سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

دیروز به سالن کنفرانس تئاتر شهر رفتم تا سری به سمینار هفدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی بزنم. حقیقتش غیر از موضوع عروسک ها که برایم جذاب است شاید دلیل اصلی رفتنم کنجکاویم درباره پروفسور مجیدزاده بود. 
پروفسور مجیدزاده را در ایران خیلی ها نمی شناسند ولی شخصیت بسیار مهمی است. کسی که عملیات حفاری کنار صندل جیرفت را انجام داد و در این حفاری ها به این نتیجه رسید که اولین شهرهای بشری نه در بین النهرین که در جیرفت سر برآورده اند. جالب است که گویا خارجی ها بهتر از ما با این نظریه آشنایند.
اما سمینار، فکر می کردم با یک سالن بزرگ پر از جمعیت روبرو خواهم شد، به خصوص که برنامه قرار بود 4 شروع شود و من 5 می رسیدم. اما در طبقه سوم تئاتر شهر با سالن کنفرانس کوچکی مواجه شدم که کامل هم پر نشده بود. توانستم صندلی خالی پیدا کنم و بنشینم، خوشحال از اینکه هنوز پروفسور مجیدزاده سخنرانی نکرده است. در کمال ناباوری امیر سهرابی که خود هم یکی از سخنرانان سمیار بود اعلام کرد که پروفسور مجید زاده به دلیل بیماری نتوانسته اند از پاریس بیایند و مطلب ایشان توسط شخص دیگری قرائت می شود که ایشان هم حفاری های زیادی انجام داده اند و دوست نزدیک یوسف مجیدزاده اند.
وسط صحبت های آقایی که متاسفانه اسمشان یادم نیست چندبار به دلیل دیر شروع کردن مجلس سخن ایشان را قطع کردند تا کمبود وقت را  تذکر بدهند که باعث شد دو نفر از سخنرانان هرکدام 5 دقیقه از وقتشان را به ایشان ببخشند.
همه اینها جلوی دیدگان مهمان های خارجی و از جانب کسانی اتفاق می افتاد که قشر فرهیخته و پژوهشگر ایران محسوب می شوند.
در قسمت دیگری از برنامه باز اعلام شد که سید منصور سیدسجادی هم نتوانسته خودش را به ایران برساند، به دلیل مشکلات کاری و مطلب ایشان را هم آقای سرحدی بیان خواهند کرد. آقای سرحدی گفت تازه ساعت 12 بهشان اطلاع داده اند که باید چنین سخنرانی انجام دهند و از کاستی احتمالی پوزش خواستند.
اتفاق جالب دیگر این بود که وقتی برای پاسخگویی به سوالات زمان داده می شد دوستان به جای پرسیدن سوالاتشان نظرات شخصی و یا مخالفتشان را با نظر سخنران اعلام می کردند که فکر نمی کنم هیچ کجای دنیا به این شکل اتفاق بیفتد!
هنگام سخنرانی امیر سهرابی که راجع به پیدایش حرکت در پیکره های جیرفت در سه هزار سال قبل از میلاد بود بعد از اتمام سخنان او، یکی از افراد مجلس برخاست و ایراد گرفت که چرا از کلمه عروسک در این سخنرانی استفاده شده است. گفت پایین آوردن این پیکره ها در حد اسباب بازی بچه ها کار درستی نیست و این پیکرک ها همگی کارکرد مذهبی داشته اند و اسباب بازی نبوده اند. این بحث چنان بالا گرفت که یکی از مهمانان خارجی اعتراض کرد و گفت چرا هیچکدام از دوستان توجه نمی کنند که چه امر شگفت انگیزی معرفی شده است و آن تاریخ پیدایش حرکت در 3000 سال پیش از میلاد است. وقتی این اعتراض مطرح شد به این فکر می کردم که ما چقدر درگیر اسامی و کلیشه هاییم و به اصل ماجرا توجهی نداریم. مهم برایمان فرق واژه ی پیکرک و عروسک است و ناراحت از آنیم که ارزش های ذهنیمان لحظه ای خدشه دار نشوند، حتا اگر کاملن علمی نباشند. فکر می کردم با این ذهن ارزش گذاری کننده، قضاوت کننده، کلیشه ای و بسته چطور ممکن است تحقیقات ما روشنایی بخش یا آگاهی دهنده باشند؟ آیا نباید به بسیاری از پژوهش هایمان با نگاه تردید بنگریم؟

