بیشتر پدران و مادران، به زبان،
اصرار می کنند که دلشان می خواهد فرزندشان از استعداد بالقوه ای که دارد بهره مند
شود ولی عملا طوری رفتار می کنند که گویی موفقیت و خوشبختی فرزندشان جز با پیروی
از نظر و خواست آنان میسر نیست. از این وضع چه نتیجه ای می توان گرفت جز اینکه
روحا و ناخودآگاه سخت وابسته، چسبیده و آویزان به فرزند خود می باشند و حرفی که می
زنند با آنچه در دل دارند یکی نیست. تصور آزاد بار آمدن فرزند، چه دختر چه پسر، در
دل پدر و مادر اضطرابی عمیق ایجاد می کند زیرا به وجود توانایی های ذاتی و طبیعی
در فرزندشان اعتماد و اطمینان ندارند (شاید هم به این دلیل که به خود و توانایی
های خود اعتماد ندارند) در مورد جامعه نیز وضع به همین منوال است زیرا چنان که
شواهد تاریخی نشان داده است طبقات حاکم برای حفظ مقام و موقعیت خود از شکستن و خرد
کردن میل و اراده مردم هیچ ابا نداشته و خودداری نکرده اند.
وقتی فرزند با تلقینات پدر و مادر
معتقد شده باشد که اگر به نظر و خواست آنان تن ندهد گناه کرده است مساله جدی تر و
پیچیده تر می شود. او در کوشش برای رها سازی خود از قید و بند خواست پدر و مادر
سخت دچار اضطراب و احساس گناه می شود و غالباً در چنین حالی خواب هایی می بیند که
هم گناهکار است و هم گناهکار نیست.
از کتاب انسان در جستجوی خویشتن، نوشته رولو می، ترجمه سید مهدی ثریا، نشر دانژه