سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

راه افتادیم برویم پارکینگ پروانه. خیابانها خلوت بود. از حافظ انداختیم توی جمهوری. یک ماشینی آمد کنارمان. حواسم نبود. شنیدم طرف با یک لحن ولنگاری می گوید «چطوری مامان» برگشتم دیدم بله، دارند به مامان متلک می اندازند. به عادت همه سالهایی که توضیح لازم شده ایم باید بگویم که مامان یک فرهنگی بازنشسته است با ظاهر بی نهایت ساده، انقدر که گاهی بهش غر زده ام یک چیزهایی را که هر دختری بلد است به من یاد نداده.
نگاهشان کردم، با تعجب. انگار که تازه متوجه من شده باشند یک لبخند گندی زدند توام با یک نگاه گندتر.  دیگر نگاهشان نکردیم. دور شدیم. هیچ چیز نگفتیم. حتی با هم حرف نزدیم.  ولی معلوم بود حالمان بد شده چون پارکینگ را رد کرده بودیم بی آنکه متوجه باشیم. رفتیم پایین، از میدان توپخانه دوباره آمدیم بالا، یک چراغ را هم رد کردیم... 

به همین سادگی لحظه ها خراب می شوند.
البته با حال و هوای پارکینگ و خریدهایمان همه چیز یادمان رفت...

 شاید هم نرفت.

***
دارم درباره زنان و شهر مطلب می خوانم. جالب است که خیلی از مشکلاتی که ما اینجا داریم بقیه زن ها هم در بقیه دنیا دارند. فرقش این است که آنها درباره اش کلی مطلب نوشته اند و دنبال راه حل اند، ما اما نه.
یک جایی خواندم خیلی از مردها مزاحمت های خود برای زنان را کم اهمیت تلقی می کنند و فکر نمی کنند زنان را ناراحت می کند. البته باید دید اصلن مردها به «آرامش» زن ها چقدر فکر می کنند، حتی به آرامش زنانی که دوستشان دارند، و منظور از آرامش چیست. 

 زن های زیادی را دیده ام یا درباره زنان زیادی شنیده ام که آزارهایی که دیده اند را هرگز برای مردانشان بازگو نکرده اند، احتمالن از ترس اینکه همه چیز بیفتد گردن خودشان یا خاطر مردشان مکدر شود. شاید اینجور وقت ها مردها «خوب» گوش نمی دهند. این خیلی بد است چون مردها فرصت دانستن مشکلات زنان را از دست می دهند و زنان هم حمایتی را که لازم دارند به دست نمی آورند. اگر زن ها برای مردها از تجربه های تلخ خود در خیابان ها، وسایل نقلیه، پل ها، زیرگذرها، پیاده روها و پارک های شهر می گفتند مطمئنم مردهایی بودند که با مراقبت بیشتری رفتار کنند و به فکر کمک باشند.
من همیشه سعی می کنم ترس هایم از شهر را برای مردان اطرافم بازگو کنم. بگویم که می ترسم از کوچه های خلوت و تاریک، و رد شدن از پل های عابر پیاده در شب که با بیلبوردهای بزرگ پوشیده شده اند. بگویم ترجیح می دهم همیشه صندلی جلو تاکسی ها تنها بنشینم و هیچ مردی کنارم نباشد. انقدر تجربه های بد در مینی بوس های شهر داشته ام که از وقتی توانستم دیگر سوارشان نشدم. طنز تلخ ماجرا این بود که مامان و بابا فکر می کردند مینی بوس ها چون شلوغند، امن هم هستند ولی خیلی اشتباه می کردند. رد شدن از بین یک عده مرد که وسط پیاده رو جمع شده اند هنوز برایم سخت است انقدر که از نوجوانی دراین  تجمعات متلک شنیده ام. خیلی طول کشید تا با تنها بیرون رفتن و تنها بودن در شهر راحت شوم. به هر حال تحمل مزاحمت ها وقتی حتی یک زن دیگر با شماست راحتتر است و احساس امنیت بیشتر. 