مرتبط:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۱۴
سورمه


خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مسئولان این کتابخانه این دست‌نوشته را در درون پاکت نامه‌ای که لای کتاب مصور «آستریکس» قرار داشت، یافته‌اند؛ در این نامه عذرخواهی که دست‌خط آن نشان می‌دهد توسط یک کودک نوشته و با نام «جکسون» امضا شده، آمده است: «از این‌که صفحه‌ای از کتاب در اثر افتان از روی تخت‌خوابم پاره شده معذرت می‌خواهم.»
 
«جکسون» هم‌چنین در نامه خود آورده است که به هنگام مطالعه خوابش برده و به همین علت کتاب افتاده است و افزوده است: «قول می‌دهم دیگر تکرار نخواهد شد.»
 
مسئولان کتابخانه گفته‌اند که با مراجعه به کتاب دریافته‌اند که صفحه پاره شده با چسب ترمیم شده بود.

«الیا مک‌لیش»، یکی از کتابدارهای کتابخانه عمومی «تورنتو» می‌گوید: «خیلی وقت‌ها می‌شود که کتاب‌ها با صفحات پاره شده برگردانده می‌شوند اما این‌که یکی، آن هم یک کودک بابت آن عذرخواهی کند خیلی جالب توجه است.»
 
وی می‌افزاید: «ما کاملا درک می‌کنیم که این اتفاق ممکن است برای هر کس بیفتد اما به نظر من، پاره شدن صفحه‌ای از کتاب در اثر به خواب رفتن خواننده آن یکی از بهترین اتفاقات است.»
 
این کتابدار خطاب به «جکسون داولر» 8 ساله تاکید می‌کند: «امیدوارم شب‌های دیگر هم به هنگام خواندن یک کتاب خوب به خواب بروی.»
 
این اقدام این کودک مورد قدردانی مسئولان کتابخانه قرار گرفته و قرار است جایزه‌ای برای او درنظر بگیرند.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۵۹
سورمه

اینکه هر کس در جای خودش کاری را که بلد است و به آن اعتقاد دارد درست انجام بدهد واقعن می تواند تحول ایجاد کند و موثر باشد.
در سفری که هفته پیش رفته بودم فهمیدم یک برنامه خوب تلویزیونی چقدر می تواند روی مردم تاثیر بگذارد (احتمالن برنامه های بد تلویزیون هم تاثیر خودشان را دارند). منظورم خندوانه است. اینکه خندوانه توانسته آدم هایی که دغدغه ی فرهنگ و محیط زیست نداشته اند را به صرفه جویی در آب، کتاب خواندن، احترام به حقوق یکدیگر و نریختن زباله دعوت کند و تا حدودی موفق هم شود، فوق العاده است. شاید من به عنوان یک برابری خواه با دعوت برنامه خندوانه برای حضور در سالن والیبال مشکل داشته باشم ولی قطعن نمی شود از اینهمه تاثیر مثبت برنامه روی مردم چشم پوشی کرد.
رامبد جوان با خندوانه شاهکار کرده است. امیدوارم مدیران رسانه ملی این را بفهمند و بلایی که سر رادیو هفت آوردند سر خندوانه نیاورند. مگر کلن تلویزیون ایران چندتا برنامه خوب و تاثیر گذار دارد؟
پ.ن: اینکه رامبد جوان از رسانه ملی برنامه را به مادرش تقدیم می کند و از او با لفظ «هما خانوم» نام می برد خیلی شیرین است.  شیرین است چون در این جامعه همه دنبال پنهان کردن زنان خانواده شان هستند و او این را می داند.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۴
سورمه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۳
سورمه

