سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

دارم روی  مطلبی درباره خراسان جنوبی و کرمان کار می کنم و برایم عجیب است که با اینهمه کتاب که هر سال منتشر می شود و اینهمه پایان نامه و مقاله، روی بعضی مناطق این دو استان (به خصوص کرمان) چقدر کم کار شده یا اصلا کار نشده است. خیلی از مطالب هم متعلق به سفرنامه های مسافران خارجی یا برخی از افراد در دوره قاجار است که نور به قبرشان ببارد. 

این فرهنگ مکتوب کردنِ تجربیات و از جمله سفرها، کیمیایی است که ما کمتر از آن بهره برده ایم و به نظرم هر کداممان هر جا هستیم و هر کار می کنیم یا از هر شهر و دیاری آمده ایم بهتر است شروع کنیم به مکتوب کردن هر آنچه تا کنون زندگیش کرده ایم. شاید به نظر نیاید ولی همین سال 1397 هم بعدها جز تاریخ می شود و یک نفر مثل من که دارد تحقیق می کند ممکن است به اتفاقات این روزها نیاز پیدا کند. هر چه به سمت شهرهای کوچکتر و روستاها می رویم این نیاز جدی تر می شود. آداب و رسوم، قصه ها، معماری، خوراک، پوشاک، همه چیز، همه چیز مهم است. جالب و البته تاسف آور است که برای پیدا کردن غذاهای محلی استان ها فهمیدم کتاب های خیلی خیلی کمی در این زمینه داریم. درباره پوشاک هم همین طور. برای کشوری با اینهمه تنوع غذایی و فرهنگی و قومیتی آنهم در قرن 21 به نظرم این دست کمی از فاجعه ندارد. 

پ.ن: یک مشکل دیگر هم به نظرم دسترسی به پایان نامه هاست. باید پایان نامه ها قابل خریداری باشند و بتوان از آنها استفاده کرد. چقدر پایان نامه خوب که متاسفانه دسترسی به آنها بسیار سخت یا شاید غیرممکن است.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۲۱
سورمه

امروز بعدازظهر با یک ایرانی که در شهر قاین مقامی دارد ملاقات کردم... تمام بیانات او در دو مطلب خلاصه می شد: «ما ایرانی ها مردم بدبختی هستیم که لیاقت تمدن را نداریم  و برای بندگی ساخته شده ایم» و دیگر این که «انگلیس و روس صرفا برای حفظ منابع خود در ایران هستند. آنها اجازه نخواهند داد که هیچ ملت دیگری به ما کمک کند و منافع تجاری آنها صرفا بهانه هایی است که برای تجاوزات سیاسی از آن استفاده می کنند».
جوانان ایرانی این روزها همیشه بر ناکامی های خود به عنوان یک نژاد افسوس می خورند، خودکم بینی ملی حاصل تمام گفته های آنهاست و چه بسا اوقات عزیز آنها که در انتقاد مخرب از شیوه های علمی رهبرانشان به هدر می رود، ولی البته حاضر نیستند به اعمال خود توجه کنند و از آن انتقاد نمایند.

از کتاب  نامه هایی از قهستان، نوشته اف. هیل

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۳۹
سورمه


این روزها نمایشگاه مطبوعات در مصلای تهران برقرار است و فکر می کنم تا حدود یک هفته ی دیگر ادامه دارد. شاید  خودتان مجله خوان و روزنامه خوان هستید و برای دیدن مجله مورد علاقه تان یا استفاده از تخفیف های نمایشگاه قرار است سری به نمایشگاه بزنید.  در نمایشگاه مدام می توانید چای مجانی هم بنوشید و با نویسنده های مورد علاقه تان عکس یادگاری بیندازید. 
اغلب مجلات شماره های قدیم خود را هم در نمایشگاه عرضه می کنند و تخفیف های خوبی هم می دهند. من چندتا از نشریاتی که خودم بهشان علاقه دارم را اینجا معرفی می کنم و غرفه هایشان را هم می نویسم که اگر دوست داشتید سر بزنید. باشد که رستگار شوم.


