سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه


«عروسک سازی جزو رشته های صنایع دستی نیست و در نمایشگاه صنایع دستی تهران نمی تواند شرکت کند». اینها نظر کارشناس مسئول صنایع دستی خراسان جنوبی است. نمی دانم با اینهمه زحمتی برای پروژه عروسک ها کشیده شده و تلاش برای ثبتشان و ثبتشان در میراث ملی ناملموس و حالا تلاش برای ثبت جهانی، این حرف ها و این طبقه بندی ها چقدر می تواند منطقی باشد.
اصل خبر را اینجا بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۸
سورمه


از احمد محمود کتابی خوانده اید؟ اصلن احمد محمود را می شناسید؟
دیروز دوستی سوالی برایم فرستاد درباره رمان همسایه های احمد محمود. گفت سوالی در یک شبکه اجتماعی مطرح شده و حرف هایی علیه احمد محمود و کتاب هایش گفته شده و خودش چون همسایه ها را نخوانده بود متوسل به من شده بود که بگویم این حرف ها درست است یا نه.
نکته جالب ماجرا این بود که نه کسی که آن حرف ها را مطرح کرده بود کتاب را خوانده بود و نه این دوستی که می خواست پاسخ حرف ها را بدهد!
من فکر کردم چه به سر ما آمده که فکر می کنیم با تجربه دیگران می توانیم جواب هم را بدهیم یا اصلن باید حتمن جواب بدهیم. از چنین گفتگوهایی چیزی هم عاید کسی می شود؟
سوالات این دوست سه مورد بود: 1. آیا کتاب همسایه ها بعد از انقلاب مجوز چاپ داشته است؟ 2.آیا کتاب همسایه ها حاوی مضامین غیراخلاقی یا پو.ر.ن است؟ 3.آیا در سراسر کتاب سیاه نمایی موج می زند؟
اینکه ما با بهترین آثار سیاسی اجتماعی مملکتمان اینطور تا می کنیم و چنین برچسب هایی بهشان می زنیم، اینکه همسایه ها و مدار صفر درجه ناشناخته می مانند یا اگر درباره شان حرف زده می شود از طرف کسانی است که لای این کتاب ها را باز نکرده اند و فقط برای هم شاخ و شانه می کشند فاجعه است.
از مجلس و وزارت ارشاد گرفته تا عموم مردم داریم مدام از فیلم ها و کتاب های ندیده و نخوانده حرف می زنیم و مدام با هم دعوا می کنیم. در واقع با هم دعوا داریم و این آثار را بهانه ی دعواهایمان کرده ایم، چه کتاب همسایه های احمد محمود باشد یا فیلم قصه های رخشان بنی اعتماد.
لازم است اینجا یادآوری کنم که آدم هستیم؟ که قرار است مغزی داشته باشیم و با آن فکر کنیم و انتقاد کنیم و به نتیجه برسیم؟ 
لازم است بگویم یکبار بیشتر زندگی نمی کنیم؟ بگویم ادبیات و فیلم و نقاشی و ... هنر هستند برای رنگین تر کردن و غنی تر کردن این زندگی تکرار نشدنی؟
پس چرا وقتمان را در این بحث ها تلف می کنیم؟ بحث بر سر چیزی که خودمان تجربه نکرده ایم و نمی دانیم چیست. انگار کسی به ما گفته باشد گل چیست بدون اینکه ما گل را دیده باشیم، بوییده باشیم از رنگش لذت برده باشیم و بدانیم چه شکلی است، بعد با یک نفر دیگر که او هم هیچ وقت گلی را ندیده و نبوییده راجع به گل بحث کنیم و توی سر و کله هم بزنیم! و البته این وسط چیزی که فراموش می شود و ما هرگز لذت تجربه اش را به دست نمی آوریم همان گل است.
لطفن هر وقت مشغول بحث راجع به هر چیزی هستید چند ثانیه دست نگه دارید و ببینید اصل بحث درست است و واقعن دعوا سر چیست. ببینید هیچ کار بهتر و مفیدتر و جالب تری نیست که انجام بدهید.
بیشتر کتاب بخوانید و بیشتر فیلم ببینید و تا خودتان نخوانده اید و ندیده اید حرف هیچکس را قبول نکنید. شما به دنیا آمده اید که خودتان بفهمید و تجربه کنید و اگر اینطور زندگی نمی کنید به خودتان و به دنیا خیلی بدهکار خواهید بود.
پیوند:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۲
سورمه



این تصویر اثر کمال الدین بهزاد است که برای قسمتی از خمسه نظامی کشیده شده. این اعتقاد وجود دارد که با استفاده از این نگاره می توان بعضی ناگفته ها درباره معماری ایران را درک کرد.


پیوند مرتبط:
کاخ خورنق در نگاه نظامی و بهزاد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۳
سورمه

این وضعیت بلاگفا باعث شده مثل وقتی که در جنگ خانواده ها از هم می پاشند و دوستان و همسایه ها همدیگر را گم می کنند ما ساکنان سابق بلاگفا هم همین وضعیت را تجربه کنیم. دوستانی که در بلاگفا داشته ایم و حالا شاید وبلاگ تازه ای باز کرده باشند را گم کنیم و بگردیم دنبالشان تا شاید پیدا شوند. 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۳
سورمه