هر وقت با مردی قدم زده ام بهش گفته ام که اگر او با من نبود مثلن از فلان مسیر نمی آمدم یا فلان مسیر را تا انتها نمی رفتم یا از کنار فلان آدم ها رد نمی شدم، برای اینکه بداند شهری که درش قدم می زند برای من و از چشم من یک شکل دیگر است و با محدودیت هایی که او به دلیل جنسیتش درک و تجربه نمی کند.

 من هنوز نمی دانم در موقعیتی مثل موقعیت بالا عکس العمل درست چیست ولی فکر نمی کنم سکوت باشد، که اگر درست بود تا امروز با اینهمه سکوت باید مزاحم و مزاحمتی وجود نمی داشت. 

۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۷
سورمه

از دیگران:

شلیک مرگبار پدر به دخترش در وسط خیابان

مرد میانسالی که دخترش را مقابل دانشگاه در شهرستان خوی به قتل رسانده بود دستگیر شد.

به گزارش ایسنا به نقل از «میزان»، ظهر دیروز اهالی بلوار ولیعصر در شهرستان خوی با مردی میانسال در حالیکه اسلحه‌ای به دست داشت روبه‌رو شدند.

مرد خشمگین بعد از اینکه به دانشکده پرستاری رسید، دختر جوانی را هدف دو گلوله قرار داد.

مردم که از دیدن این صحنه شوکه شده بودند قصد داشتند به کمک دختر جوان بروند اما مرد خشمگین ادعا کرد که پدر اوست و کسی حق نزدیک شدن به آنها را ندارد.

در ادامه با اعلام موضوع به پلیس، ماموران در صحنه حاضر و مرد میانسال را بازداشت کردند.

همچنین عوامل اورژانس پس از حضور در صحنه، مرگ دختر جوان را تایید کردند.

با انتقال مرد میانسال به اداره پلیس، او در بازجویی‌های اولیه با اعتراف به قتل دخترش با اسلحه شکاری مدعی شد: چند روزی بود که به رفتارهای دخترم سوءظن داشتم. فکر می‌کردم او با پسر غریبه‌ای ارتباط دارد، برای اینکه آبروی خانواده‌ام را حفظ کنم امروز دخترم را تعقیب کردم و او را با شلیک دو گلوله به قتل رساندم.

پدر دخترکش پس از اعتراف، برای انجام تحقیقات بیشتر روانه زندان شد.

منبع


پ.ن: آفرین به غیرتش واقعن! فقط حیف که دوسالی باید بره زندان. بعد می تونه بیاد بیرون و به ما درس های بیشتری درباره ی غیرتمندی بده.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۲۸
سورمه

ماجرای اعظم را جسته گریخته خوانده بودم. بیشتر تیتر وار. جرات نکرده بودم بروم جزییاتش را بخوانم. می دانستم خیلی ناراحتم خواهد کرد. شماره 18  مجله زنان امروز که آمد درباره اعظم هم مطلب کار کرده بود. نشستم به خواندن. راستش چیزی که به گریه ام انداخت شکنجه های وحشیانه و عجیب غریب شوهر اعظم نبود. چیزی که باعث شد تحمل خواندن ادامه مطلب را  نداشته باشم وساطت پلیس و مسئول کمپ اعتیاد و فشارشان روی اعظم بود که باعث می شود شکایتش را پس بگیرد. حالم بهم می خورد. خیلی دلم می خواهد بدانم الان کجا هستند و از حال اعظم خبر دارند یا نه. از جای سوختگی هایش، از کوفتگی ها و درد بدنش، از زخمهایش چیزی به گوششان خورده؟ دلم می خواهد بدانم حالا هم دوست دارند بیایند پا در میانی؟ می خواهم بدانم آنها که اینجور وقت ها سخنرانی ها در باب بخشش ایراد می کنند بعدش که کتک خوردن ها و آزار و اذیت ها شروع می شود کجا غیبشان می زند. آنها که از بخشش حرف می زنند چرا قبلش از آدم ها نمی پرسند اصلن ماجرا چیست و چه چیزی قرار است بخشیده شود؟ لابد ازشان که بپرسی از جایگاه والای خانواده حرف می زنند و نقش پدر برای بچه ها ولی از خودشان نمی پرسند که پدری که فقط کتک زدن بلد است ممکن است به چه دردی بخورد؟