احتمالا از بقیه مجله هایی که معرفی خواهم کرد کم سن و سال تر است با اینکه نام قدیمی ترین قصه مکتوب جهان را بر خود دارد. گیلگمش را جمعی از ایران دوستان این سرزمین چاپ می کنند. نکته جالب این است که این فصلنامه به صورت فارسی و انگلیسی با مضامین مختلف منتشر می شود.  مجله فارسی بیشتر مردم داخل ایران را مدنظر قرار داده و  مجله انگلیسی سعی می کند ایران و زیبایی ها و رمز و رازهایش را به مردمان خارج از ایران که آشنایی کمتری با سرزمین ما دارند بشناساند. اگر به دنبال مجله ای با مطالب جدی درباره ایران هستید یا اگر دوستانی غیر ایرانی یا دور از وطن دارید که دوست دارید ایران را بهتر بشناسند این مجله می تواند مورد پسندتان باشد و حتی یک هدیه خوب برای دوستانتان.
یک نکته مهم درباره گیلگمش این است که برای چاپ آن هیچ درختی قطع نمی شود چون این نشریه با پودر سنگ تولید می شود.
گیلگمش را می توانید در غرفه 492 که طبقه دوم شبستان است پیدا کنید.


یک نشریه جدی و بین رشته ای با ترکیبی از مسائل محیط زیستی، میراث فرهنگی، جوامع روستایی، توسعه پایدار، معماری، تاریخ و  مباحث دیگر. 
در دنیای امروز قطعا مشکلات ما راه حل هایی بین رشته ای می طلبد و باید برای حل مسائلمان به موارد گوناگون توجه کنیم. بوم با مطالب علمی خود به این نیاز پاسخ می دهد و با کیفیت قابل قبول و عکس های زیبایش لذت خواندن را دوچندان می کند. در نمایشگاه برای خرید شماره های قبلی تخفیف خوبی هم در نظر گرفته است.
بوم را می توانید در غرفه شماره 100، راهرو شماره 6 پیدا کنید.


شاید مثل دو مجله قبلی پر آب و رنگ نباشد یا روی کاغذ گلاسه با عکس های چشم نواز چاپ نشده باشد اما محتوای جذاب و جالبی دارد. گفتگو به فرهنگ و تاریخ و جامعه ایران می پردازد و مطالب مهمی را در این خصوص با شما در میان می گذارد. اگر تاریخچه ی فرهنگی و اجتماعی ایران برایتان جالب است می توانید گفتگو بخوانید. 
غرفه 36، راهرو 5 محل استقرار این مجله است.


اگر مسائل زنان را دنبال می کنید و به دنبال نشریه ای هستید که به صورت تخصصی و ریزبینانه مسائل و مشکلات زنان را در جامعه و قانون و سیاست و فرهنگ و ادبیات و جاهای دیگر دنبال کند این نشریه بسیار زیاد توصیه می شود.
زنان امروز را در غرفه 39 راهرو 6 می توانید پیدا کنید.


اگر به دنبال نشریه محیط زیستی برای نوجوانان  هستید داروگ شدیدن پیشنهاد می شود. یکی از مشکلات ما نبود محتوای بومی  محیط زیست برای کودک و نوجوان است. ما درباره پاندا کتاب بیشتری در کتابفروشی هایمان داریم تا درباره یوز ایرانی اما خوشبختانه نشریه داروگ پا در راه تولید محتوا برای نوجوانان گذاشته است. 
همین جا باید بگویم که نشریه گیلگمش هم به زودی شماره مختص نوجوانش را روانه دکه ها می کند. همه اینها خبرهای خوبی است اما بقیه اش بستگی به مخاطبان دارد که چقدر از این مجله ها حمایت کنند.
داروگ را می توانید در غرفه 4، راهرو1 پیدا کنید.

نشریه های دیگری که دوست دارم اما شناخته شده تر و قدیمی ترند و احتمالا می شناسیدشان از این قرارند: اندیشه پویا (غرفه22، راهرو6)، چلچراغ (راهرو10)، خط خطی (راهرو9)، شهروند امروز (غرفه 203، راهرو20).