استاد سر کلاس راجع به تورهای ورودی و سوالات گردشگران خارجی و چگونگی پاسخ دادن سوالاتشان توضیح می داد. گفت که همیشه اول تور بین مسافران کاغذ پخش می کند و می گوید هر نوع سوالی راجع به هر چیزی که دوست دارند بپرسند و از آنجا که از نظر گردشگر خارجی ایران کشور مرموزیست سوالات بسیار زیاد و متنوع است.


بعد شروع کرد سوالات را خواندن و برایمان توضیح داد که چطور به این سوالات چالش برانگیز که مسائل سیاسی و اجتماعی ما در آنها مطرح شده، درست و زیرکانه پاسخ دهیم.


پاسخ های استاد پر از دور زدن، پاک کردن صورت مساله و نگفتن حقایق بود. پر از نشان دادن زیبایی به جای زشتی.


یکی از دانشجوها پرسید، «استاد یعنی باید بیشتر خوبی ها رو بگیم و بدی ها رو نه؟» استاد دلیل آورد که مدام همه جا بدی ها را می گویند و ما قرار است زیبایی های ایران را نشان دهیم.


دانشجو گفت ولی اگر عقیده واقعی مان این نباشد چه؟ بعد خودش را مثال زد که به عنوان یک زن که حقوق زیادی از او سلب شده وقتی درباره زن ها و حقوقشان از او سوال می شود چه جوابی باید بدهد؟ 


کلاس وارد بحث راجع به زن ها شد و بحث کشید به ورود به ورزشگاه ها.


استاد گفت «من واقعیت رو درباره ورزشگاه بهشون می گم. بهشون می گم اونجا چقدر فحش می دن و بد حرف می زنن و زن ها نمی شه برن ورزشگاه. من خودم نمی ذارم دخترم بره.»


من گفتم «استاد والیبال که دو ساله ممنوع شده قبلش که مشکلی نبود.» استاد جوابی نداشت.


یکی دیگر از دخترها گفت «خوب استاد اگر زن ها به ورزشگاه برن این وضعیت درست می شه، تا کی قراره ادامه داشته باشه این وضع؟»


یکی دیگر از دختران گفت «این حجاب که کلن زوره». یکی از پسرها جواب داد که «الان که مرزهای ایران بازه، هرکی دوست داره می تونه از ایران بره».


این دوستان، به اصطلاح فرهنگی های مملکت ما هستند ولی دیدشان نسبت به زن فرقی با بسته ترین اقشار جامعه نداشت.


این استاد یکی از راهنماهای برجسته گردشگری کشور است که به راحتی به ما می گفت زن ها مشکلی در ایران ندارند و این را باید گردشگر خارجی هم القا کرد. در واقع تمام مشکلات ما زنان توهمی بیش نیست.


در این مواقع فکر می کنم شاید پیروزی ما در مذاکرات و برداشته شدن تحریم ها و بهتر شدن روابط ما با غرب خیلی هم به نفع زنان نباشد. همانطور که رابطه خوب عربستان با غرب برای زنان عربستان قیمت گزافی داشته است.


چند وقت پیش به یکی از فعالان محیط زیست و میراث فرهنگی که البته مرد بود گلایه کردم که چرا برای تبلیغ محیط زیست بلیت والیبال تهیه کردید و به ورزشگاه رفتید. پرسیدم اگر به جای زنان یک اقلیت قومی یا نژادی از رفتن به ورزشگاه منع شده بود باز هم همین کار را می کردید. پاسخ داد که من فعال محیط زیستم هر وقت فعال حقوق زنان شدم در این مورد کاری انجام می دهم.