وقتی ماجرای اعظم را می خواندم از  خشونت مردی که از انسانیت بویی نبرده است گریه ام نگرفت از بی مسئولیتی خودمان گریه ام گرفت از بی مسئولیتی جامعه و قانونی که انگار برای زن ها و بچه ها نیست و مثلا به نفع نهاد خانواده است، خانواده ای که گاهی زن ها و بچه ها درش کتک می خورند، تحقیر می شوند و حتی می میرند ولی باز هم در و همسایه نمی روند ببینند چه خبر است چون آنچه درون خانواده می گذرد به کسی مربوط نیست، فقط به مرد خانواده مربوط است لابد و در مسائل خصوصی نباید دخالت کرد.  بالاخره در قانون ما مرد صاحب اختیار زن و بچه اش است، نهایتن می کشدشان، چند وقتی می رود زندان و بعد همه چیز فراموش می شود. سر کسی برای دردسر درد نمی کند. بعد هم خودمان را توجیه می کنیم که: لابد قضیه ناموسی بوده و همه چیز تمام می شود، بی اهمیت و مختصر.

اعظم توانسته بود با هر بدبختی که بود از شوهرش شکایت کند ولی از شکایت منصرفش کردند. یکبار دیگر  هنگام کتک خوردن توانسته بود به همسایه پناه ببرد و پلیس خبر کند ولی پلیس برش گردانده بود خانه و گفته بود «بیا خانم برو سر زندگیت. قول داده دیگه کتکت نمی زنه». دوست دارم بدانم همه آنها که اعظم را به درون خانه ای می فرستادند که سخت ترین شکنجه ها را در آن دید حالا کجا هستند؟ وجدانشان درد که نه، حداقل کمی خراش برداشته است؟

اعظم هیچ کاری بلد نیست. هیچ مهارتی ندارد که بتواند پول دربیاورد. شغلی برایش وجود ندارد. هیچ کس را ندارد که ازش حمایت کند. این ماجرا اگر رسانه ای نمی شد هنوز هم هیچ کس را نداشت. بهزیستی تازه بعد از رسانه ای شدن ماجرا و حرف های مولاوردی سراغ این زن آمده است.

و  هنوز در جامعه ما  به زن ها می گویند بنشینید خانه و کار نکنید چون مرد نان آور خانواده است و رییس خانواده. ولی هیچ نمی گویند وقتی رییس خانواده  توی خانه شکنجه تان می کند چه کنید؟ اگر هیچ کس را نداشتید از کجا خرج زندگی را بدهید؟ از آن بدتر اگر کسی را داشتید و او معتاد و خشن و متوهم بود به کجا پناه ببرید؟ اصلا جایی برای پناه بردن هست؟

اگر این ماجرا رسانه ای نمی شد احتمال مرگ این زن بسیار زیاد بود. شاید آنوقت بعضی ها وجدانشان بیشتر درد می گرفت که باعث مردن زنی شده اند. اما دیگر سودی نداشت. شاید حالا هم سودی نداشته باشد برای زنی که از درون مرده است.

نمی دانم کی قرار است زمانش برسد که هر پیوند متعفنی را خانواده ننامیم و بفهمیم که قرار نیست هر چه اجدادمان می کردند بکنیم. شاید وقتش رسیده کمی از مغزهایمان استفاده کنیم و فقط تکرار کننده حرف هایی که شنیده ایم نباشیم. عوض کنیم این فرهنگ پوسیده را که به فردیت آدم ها و خصوصن زن ها بهایی نمی دهد و به زور در فضایی که نمی خواهند نگهشان می دارد. شاید زمانش رسیده که بفهمیم زن و مردی که پدری و مادری کردن بلد نیستند همان بهتر که در کنار فرزندانشان نباشند، چرا که می توانند از هر غریبه ای برای فرزندشان خطرناک تر باشند.

