سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهر» ثبت شده است





اینکه سازمان اوج مجبور شده بیاید بگوید سازمان ضد زنی نیست گرچه تنها یک تلاش کاملا لفظی است و بیلبوردهایش در این سال ها حرف دیگری می زنند اما به نظرم نشان از این دارد که مردم اگر واقعا روی خواسته هایشان پافشاری کنند می توانند تغییرات تدریجی ایجاد کنند و این خوب است. خوب تر از آن این حساسیت و واکنشی است که نشان می دهیم و به نظرم قبلا کمتر نشان می دادیم. به این می گویند اعتراض مدنی و شاید داریم کم کم یادش می گیریم. 

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۳
سورمه

بعد از دوسال دوباره رفتم نمایشگاه کتاب. من تا به حال شهرآفتاب نرفته ام. تصور مسافتی که باید بروم و بعد با وجود خستگی راه رفتن زیاد در نمایشگاه و یک عالمه خرید در دستم همه راه را برگردم باعث شده فکر شهرآفتاب را از سرم بیرون کنم. 
من یک «نمایشگاه کتاب برو»ی قهارم، دلیلش هم مامان وبابا بودند که هر سال ما را می بردند نمایشگاه کتاب. آن وقت ها نمایشگاه توی نمایشگاه بین المللی برگزار می شد، همان که سمت اتوبان چمران و خیابان سئول است. انقدر این اتفاق در زندگی من مهم و موثر بود که بزرگ هم که شدم این سنت را خودم ادامه دادم و برایم یک تفریح کامل است. 
آن وقت ها بعد خریدن کتاب ها می رفتیم توی چمن ها نمایشگاه ولو می شدیم و با کتاب های جدید خوش وبش می کردیم و چقدر لذت بخش بود و هنوز آن خوشحالی با من مانده. دیدن مردم که کتاب می خرند، حرف می زنند و ساندویچ می خورند. جمع شدن اینهمه آدم برای کتاب در یک جا، همه اش برای من خیلی قشنگ است.
نمایشگاه کتاب را از نمایشگاه بین المللی به مصلی منتقل کردند به «بهانه ی» ترافیک. می گویم بهانه چون حتما خبر دارید که بعد از آن آنجا تبدیل شد به یکی از مکان های برگزار کننده کنسرت. باز هم شاید خبر داشته باشید که سرِ زمین آن نمایشگاه بین خیلی ها دعواست که یکیشان هم صداوسیماست. به نظر می رسد انتقال یک اتفاق پرسر و صدا و مردمی از آنجا، یک دلیل مهمش این بود که راحتتر بشود برای آن زمین را نقشه کشید، و همین هم شد که در اواخر زمان احمدی نژاد جناب رییس جمهور زمین نمایشگاه را «بخشید» به صدا و سیما. البته در دولت بعد آن زمین پس گرفته شد ولی یکی از درهای نمایشگاه به تصاحب صدا و سیما درآمد. 
یک مساله دیگر هم بحث پولی است که در این میان به جیب شهرداری نمی رفت و می رفت توی جیب شرکت نمایشگاه ها و سازمان توسعه تجارت و شاید دلیل خوبی بود که شهردار وقت فکر کند چرا یک زمین نمایشگاهی نداشته باشیم؟  برگزاری نمایشگاه از فروش غرفه تا چاپ و نصب بیلبورد و فروش غذا و سیستم صدا و خبر کردن رسانه ها و عکس و تصویر و حمل و نقل و خیلی چیزهای دیگر همه اش یعنی پولی که در این میان رد و بدل می شود و شاید اینطور شد که شهرآفتاب به وجود آمد و البته شاید هم واقعا به دلیل ترافیک بود.
اما آیا انتقال یکی از مردمی ترین نمایشگاه های تمام سال های ایران به یکی از دوردست ترین نقاط شهر (یا بیرون شهر) کار درستی است و آیا واقعا معضل ترافیک با بیرون بردن مردم از شهر حل می شود؟ سوال اصلی این است که شهر متعلق به کیست؟ و چرا تهران شهری است که حتما باید در آن ماشین داشت تا راحت زندگی کرد؟ چرا به جای این سیاست های مقطعی یک فکر اساسی برای تغییر کل سیستم حمل و نقل شهر نمی شود؟ چرا مدام عابرپیاده را باید به زیر زمین یا روی هوا یا بیرون شهر بفرستیم تا سواره ها راحتتر تردد کنند و با این وضع چه کسی ترغیب می شود که به جای ماشین از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کند؟ و اصلا چرا باید ترغیب شود وقتی تمام شهر را بر اساس ماشین ها ساخته ایم نه آدم ها و حتا رویدادهای شهر را خارج از شهر برگزار می کنیم تا تردد ماشین ها مختل نشود.
تجربه در دنیا نشان می دهد که عریض تر کردن اتوبان ها فقط ماشین های بیشتری را داخل آنها می کشاند و چیزی که این شهر نیاز دارد یک «بینش» است. بینشی که «انسان محور» باشد و نه «ماشین محور».