اما جای دو نشریه ای را که دوست دارم در نمایشگاه خالی می بینم. اولی نشریه فرهنگ و  مردم است که تا دوسال پیش هم در نمایشگاه مطبوعات شرکت می کرد. نشریه ای بسیار غنی درباره فرهنگ ما ایرانیان در تاریخ، موسیقی، غذا، قصه ها و بسیاری مطالب دیگر. 

دومی نشریه پازن است. نخستین فصلنامه تخصصی پستانداران در ایران با مطالب علمی و عکس های با کیفیت از پستانداران ایران که شاید هیچ کجای دیگر ندیده باشید. 

 توصیه ام به همه دوستان و خوانندگانم این است که نه فقط برای خودتان بلکه برای کمک به پا گرفتن نشریه های تخصصی فرهنگی و محیط زیستی کشور که در حال حاضر از هر طرف مورد بی توجهی دولتی و غیردولتی قرار گرفته اند، یک نشریه خوب و با کیفیت را انتخاب  و به طور منظم خریداری کنید. بخوانید و اگر خوشتان آمد به دیگران هم معرفی کنید یا حتی هدیه بدهید. 
اگر می خواهیم اتفاقی در این سرزمین بیفتد اول از همه باید بیشتر بخوانیم و بدانیم، آن هم نه اخبار کپی پیست شده تلگرام و خبرهای خاله زنکی و عمومردکی اینستاگرام را، بلکه همین مجله های باکیفیتی که یک عده آدم دلسوز و وطن دوست با سختی و خون دل دارند برای ما منتشر می کنند.
 اگر این را هم نمی توانید، گاهی نذر کنید، نذر مجله، و برای خودتان یا دوستانتان یا بچه هایتان مجله بخرید. 
اتفاقی اگر قرار است بیفتد از همین جاهاست احتمالا، از من و شما.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۲۱:۰۷
سورمه

یک سالی که با مهدکودک همکاری کردم به این نتیجه رسیدم که عصر مدرن ممکن است خیلی چیزها را برای ما ایرانیان بدتر کرده باشد و انگار ما از هر چیز بدترین نتیجه را می گیریم. 
آن اوایل که مهد شرکت به من سپرده شد چیزهایی دیدم که باورم نمی شد. یکی از آنها، وقایع ساعت ناهار بچه ها بود. تلویزیون بزرگی در ناهارخوری بچه ها قرار داشت. موقع ناهار مربی میز ناهار را می چید. بچه ها می نشستند پشت میز. مربی برایشان غذا می کشید. تلویزیون را روشن می کرد و بعد می رفت با بقیه مربی ها سر میز دیگری غذا می خورد. تلویزیون کمک می کرد بچه ها موقع ناهار سر و صدا نکنند و مزاحمت کمتری برای ناهار خوردن مربیان ایجاد کنند. ناهار که تمام می شد بچه ها ظرف هایشان را همانطور می گذاشتند روی میز و می رفتند دست هاشان را می شستند و برای خواب ظهر آماده می شدند. همه اینها را مادرها هم می دیدند و من اعتراضی از آنها ندیدم. حتا دیده بودم مادرانی که برای ناهار دادن به بچه های کوچکتر به مهد شرکت می آیند گاهی همان استفاده را از تلویزیون می کنند، ساکت کردن بچه.
از اولین کارهایم غدغن کردن تلویزیون در زمان ناهار بود و بعدها کلن تلویزیون را از آن اتاق جابه جا کردم و فقط هفته ای دوساعت اجازه استفاده از آن را دادم. اما در مرحله بعد قرار شد بچه ها در چیدن و جمع کردن میز ناهار سهم خود را انجام دهند. چیدن میز را بر اساس جدولی نوبتی کردیم و هر روز دو نفر از بچه ها با هم میز را می چیدند و خیلی هم این کار را دوست داشتند. اما جمع کردن میز دیگر نوبتی نبود. بعد از تمام شدن غذا سطل زباله و تشت آب کوچکی را کنار میز ناهار خوری می گذاشتیم. هر بچه باید ته بشقابش را در سطل می ریخت و بعد بشقابش را می گذاشت در تشت آب که خیس بخورد تا بعدن به راحتی توسط خانم خدمات مهد شسته شود. اتفاقی افتاد که من انتظارش را نداشتم، بعضی مادرها به این کار اعتراض کردند. گفتند وظیفه مربی  و خدمات مهد است که میز را بچیند و جمع کند. 