 کاش روزی برسد که فقط وقتی حاضر شدیم در قبال ستمدیده ای مسئولیت بپذیریم، حرفش را بشنویم، کمکش کنیم و تنهایش نگذاریم و بعد از اینکه  حس کردیم ممکن است ذره ای بتوانیم خودمان را جای او بگذاریم، به خودمان اجازه بدهیم درباره بخشش دهان باز کنیم. کاش روزی برسد که هر جا ظلمی دیدیم فارغ از مصلحت اندیشی ها اعتراض کنیم. کاش روزی برسد که به هر زن و مردی اجازه بچه دار شدن ندهند. کاش روزی برسد که برای زنی که سیاه و کبود شده، بدنش سوخته و هزار یک بدبختی کشیده است، جدا شدن و خلاصی از باعث و بانی این بلاها انقدر سخت و طولانی و پر از اما و اگر نباشد. کاش روزی برسد که اعظم ها دیده  شوند، کسی به فکرشان باشد و پناهی داشته باشند.

و کاش روزی برسد که جرم آزار انسان از فکر کردن سنگین تر باشد.

 پیوندهای مرتبط:

اعظم زنده است

نگاهی به زمینه ها و بازدارنده های فاجعه های مشابه اعظم

شوهر اعظم: من بی گناهم

بی تفاوتی جامعه و مسئولان به افزایش خشونت


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۱
سورمه


زنان امروز هجدهم منتشر شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۶
سورمه

هنگامى که بلاش ساسانی (٤٨٨-٤٨٤ میلادی) تصمیم به ایجاد حمام هاى عمومى مى گیرد با مخالفت شدید بزرگان دین رو به رو مى شود. زیرا این کار را بی حرمتى به دین مى شمردند.

از کتاب معماری ایران و جهان در سپهر فرهنگ ایران، دکتر نوری

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۵۳
سورمه

دیروز بالاخره کارتون Inside Out را دیدم. عالی بود. دیدنش را خیلی بهتان توصیه می کنم.

جالب است بدانید کارگردان این انیمیشن در انیمیشن های Story Toy, Up, Wall E و Monster Inc هم به عنوان نویسنده همکاری داشته است. مغز بعضی آدم ها معرکه است!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۴۷
سورمه

در حالیکه اعتیاد به سیگار در میان مردان کاهش یافته است، ولی در میان زنان چنین نیست. اعتیاد به سیگار در زنان به طور چشمگیری طی سال های جنگ جهانی دوم افزایش یافت. در آن زمان اطلاعات ما از عواقب مرگبار سیگار کشیدن به اندازه امروز نبود. امروز سوال این است: چرا ترک سیگار ظاهرا برای زنان سخت تر است، حال آنکه هشدارهای لازم به طور یکسان به هر دو گروه داده می شود؟ بی شک در سال های اخیر میزان فشار و سردرگمی احساس های درهم و برهم زنان نسبت به مسائل شغلی یا نقشی که باید در خانواده ایفا کنند افزایش یافته است. آیا بین این سردرگمی و افزایش سرطان ریه در زنان رابطه ای هست؟ به نظر ما بله، احتمال دارد.

آلن موریس نویسنده کتاب شعور غیرمتعارف و بنیادگذار «مرکز تکامل فردی» در سیاتل، که مرکزی است خدماتی و مشورتی در امور کار و زندگی معتقد است که انتظارات دختران در سن ورود به دبیرستان تحت تغییرات شدید و گیج کننده ای قرار می گیرد:

 اگر با بچه های مدارس ابتدایی کار کرده باشیم، می دانیم که خداوندگار عالم هوش و ذکاوت را هم به دخترها اعطا کرده است و هم به پسرها. مدارس ابتدایی گویی به وسیله زن ها و برای دختران طرح ریزی می شود. دخترها در مدرسه ابتدایی معتقد می شوند که زن ها «خوب» هستند. زن ها به بچه های ساکتی که دفترچه های نقاشی شان را رنگ می کنند و به حرف های معلم گوش می دهند، احترام می گذارند. دخترها نسبت به پسرها ظرفیت بیشتری برای توجه به درس دارند، قدرت همنوایی فکری آنها بهتر است، و تا پایان سال ششم ابتدایی بیشتر مورد نوازش قرار می گیرند. تا اینجا دخترها از پسرها جلوترند. در اوایل سال هفتم دخترهای کوچک کم کم متوجه می شوند که آدمی معمولی نیستند. کشف می کنند که دخترند. در مشاوره ها متوجه شده ام که بسیاری از پیام های دوپهلو برای زنان از اوایل این سال ها شروع شده است. از این لحظه است که آنها ترجیح می دهند مردم آنها را دوست داشته باشند یا عاشقشان بشوند تا اینکه خودشان بخواهند مردم را رهبری کنند. باهوش بودن و نمره خوب گرفتن بد نیست اما آنها دلشان می خواهد زیبا و مورد پسند باشند. هر چند این امر استثناهایی هم دارد، اما اکثریت زنان توانایی های خود را جدی نمی گیرند. استفاده از استعدادهای خدادادی برای آنها اهمیت چندانی ندارد.