با این استدلال احتمالن فعالان حقوق زن هم اگر برای رسیدن به اهدافشان لازم بود به محیط زیست صدمه بزنند نباید دریغ کنند.


این مردان مملکتم که زحمت زیادی هم بابت ارتقا فرهنگ و شکوفایی ایران می کشند با بی تفاوتی خود نسبت به تبعیض و مسائل و مشکلات زنان، زخم های عمیق تری به روان ما می زنند تا مردهایی که نه دستی بر کار فرهنگی دارند و نه می خواهند کاری برای ایران انجام دهند. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۵
سورمه

 
ولورین دیروز یه سگ رو کنار رودخونه دیده که به نظر زخمی می اومده. محلش جوری نبوده که بتونه خودش بره پایین و به سگ کمک کنه. زنگ می زنه آتش نشانی. آتش نشانی می گه به ما مربوط نمی شه به شهرداری زنگ بزنید. زنگ می زنه شهرداری. شهرداری شماره پیگیری می ده.
فردا از اونجا رد می شه می بینه هنوز سگ اونجاست. شماره پیگیری رو از طریق سایت شهرداری چک می کنه، می بینه نوشتن "جمع آوری لاشه سگ"! دوباره زنگ می زنه می گه من کی گفتم لاشه سگ؟ گفتم سگ زنده است به کمک نیاز داره. شهرداری می گه اگه نیرو اعزام کنن، سگ رو می کشن، چیز دیگه ای براشون تعریف نشده در این مواقع. دوباره زنگ می زنه آتش نشانی، آتش نشانی هم حرف شهرداری رو تکرار می کنه.
خلاصه حالا پشیمونه که اصلن چرا زنگ زده. خدا خدا می کنیم شهرداری اصلن کسی رو نفرسته.
اینم مهر و محبت ما ایرانیان که هیچ پروتکلی درباره نگهداری یا کمک به حیوانات نداریم غیر از کشتنشون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۳۰
سورمه

  
وقتی مردی اشتباه می کند، وقتی خرابکاری می کند، بد رانندگی می کند، وقتی مدیر بدی ست، وقتی رییس جمهور بدی ست، وقتی مردم را می کشد، وقتی جنایتی مرتکب می شود، وقتی معتاد می شود، وقتی به بچه اش توجه نمی کند و خلاصه وقتی هزار و یک کار غلط انجام می دهد، کل مردهای جهان زیر سوال نمی روند. نه آن مرد با دیدن اشتباه مردی چنین می اندیشد و نه ما با دیدن اشتباه او به همه مردهای زمین تعمیم می دهیم.  

در جهان فعلی زن ها مردم را نمی کشند، تجاوز نمی کنند، مقصر اغلب تصادفات رانندگی منجر به فوت زن نیستند، و خیلی از کشورهایی که دارند به قهقهرا می روند رهبران مرد دارند اما کسی مردها را مقصر نمی داند.

اما این روزها زیاد می بینم که وقتی زنی اشتباه می کند، خرابکاری می کند، بد رانندگی می کند، مدیر بدی است، معتاد است، به بچه اش بی توجه است، رییس جمهور بدی است، جنایتی مرتکب شده، همه شروع می کنند به تعمیم دادن به همه زن ها. نمی فهمم دلیلش چیست. انگار بیشتر ما در وجودمان حس می کنیم برای فرصتی که به زن ها داده می شود منتی بر سرشان هست. انگار این لطفی به زن هاست که می گذاریم کاری انجام دهند، رانندگی کنند، مدیر شوند، درس بخوانند و به طور کلی زندگی کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۰۲
سورمه