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۵
سورمه
بعضی کوچه های محله ما ،با اینکه پیاده روهای عریضی هم دارد، به دلیل سربالایی بودن کوچه، پله دارد.  در محله ما سالمندان زیادی زندگی می کنند و وقتی توی محله راه می روی می توانی ببینی شان. خیلی هاشان عصازنان این طرف و آنطرف می روند و پیرمردها توی پارک محله می نشینند و شطرنج بازی می کنند و پیرزن ها باهم حرف می زنند. 
دیروز توی کوچه مان پیرزنی را دیدم که به سختی با والکر راه می رفت، خیلی آهسته و باطمانینه ولی داخل خیابان، نه پیاده رو. مشخص بود که دلیلش پله های پیاده رو ست که مجبور شده بیاید توی خیابان. داشتم به خودم فکر می کردم که موقع پیری حال راه رفتن با والکر را دارم یا نه آنهم وقتی که مجبورم وسط خیابان راه بروم در شهری که هیچ چیزش مناسب سالمندان نیست.
 واقعن چطور می شود این شهر را برای همه مناسب سازی کرد؟ برای سالمندان، کودکان، زنان باردار، معلولان و همه؟ ما همه پیر می شویم، ممکن است بچه دار شویم و باور کنید امکان معلول شدن برای همه هست. کاش بتوانیم فکری برای مناسب سازی شهرمان بکنیم یا حداقل به آن حساس باشیم.
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۲
سورمه

توی اتوبوس بودم. تو خیابون به مناسبت نیمه شعبان شربت و شیرینی و چای می دادن. یه جا یکیشون اتوبوس رو نگهداشت یه جعبه شیرینی داد گفت پخش کنید بین مسافرا. 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۲۴
سورمه


سینمایی که چند وقتی است تعطیل است و چه حیف. 

سال ساخت سینما 1337 است.

لینک های مرتبط:
مهر: خاطرات زیادی در سینما گلریز خاک می خورد
همشهری محله: روزگار سپری شده سینما گلریز

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۱۳
سورمه

فرق تهران و شهرستان اینه که برای آلودگی هوا تو تهران سلبریتی ها خودشون رو کشتن ولی اهواز چند روزه که خاک شدیده و خیلی از تهران در زمان آلودگیش آلوده تره ولی نه خبری تو فضای مجازی هست و نه فضای واقعی. بدتر از اون مجلس هم با دهن کجی تمام عدم تضویب بودجه برا ریزگردها رو می ذاره دقیقا همین حالا. بعد یادم میاد تو آلودگی های تهران بعضی از دوستانی که گویا جد اندر جدشون تهرانی بوده اعتراض داشتن که این شهرستانیا چی از جون تهران می خوان که اومدن اینجا و باعث آلودگی هوا شدن!
فکر می کنم باید یه مدت دوستان دولت و مجلس به صورت اجباری کوچ داده بشن به خوزستان و همون جا زندگی و کار کنن ببینیم نتیجه ای داره یا نه. گرچه احتمالا نتیجه اش اینه که کلا همه روزهای هفته رو برای همه موجودات شُش دار تعطیل اعلام کنن یا دعا کنن باد نیاد این بار! دیگه توانایی دوستان در همین حده ظاهرا.