از کتاب ماندن در وضعیت آخر، امی ب.هریس، تامس ای. هریس، ترجمه اسماعیل فصیح، نشر نو

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۱۹
سورمه

اگر بچه ای بگوید فلان احساس را دارد و در جوابش گفته شود که اینجور احساس کردن «بد» است، یا اگر پدر مادری به کودک خود بگویند «بچه ای مثل تو چه دلیلی دارد غمگین باشد؟» طفل ممکن است تصمیم بگیرد که از آن پس دیگر احساس هایش را بروز ندهد و به اصطلاح «همه چیز را در خودش نگهدارد». اگر احساس های ابراز نشده کودکان را نفی یا مخدوش کنیم، آنها ممکن است از اعتماد کردن به احساس ها و تصوراتشان بترسند و کم کم عادت کنند که احساس های خود را پس بزنند. و بعدها ممکن است انسان هایی «بدون احساسات» شوند. زنی که خود را «بدون احساسات» توصیف می کرد، می گفت: «به دوران بچگی ام که فکر می کنم هیچی یادم نمی آید». دوران کودکی سرشار از احساس ها بوده است. اگر او قرار بود احساس هایی نداشته باشد بنابراین همه دوران کودکی وی هم همراه با احساسهایی که قرار بود داشته باشد دفن شده بود. اما او اعتراف می کرد که احساس خالی بودن می کند.

از کتاب ماندن در وضعیت آخر، امی ب.هریس، تامس ای. هریس، ترجمه اسماعیل فصیح، نشر نو

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۷
سورمه

مجلس دهم شروع ضد زنی را در همین چند روز از خود به نمایش گذاشته است. مینو خالقی که به مجلس راه پیدا نکرد و چندان حمایتی هم از او صورت نگرفت به جز از طرف علی مطهری که طنز تلخی است. اعتبارنامه نادر قاضی پور هم با وجود تمام توهین هایش به زنان و پخش گسترده حرف هایش بین مردم تایید شد تا ییدی باشد بر بی اهمیت بودن توهین و خشونت علیه زنان حتی در کسوت یک نماینده مجلس و حتی با وجود غیر قابل تردید بودن حرف هایش.

این لینک را هم بخوانید تا قضیه بیشتر برایتان جالب شود که نماینده های ما چطور ما را می فروشند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۳۹
سورمه

می دانید بعضی واکنش ها، بعضی حرف ها، انقدر حال آدم را خوب می کنند که آدم دوست دارد برود گوینده شان را محکم بغل کند. به خصوص وقتی در دنیایی زندگی کنید که قحطی ذهن های روشن است یا حداقل تریبون ها کمتر دست کسانی می افتد که ذهن های زیبا دارند.

ترانه علیدوستی در نشست خبری فیلم فروشنده حرف هایی درباره نژادپرستی با اصحاب رسانه زده است که باید آن را طلا گرفت.

متاسفانه در ایران حرف های نژادپرستانه یا جنسیت زده زدن نه تابوست، نه خطری را متوجه کسی می کند. درست است که نژاد پرستی و سکسیسم در همه جای دنیا وجود دارد اما حداقل به دلیل تمام تلاش ها و جنبش ها حقوق بشری و قوانینی که وضع شده آدم ها نمی توانند انقدر راحت حرف های نژادپرستانه و جنسیت زده بزنند.