امروز رفته بودم مجتمع کوروش. در فودکورتش غذا خوردم. در آن طبقه شما می توانید سینی غذایتان را ببرید و هر جا دلتان خواست بنشینید و همه جا سطل زباله های بزرگی هست که می توانید بعد از اتمام غذا، زباله های سینی تان را در آن ها بریزید و بعد سینی را بالای سطل در جایی که در نظر گرفته شده قرار دهید. ولی اغلب افراد چنین نمی کردند. آنها سینی و ته مانده غذا یا نوشیدنی شان را روی میز باقی می گذاشتند و خدمات باید می آمد و سینی ها را جمع می کرد و زباله ها را در سطل می ریخت.
من آن روزها که مادرها به ماجرای چیدن و جمع کردن میز اعتراض کردند تعجب کردم ولی امروز فهمیدم تعداد آنها بیش از آن است که فکر می کنم. 
نمی دانم این تاثیر مدرنیته است؟ ما فکر می کنیم زندگی مدرن یعنی کسی یا کسانی دنبال ما راه بیفتند و زباله هایمان را برایمان جمع کنند و کارهایمان را برایمان انجام دهند؟ مدرن بودن یعنی پولی شدن همه چیز؟ از خالی کردن سینی مان در سطل زباله تا دانشگاه و مقاله و کتاب و پایان نامه و لابد عشق و علاقه و صمیمیت؟ 


۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۲۰
سورمه

ادوارد براون که در دوره قاجار به ایران سفر کرد، در کتاب «یک سال در میان ایرانیان» درباره یک شیوه ویژه آگاهی‌یابی در جامعه ایران سخن می‌راند که می‌تواند به شیفتگی تاریخی ایرانیان در زمینه دست‌یابی به آگاهی بازگردد «در ایران شایعات خیلی سریع منتشر می‌شوند، برای اینکه در این کشور روزنامه زیاد وجود ندارد که مردم اخبار و حوادث را از مطالعه جراید به دست آورند و یگانه وسیله کسب خبر، و انتشار وقایع، شایعه است و چون ایرانی‌ها و مخصوصا سکنه تهران و اصفهان و شیراز و غیره خوش‌مشرب و اجتماعی هستند و صحبت و معاشرت را دوست می‌دارند، لذا شایعات به سرعت منتشر می‌گردند».

کارلا سرنا، بانوی ایتالیایی که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمده است، در سفرنامه‌اش، نخست تاکید می‌ورزد «در ایران سند کتبی ارزش زیادی ندارد». اشاره او به رفتار منشی وزیر خارجه ایران درباره یک شکایت‌نامه است که وزیر بدون اعتنا به نوشته متن، آن را به گوشه‌ای پرتاب کرده است «منشی که عمل رئیس خود را می‌بیند و کاغذ را بیهوده می‌پندارد، برای جلوگیری از بادی که از شیشه شکسته می‌وزید، آن را به پنجره می‌چسباند».

مطلب کامل در روزنامه شهروند


پ.ن: خاطره کارلا سرنا شما را یاد چیزی یا کسی نمی اندازد؟


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۳۶
سورمه

عروسک ها در خندوانه

دیشب سازندگان عروسک های بومی مهمان خندوانه بودند و خندوانه از حضور زنان و مردانی با پوشش قسمت های مختلف ایران رنگی تر از شب های دیگر بود.

دلم می خواهد اینجا به رامبد جوان و عوامل خندوانه آفرین و خداقوت بگویم و اعلام کنم که چقدر ممنونم که اینطور روی قومیت های ایران متمرکز شده اند و لباس ها، ترانه ها، گویش ها و زیبایی های متنوع آنها را نمایش می دهند.