در سفر به قزوین و زنجان با خانومی آشنا شدیم که رییس شورای ده الولک بود. این خانوم تاثیر خیلی مثبتی روی من داشت. راهی که طی کرده باید خیلی سخت بوده باشه. جالب بود که دهیار این ده هم  زن بود.
 یک مساله که برام جالب بود زنگ موبایل خانوم رییس شورا بود. این خانوم می گفت که زنگ موبایلش رو نمی تونسته تحمل کنه و موبایلش رو مدام سایلنت می کرده تا اینکه به ذهنش می رسه یکی از صداهایی که در طبیعت می شنوه و دوست داره رو به عنوان زنگ موبایل انتخاب کنه. در نتیجه الان موبایلش موقع زنگ زدن صدای جیرجیرک می ده.
به تبعیت از اون منم دارم فکر می کنم صدای بلبل خرما رو انتخاب کنم یا دیدومک.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵
سورمه



بنای دیگری که در زنجان ازش بازدید کردیم، رختشویخانه زنجان بود. دلیل وجودی بناخیلی جالب و نوعدوستانه بود.  شهردار آن زمان زنجان، شخصی به نام علی اکبر خان توفیقی بوده که زمین این بنا را خریداری کرده و دو برادر به نام های مشهدی اکبر معمار و مشهدی اسماعیل بنا این بنا را ساختند.




دلیل ساخت این بنا به وجود آوردن مکانی بود که زن ها بتوانند دور از سرما رخت های خود را بشورند که چنین موردی در هیچ جای دیگر ایران دیده نشده و در نوع خود شاید عجیب هم باشد.




رختشویخانه زنجان در حال حاضر به موزه مردم شناسی تبدیل شده.


پیوند مرتبط:
رختشویخانه زنجان در دالاهو

فیلم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۹
سورمه


در زنجان عمارتی هست به نام «ذوالفقاری» که مرمت شده و امروز موزه باستان شناسی زنجان است. در این موزه آثار مختلفی نگهداری می شود.


 از هیجان انگیز ترین این آثار یکی نمونه پارچه هایی است که به دوران ساسانی باز می گردد و می توانید بافت و رنگ آنها را ببینید. پارچه هایی متعلق به هزار و پانصد سال پیش!


اما هیجان انگیزتر از پارچه ها مردان نمکی هستند، به خصوص مرد نمکی شماره چهار که سالم ترین مرد نمکی است. 
داستان این است که در معدن نمک چهرآباد، در زمان حفر معدن جسدی پیدا می شود. گمان بر این بوده که این جسد تازه کشته شده است. به هر حال کار متوقف می شود و بعد از بررسی مشخص می شود که این جسد متعلق به...

متعلق به دوره هخامنشی است! فوق العاده نیست؟
این جسد به شکلی خشک شده که دست هایش حائل صورتش قرار گرفته و پنجه هایش نیمه باز است. حتا ناخن های این جسد سالم هستند. شاید جالبتر از آن لباسی است که بر تن این مرد دیده می شود و می تواند نشان دهد پوشش در آن زمان به چه شکل بوده است. این مرد 16 سال داشته و بر اساس لباس و گوشواره ای که بر گوش دارد گمان می رود از طبقه بالای جامعه بوده و نمی تواند یک کارگر معدن باشد.


پیوندهای مرتبط:
 منسوجات مردان نمکی
مردان نمکی روایتگر تاریخ کهن
موزه باستانشناسی ذوالفقاری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۶
سورمه

پنجشنبه و جمعه با بچه های کلاس سفر آموزشی داشتیم به قزوین و زنجان. سفر خیلی خوبی بود. اگر وقت کنم بعضی از چیزهای هیجان انگیزی که دیدم رو اینجا می نویسم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۴
سورمه

 «مهربانی» از مهمترین صفاتی است که باید مداوم به دنبالش باشیم، هم در خودمان و هم در آدم های دور و برمان. مهربانی خیلی از مشکلات را حل می کند، زندگی را زیباتر، آرام تر و پر لذت تر می کند. قدر آدم های مهربان را باید دانست و زندگی را از آن ها پر کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۴۸
سورمه


دوشنبه اولین جلسه درس تاریخ معاصر ایران بود. استاد از قاجارها شروع کرد و راجع به آقا محمد خان، لطفعلی خان زند، کریمخان، گربایدوف و... صحبت کرد.
دبیرستانی بودم که کتاب «خواجه تاجدار» ذبیح الله منصوری را خواندم و وقتی به قسمت لطفعلی خان زند و بلاهایی که آقا محمد خان سرش آورده بود رسیدم کل آن شب را گریه کردم. ولی امروز خیلی به این روایت ها از تاریخ مطمئن نیستم. فکر می کنم خیلی بیشتر باید بخوانم تا بفهمم اینها چقدر درست است. هم راجع به ماجرای آقا محمد خان و هم راجع به گریبایدوف به نظرم همه چیز خیلی یک طرفه است. 
خصوصن مسئله ای که با جریان گریبایدوف دارم «زن ها» هستند. هیچکس به این مساله توجه نمی کند که این زن های ارمنی و گرجی واقعن «می خواستند» ایران باشند یا نه. برای ایرانی جماعت انگار این قضیه اصلن جای سوال ندارد. خیلی از این زن ها اسرایی بودند که خرید و فروش شده بودند و بعد از اتفاقاتی، حالا شده بودند زن فلان مرد ایرانی یا از او بچه دار شده بودند. ناخودگاه یاد زن های ایزدی می افتم که حالا دست داعش هستند. مثلن اگر این زن ها چندین سال بعد بخواهد برگردند به جایی که بودند و مردانشان نگذارند از نظر چه کسی ممکن است اسمش بشود «ناموس پرستی»؟ گرچه فعلن دارم می خوانم و این نتیجه گیری نهایی نیست.

پ.ن: گاهی به شدت فکر می کنم تاریخ یا قسمتی از آن باید به وسیله ی زن ها و بچه ها و اقلیت ها بازنویسی شود. صداهایی در تاریخ انگار هیچوقت به گوش کسی نرسیده است. 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۵
سورمه