بله من فکر می کنم ما جز نژادپرست ترین مردمانیم منتها کسی درباره اش تحقیق نکرده است یا نگذاشتند که تحقیق کند. رفتار ما با مهاجران و نظراتمان درباره کشورهای همسایه همه چیز را روشن می کند. آن هم ما ایرانیانی که خودمان در سراسر دنیا مهاجریم. فکر می کنیم حق داریم از امکانات اروپا و آمریکا استفاده کنیم اما افغان ها و عرب ها حق مشابهی ندارند.

ما حتی نسبت به قومیت های سرزمین خودمان هم همین وضعیت را داریم. هر قومیتی خودش را از دیگران برتر می داند و بقیه را تحقیر می کند. بیشتر از همه شاید عرب های خوزستان در تیررس قرار داشته باشند.

در اهواز اگر ماشین جلویی شما پنجره اش باز شود و آشغالی از آن به بیرون پرت شود به احتمال زیاد یکی از سرنشینان همراهتان خواهد گفت :عرب بی فرهنگ! بدون فکر کردن به این موضوع که این صحنه را با کمال تاسف در سراسر ایران می شود دید!

من حتی دیده ام که برخی مدیران هنگام استخدام کارگر به قومیت افراد توجه می کنند و برخی را به دلیل کلیشه های ذهنی که درباره یک قوم دارند به راحتی رد می کنند چون ما در قانون کار هیچ قانونی برای جلوگیری از تبعیض جنسیتی، قومی، نژادی و مذهبی نداریم. دیده ام که می گویند لرها دعواییند، ترک ها نمی فهمند و مازندرانی ها بدجنسند.

شاید در قانون اساسی از برابری جنسیت ها و قومیت ها صحبت شده باشد اما در عمل چنین مفهومی به ندرت در بین ما دیده می شود.

تبعیض مذهبی هم یکی دیگر از انواع تبعیضی است که بسیار به کار می بریم. غیر از حکومت که اجازه پیشرفت مردم با کیش های دیگر را به خصوص در مشاغل دولتی نمی دهد یا مثلا جلوی مهاجرت مردمان سیستان بلوچستان را به دلیل سنی بودن به دیگر نقاط ایران می گیرد ما هنوز هم از ضرب المثل هایی مثل «راوی سنی بوده» استفاده می کنیم یا سال های زیادی زرتشتی ها، سنی ها، یهودی ها، مسیحی ها و صابیین را «نجس» خوانده ایم و شاید هنوز هم می خوانیم.

درباره زنان هم که وضعیت روشن است و برایش مثال هرروزه وجود دارد. مثلا در محل کارم چون مدتی سرپرست مهدکودک کارخانه بوده ام هنوز بعضی همکاران وظیفه خود می دانند من را روشن کنند که مهدکودک هزینه ای بیش نیست و بهتر است که نباشد یا در واقع «باید» که نباشد.

دیروز یک همکار آقا با من صحبت می کرد و می گفت نه تنها مهدکودک هزینه است بلکه به نظرش اصلن نیروی خانم خوب کار نمی کند و مدام در حال وقت تلف کردن است و بهتر است استخدام نشود.

اینکه مردهایی که حتی در سازمان قدرت عزل و نصب و تصمیم گیری درباره استخدام افراد را ندارند و حتی در موقعیتی نیستند که بتوانند چیزی را تعیین کنند، به خود اجازه می دهند مدام درباره حق کار زنان نظر دهند چیزی غیر از یک فرهنگ مریض جنسیت زده نیست.

راه درازی در پیش است و ذهن های پر تبعیض ما زندگی را بر هم نوعانمان سخت می کند و در این برهوت نگاه ها، حرف ها و ذهن های انسانی، آدم هایی مثل ترانه علیدوستی را باید قدر دانست و ازشان یک دنیا ممنون بود که هستند و از تریبون ها نه برای قدرت نمایی و خودی نشان دادن که برای یادآوری ارزش های انسانی استفاده می کنند.


پیوندهای مرتبط:

صحبت های ترانه علیدوستی درباره نگاه نژادپرستانه

حرف های فرهادی، حسینی و علیدوستی در نشست «فروشند»

عکس از اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۳۰
سورمه