آدم ها در سرزمین ما اگر نخواهند هم، سیاسی می شوند. همه چیز آلوده است به سیاست. دور نگه داشتن خود از سیاست سخت است. حرف زدن درباره زن، فیلم، کارگر، حقوق ماهانه، مدل مو، کتاب، لباس، جمع شدن برای سالگرد یک شاعر یا نویسنده، جمع شدن برای جشن گرفتن پایان امتحانات، کار جمعی، کار فردی، کار داوطلبانه، حتی آشغال جمع کردن می توانند سیاسی باشند.
در این میان برخی از آنها که داعیه دار روشنفکری و روشنگری اند هم به این سیاسی شدن ها دامن می زنند، از جمله رسانه ها ،بیشترشان، و البته روزنامه ها.
از یک زمانی به بعد، دیدن و شنیدن اخبار برایم انقدر سخت شد که همه شبکه های خبری اینوری و آنوری را تحریم کردم. با تمام وجودم حس می کردم اینها همه شان با تمام قوا فقط افکار منفی را به خورد مردم می دهند. هیچ خبری از اخبار مثبت نبود، گویی که هیچ خبر مثبتی وجود ندارد ولی اگر چند وقت بدون تلویزیون زندگی می کردم متوجه می شدم که اینطور نیست. شروع کردم به خواندن خبرها به جای شنیدن و دیدنشان. اینطور شد که دایره رسانه های من بزرگتر شد و کسب اطلاعاتم عمیق تر و فهمیدم در دنیا خبرهای دیگری هم هست.
در این مدت با روزنامه شهروند آشنا شدم که به نظرم یکی از بهترین هاست. وقتی همه روزنامه ها تیتر یکشان خبرهای سیاسی روز است، تیتر یک شهروند ممکن است مربوط به زندگی یک محیط بان یا یک رویداد اجتماعی باشد. شهروند به مشکلات عمیق تر آدم ها می پردازد، مشکلات اجتماعی و اقتصادی، از حقوق شهروندی حرف می زند و در کنارش نشانتان می دهد که در همین ایران دارد کارهایی انجام می شود کارستان، به دست مردمی که خیلی خاص و عجیب قدرتمند نبوده اند، یکی بوده اند مثل من و شما، اما فکر کرده اند که به جای غرغر کردن و سپردن خود به دنیای سیاه رسانه ها که انگار رسالتشان پخش ناامیدی است یا نشستن پشت مونیتورها و موبایل ها، می توانند آستین بالا بزنند و کاری را که از دستشان برمی آید انجام دهند.
روزنامه شهروند را دوست دارم.