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۸
سورمه

به بهانه روز معلولان همه دارند از شهر حرف می زنند و اینکه برای معلولان مناسب نیست و باعث حذف شدن آنها از شهرها شده است. اتفاق مبارکی است اما بسیار ناکافی است. واقعیت این است که شهر نه تنها برای معلولان که برای غیرمعلولان هم مناسب نیست و اگر مردم اینهمه در خیابان ها دیده می شوند از سر ناچاری است و نه علاقه به شهر شلوغ دودزده و پرسر و صدا. 
عابر پیاده امروز نه پیاده روهای مناسب دارد، نه فضای شهری که انتظارش را بکشد، نه وسایل حمل و نقل عمومی کافی و سر وقت و نه محیط که برایش آرامشی به همراه داشته باشد.
 بی آر تی ها هم که تازگی ها به جعبه های تبلیغاتی متجرکی تبدیل شده اند که مردم از درون آنها دنیا را مبهم و کدر می بینند، به جرم استفاده از وسیله نقلیه عمومی حتا نمی توانند شهر خودشان را درست ببینند و نور آفتاب را احساس کنند. با وجود پلیس های بسیاری که در مسیر بی آر تی ها برای جلوگیری از ورود سایر وسایل نقلبه دراین خط ها گمارده شده اند، همچنان شاهد حضور ماشین ها و به خصوص موتورها در خط های بی آر تی هستیم. موتورها، امان از موتورها...
همه چیز  آن روزی تغییر خواهد کرد که برای شهرسازان و شهرداری ها و مدیران کنترل ترافیک و همه دست اندرکاران شهر، آدم ها در الویت باشند، نه ماشین ها. هم حمل و نقلشان، هم لذت بردنشان از شهر و هم سلامت روح و جسمشان. آن روز شاید بتوان امیدی داشت، هم برای معلولان و هم برای دیگران.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۶ ، ۱۱:۱۳
سورمه

یک شاعری هست به نام نشاط اصفهانی که من تازه باهاش آشنا شده ام. شاعر دوره قاجار است و شعرهایش را دوست دارم. چطور باهاش آشنا شده ام؟ در یک مغازه فروش یراق آلات در سهروردی! این مغازه که خیلی شیک و بزرگ هم هست یک میز و چندتا صندلی برای همراهانی که احتمالن خیلی حوصله یراق آلات را ندارند یا در تخصصشان نیست که نظر بدهند یا از بالا پایین رفتن مغازه های دکوراسیون سهروردی خسته شده اند گذاشته وسط مغازه اش و رویش را پر کرده از کتاب های شعر و عکس. من هم نشستم و کن=تاب جناب نشاط اصفهانی چشمم را گرفت و مثل دیوان جافظ تفالی بهش زدم و راستش نتیجه ی کار باعث شد که حسابی از خودم بپرسم چرا من ایشان را تا آن روز نمی شناختم.
این شعری بود که اون روز برام اومد:
ای شیفته روی نکوی تو جهانی                  نیکو نتوان گفت که نیکوتر از آنی
در پیکر من روحی و در دیده من نور       نزدیکی و دوری و عیانی و نهانی
آشوب سر، آسیب خرد، آفت هوشی     آرام دل، آسایش تن، راحت جانی
در خاطر آگاه دلان معنی عقلی               در دیده صاحب نظران صورت جانی 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۷:۳۹
سورمه

از 137 زنگ زدن. گویا مامان تماس گرفته بوده تا درباره مدرسه ای که دارن سر کوچه می سازن شکایت کنه. کوچه بن بسته، عرض کمی داره و همین الان هم یک برج بلند آخر کوچه هست پر از آدم و دوتا ساختمون هم در حال ساخته. کوچه برای پارک ماشین ساکنینش هم دیگه به اندازه کافی جا نداره و گاهی باید ماشین رو در کوچه های دیگه پارک کنیم.  خیابون اصلی هم همیشه شلوغه. حالا قراره به این ترکیب فوق العاده یک مدرسه هم اضافه بشه، اونم سر کوچه.
خانم 137 می گه این مدرسه مجوز گرفته. می گم این کوچه همین الان هم خیلی مشکل داره و براش مشکلات کوچه رو توضیح می دم. می گه شهرداری و شورای شهر در جریانن و مجوز دادن. می گم حرف من اینه که چرا مجوز دادن؟ شهرداری نباید همینطور الکی مجوز بده. بعد خانم 137 می گه مجوزها الکی نیستن خانم، بابتشون پول خرج شده. 

بله! جواب درست هم البته همینه. شهر رو برای مردم نمی سازن، برای پول می سازن. جواب همه مشکلات شهر یا حتی کشور هم احتمالا همینه. و به قول خانم 137 همه چیز هم قانونی و مجوز داره. 

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۱۹
سورمه


این یک جایگاه پمپ بنزین در دوره پهلوی است. اینکه چرا پمپ بنزین های ما امروز این شکلی نیست و حس زیبایی شناسی ما در این سال ها کجا رفته، چیزی است که خیلی دوست دارم بدانم.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۳۴
سورمه