امروز همکاری آمده بود پیشم و درباره زن و شوهری حرف می زد که بعد از 8 سال زندگی از هم جدا شده اند و می خواست من بگویم چرا! جالب بود که با هیچکدام از دو طرف هم هنوز صحبت نکرده بود و فقط حرف های فامیل یکی از طرفین را شنیده بود. گویا بین فامیل اینطور پخش شده بود که مرد یکباره نسبت به زن سرد شده و زن هم برای همین درخواست طلاق کرده و بعد به خوبی و خوشی از هم جدا شده اند. من هم سر صبحی باید حدس می زدم که چرا مرد اینطور ناگهانی سرد شده است. البته این اعتقاد مردمان ما به پدیده های ناگهانی هم خودش مساله جالبی است برای نوشتن. همکار حدسش این بود که حتمن خطایی از زن سر زده که مرد را سرد کرده. بعد هم گفت «به نظرتون از وقتی زن ها شاغل شدن طلاق بیشتر نشده؟» از حرف های قبلیش می دانستم این جمله یعنی چه. قبلا یک بار سر میز ناهار گفته بود «ما اگه کار کردیم مجبور بودیم وگرنه زن بهتره راحت بشینه خونه.»
واقعیت این است که همه آدم هایی که می خواهند جدا شوند به بعد از طلاق فکر می کنند. طلاق برای هر دو طرف هزینه های روحی و مادی و اجتماعی دارد اما برای زنان به دلایل مختلف پر تبعات تر است. زنان در کشور ما از نظر اقتصادی وابسته تر و ضعیف ترند. آمار رسمی می گوید تنها 14 درصد زنان شاغلند و این مشاغل هم اغلب کم درآمد تر از مشاغل مردان است. از نظر اجتماعی نگاه به زن مطلقه منفی تر از مرد مطلقه است. از نظر روحی و روانی نیز به دلیل اتکا و تاکید زیادی که در تمام سال های کودکی نوجوانی و جوانی بر ازدواج دختران می شود و خوشبختی و ارزش زنان را در ازدواج آنها جستجو می کند طلاق می تواند ضربه سخت تری به زنان بزند. حالا با همه این تفاسیر و با تمام موانع قانونی و کش و قوس هایی که نظام قضایی ایران در راه طلاق زنان ایجاد می کند چرا زنان جدا می شوند؟ از نظر من دلیلش نمی تواند فقط یک چیز باشد و آنها که فکر می کنند با تنگ تر کردن عرصه بر زنان، کم کردن فرصت های شغلی و معیشتی و از بین بردن آزادی انتخاب زن ها می توانند آنها را به قرون گذشته برگردانند راه اشتباهی در پیش گرفته اند.
اما به همکارم اینها را نگفتم. به او گفتم به نظرم اگر اشتغال زن ها باعث می شود کمتر در زندگی هایی که راضیشان نمی کند بمانند، چه بهتر که بیشتر شاغل شوند. گفتم شاید به جای گرفتن حق کار و تصمیم گیری و آزادی زن ها برای اینکه مجبورشان کنیم به ماندن در وضعیتی که دوست ندارند،بهتر باشد جامعه تلاش کند حق زنان را به رسمیت بشناسد و به اندازه تلاششان بهشان بها بدهد. گفتم قرار نیست ما مثل مادربزرگ هامان هر وضعیتی را در خانه های در بسته و در سکوت تحمل کنیم تا بمیریم. امروز راه های دیگری هم هست برای زندگی و ما حق انتخاب بیشتری داریم و از حق انتخابمان استفاده می کنیم. آنها که می خواهند جلوی زن ها را بگیرند بهتر است خودشان را کمی تغییر بدهند و به حال و هوای قرن بیست و یک نزدیک تر شوند. زن ها امروز دیگر تضمینی نمی دهند که اگر با آنها خوب نبودید با شما خوب باشند.
در فیلم خانه ای روی آب دیالوگی هست بین رضا کیانیان و عزت الله انتظامی در نقش پسر و پدر. انتظامی می گوید: مادرت زن نجیبی بود. کیانیان جواب می دهد: نجابت وقتی معنا پیدا می کنه که راه دومی هم وجود داشته باشه. و من فکر می کنم امروز آدم ها به رنگ های واقعی خودشان نزدیکترند و این خوب است نه بد. هرج و مرجی اگر هست به دلیل آزادی آدم ها نیست، به دلیل سرکوب آزادی آدم هاست که آنها را بیمار و خسته و افسرده و خشمگین می کند و می رساندشان به تصمیم های عجیب و غریب و جنون آسا.
کاش آنها که باید، بالاخره این را بفهمند.