تا قبل از خندوانه گویش و لهجه متفاوت قومیت های ایران وسیله ای بود برای خنداندن مردم در سریال های تلویزیون و تلویزیون بدل شده بود به یک سرکوب کننده و تحقیر کننده ی قومیت های ایران، اما حالا خندوانه با همکاری عروسکی با لهجه خوزستانی که می تواند به همه لهجه ها، زبان ها و گویش های  ایران آواز بخواند محبوب دل میلیون ها ایرانی است.

خندوانه دارد آرام آرام عزت نفس را به مردمان جای جای ایران بازمی گرداند و بهشان این پیام را می رساند که به خدا شما با همین زبان و پوشش و موسیقی متفاوتتان خیلی زیباترید. دارد به ما می گوید که ملت ایران ببینید چقدر سرزمینتان زیباست و چقدر قشنگی دارد برای لذت بردن. می گوید ایران فقط تهران نیست.

خندوانه حالم را خوب می کند و آرزو می کنم روزی زندگی واقعیمان در ایران هم شبیه خندوانه باشد. دست در دست هم، مهربان و هم دل، و ایستاده به افتخار خودمان، مردم ایران.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۱۱
سورمه

اول اینجا را بخوانید.

این نماینده مجلس ماست که مشت می کوبد توی صورت خبرنگار. البته این فقط تقصیر قاضی پور نیست تقصیر مردمی است که چنین کسی را برای نمایندگی انتخاب می کنند، انگار که مجلس ما چاله میدان است و شاید هم هست وقتی نمایندگان بعد از آن توهین های قاضی پور و حرف های رکیکش اعتبار نامه اش را تصویب می کنند.

قاضی پور واقعن آدم عجیب و غریبی نیست. نمونه اش در جامعه ما خیلی هم زیاد است. چیزی که عجیب است انتخاب او از سوی مردم و حضورش در مکانی مثل مجلس و عبورش از فیلترهای موجود است. باید بترسیم از اینکه مردم و سیستم موجود چه کسانی را بزرگ می کنند و چشمهایشان را روی خطاهایشان می بندد.

پیوند مرتبط:

 آقای قاضی پور مقصر شما نیستید!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۳۸
سورمه


آوای طبیعت پایدار شهریور 1395

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۳
سورمه

داشتم مطلبی می خواندم درباره روش زمامداری قاجارها. اینطور که نوشته بود یکی از روش های متداولشان همین مدل «تفرقه بنداز و حکومت کن بوده است». یک جورهایی «انداختن قومیت های مختلف به جان هم» و «ماهی گرفتن از آب گل آلود». از مثل های جمله قبلی می توان فهمید که ما در ادبیات هم از تاریخمان حسابی تاثیر گرفته ایم.

دارم روی بحث اعتماد سازی در سازمان کار می کنم و واقعن نمی دانم از کجا باید شروع کرد؟ چطور می شود فرهنگی را که سالیان سال در ما تنیده شده اصلاح کرد؟ زیر آب زنی و زرنگ بازی و دروغگویی و ظاهر فریبی را چطور می شود از بین برد؟

در تئوری های سازمانی چیزهایی نوشته شده است ولی بعید است در عمل به این خوبی و راحتی باشد.


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۳
سورمه


قرآن هم می گوید و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفو. مفهوم آن برای من این است که خدا می خواهد شعوب و قبایل باشند و شناخته هم بشوند زیرا اگر شناخته نشوند توی بلبشوی دنیای سردرگم گم می شوند. کما اینکه اگر از ایرانی هویتش را بگیرند دیگر هیچی نیست. نان که ندارد، علم که ندارد. صفت که ندارد. نفت و دین را هم که همه ی مردم دنیا دارند و به آنچه دارند دلخوشند. پس ما چه کاره ایم و راستی را که اگر مردم دنیا شعوب و قبایل نبودند و زبانشان و فرهنگشان و راه و روششان گونانگون نبود، همان اسکندر به آسانی همه دنیا را می خورد. همین شعوب و قبایل است که نمی گذارد یک زورگو همه دنیا را یکجا بخورد. این است که الویت را به ایرانی بودن می دهم.

نظرات مهدی آذر یزدی، منتشر شده در فصلنامه فرهنگ مردم، شماره 43  و 44، پاییز و زمستان 1391

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۴
سورمه