سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است



بیشتر پدران و مادران، به زبان، اصرار می کنند که دلشان می خواهد فرزندشان از استعداد بالقوه ای که دارد بهره مند شود ولی عملا طوری رفتار می کنند که گویی موفقیت و خوشبختی فرزندشان جز با پیروی از نظر و خواست آنان میسر نیست. از این وضع چه نتیجه ای می توان گرفت جز اینکه روحا و ناخودآگاه سخت وابسته، چسبیده و آویزان به فرزند خود می باشند و حرفی که می زنند با آنچه در دل دارند یکی نیست. تصور آزاد بار آمدن فرزند، چه دختر چه پسر، در دل پدر و مادر اضطرابی عمیق ایجاد می کند زیرا به وجود توانایی های ذاتی و طبیعی در فرزندشان اعتماد و اطمینان ندارند (شاید هم به این دلیل که به خود و توانایی های خود اعتماد ندارند) در مورد جامعه نیز وضع به همین منوال است زیرا چنان که شواهد تاریخی نشان داده است طبقات حاکم برای حفظ مقام و موقعیت خود از شکستن و خرد کردن میل و اراده مردم هیچ ابا نداشته و خودداری نکرده اند.
وقتی فرزند با تلقینات پدر و مادر معتقد شده باشد که اگر به نظر و خواست آنان تن ندهد گناه کرده است مساله جدی تر و پیچیده تر می شود. او در کوشش برای رها سازی خود از قید و بند خواست پدر و مادر سخت دچار اضطراب و احساس گناه می شود و غالباً در چنین حالی خواب هایی می بیند که هم گناهکار است و هم گناهکار نیست.
از کتاب انسان در جستجوی خویشتن، نوشته رولو می، ترجمه سید مهدی ثریا، نشر دانژه

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۷
سورمه

ابزارها هم می توانند محدود کننده آزادی های فردی باشند و مستبد. مثلا آیفون به کاربرانش اجازه انتخاب موسیقی دلخواه به عنوان زنگ گوشی را نمی دهد و اگر آیفون دارید چنین کاری ممکن، ولی کمی سخت تر از معمول است. شاید به همین دلیل است که وقتی یک آیفون در یک مکان عمومی زنگ می خورد خیلی ها دست به جیب و کیف می شوند، چون فکر می کنند این زنگ آیفون خودشان است.
 این هم یک جور قالب زدن آدم ها از روی هم و پیش رفتن هر چه بیشتر به سمت دنیایی است که گویی علاقه عجیبی به یک شکل کردن آدم ها دارد. چه وقتی که سایز سینه و باسن و کمر را با انواع سریال ها و فیلم ها و پیام های تبلیغاتی و سالن های مد بهمان دیکته می کند و چه وقتی با همان روش های تبلیغاتی انواع ابزارها و کالاها را به خوردمان می دهد که با تمام محدودیت هایی که قرار است داشته باشند بخریمشان  و بگذاریم در جیبمان و حس باپرستیژ و باکلاس بودن هم بکنیم. دنیای امروز خوب بلد است با توهم آزادی اسیرمان کند (عبارت درستش البته «خرمان کند» است).
در اساطیر یونان تختی است که آدم ها را بر روی آن می گذاشتند و اگر قدشان کوتاهتر از طول تخت بودند آنقدر می کشیدند تا هم اندازه تخت شوند و اگر بلندتر بودند پاهایشان را تا جایی که هم اندازه شوند، قطع می کردند. به نظر داستان دردناکیست. امروز اما این درد را حس نمی کنیم. اسیر همان تخت هستیم اما با این وضوح نمی توانیم بدن هایی که کشیده می شوند و پاهایی که قطع می شوند را ببینیم. امروز غیر از انواع تزریق های چربی و ژل یا بزرگ و کوچک کردن های باسن و سینه و آلت تناسلی که با میل و رغبت و پرداخت پول انجام می دهیم که  قابل رویت ترند، روحمان را هم از روی هم قالب می زنیم، مثل وقتی که تکرار می کنیم «وقتی فلانی دزدید چرا من ندزدم یا وقتی فلانی چنین کرد چرا من نکنم». به نظر می رسد چیزی این میان از بین رفته. چیزی مثل احترام به خود، هویت فردی، آزادی و روی دیگرش که مسئولیت پذیری است.

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۵
سورمه

مراجعم ارمنی بود. گفت ما اقلیت های مذهبی نمی تونیم تو شرکتای دولتی استخدام بشیم. فکر کردم به ظلمی که می کنیم به خاطر دین. فکر نکنم خدا از بنده های بی خدا هم فرصت هاشون رو نمی گیره. چه برسه به هموطن ارمنی که خداپرسته،فقط روش پرستیدنش فرق می کنه یا شاید از خیلی از مسلمون ها روش بهتری داشته باشه. کی می دونه کدوممون مومن تریم؟ بماند که سوال اصلی باید این باشه که آیا دین اشخاص غیر از شخصی بودن ربطی به عملکرد سازمانیشون داره؟

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۷
سورمه