 
عکس ازاینجا
 
وضعیت زنان جامعه روستایی در حال تغییر است و زنان تولیدکننده دارند به زنان مصرف کندده تبدیل می شوند.
مثلن در جاجرود زنان به ما می گویند که کارگاه را ساعت 10 صبح بگذارید چون ما قبل از آن خواب هستیم. خودشان می گویند تا نیمه شب برای دیدن سریال های ماهواره ای بیدارند.
ما نمی توانیم از تاثیر تکنولوژی اجتناب کنیم، یعنی باید بپذیریم که اگر ماهواره به روستا هم رسیده این سبک زندگی است که در حال تغییر است.
در حال حاضر جامعه شهری ماست روستا را نمی خرد، می گوید بهداشتی نیست. وقتی استانداردها و موازین بهداشتی را به مواد غذایی می آوریم، آرام آرام جامعه شهری از مصرف مواد غذایی روستایی فاصله می گیرد.زنان روستایی تقصیری ندارند اگر از مولد بودن و کار تولیدی فاصله گرفته اند، برنامه ریزی درستی برای آنها وجود نداشته است. من تجربه ای را در روستایی در یکی از کشورهای توسعه یافته دیدم. محصول اصلی این روستا شیر بود. آنها دامداری شان را مکانیزه کرده بودند و گروهی از زنان آموخته بودند که چطور شیر را پاستوریزه کنند و مجوز بهداشتی دریافت کرده بودند و محصولشان را به صورت بهداشتی بسته بندی می کردند و با قیمت بالاتری نسبت به لبنیات صنعتی می فروختند.
ما نباید بگذاریم تنوع فرهنگی مان که الان در حال کم شدن است از بین برود. مثلن در روستایی کار می کردیم که در همه خانه ها یک جاجیم بسیار زیبا وجود داشت. این جاجیم به عنوان سفره برای خمیر نان استفاده می شد و چون کاربرد دیگری نداشت تولید هم نمی شد. اینها هیچ کدام برای فروش ساخته نمی شدند. در واقع بسیاری از وسایلی که به عنوان صنایع دستی می شناسیم وسایل کاربردی بوده اند که حالا به دلیل تغییر الگوی زندگی کاربرد دیگری ندارند و آنهایی ساختشان زمان بر است و زحمت زیادی دارد دیگر تولید نمی شوند. ما باید کاری کنیم این تنوع فرهنگی حفظ شود ولی این کار باید با تغییر بعضی محصولات و بازاریابی صحیح برای آنها انجام شود.
 
اینها بخش هایی از صحبت های میترا البرزی منش و مهدیه مصطفی پورشاد از فعالان محیط زیست با ماهنامه زنان امروز (شماره 4/شهریور 93) بود. این خانم ها تجربیات متعددی از کار با زنان جوامع محلی دارند.
 
عکس ازاینجا

پ.ن 1: چطوره از مجلس بخوایم یه طرحی هم برای جمع کردن ماهواره در روستاها و مجبور کردن زنان روستا به بافتن جاجیم و فروش ماست بده.
پ.ن 2: تقابل آدم هایی مثل این زنان فعال محیط زیست با مثلن آدم های مجلس آدم رو به فکر فرو می بره. کاش آدم هایی که در پست های آنچنانی هستن از قدرتشون به جای تخریب برای آبادی استفاده می کردن. حتا اگه یه کم فکر می کردن هم کافی بود، یه کم فکر فقط.
پ.ن 3: همیشه مقابله با بدیهیات مشکل آفرین می شه. وقتی تکنولوژی تا روستاها هم رفته و به جای تلاش برای استفاده از این تکنولوژی مدام باهاش مبارزه می شه خیلی چیزها از بین می ره. نتیجه اش همینه که داریم همین فرهنگ نیم بندمون رو هم به طور کامل از دست می دیم چون به جای پررنگ کردن تفاوت ها و تنوع فرهنگی و استفاده از اون ها مدام به فکر جنگ با فرهنگ های جاهای دیگه ی دنیاییم. همین می شه که خیلی از مردم ما به جای اینکه مسحور زیبایی های فرهنگ خودمون یا تلاش برای بازآفرینی اونها و معرفی خودشون به دنیا باشن، مسحور زیبایی ها یا حتا نازیبایی های فرهنگ های دیگه می شن. ما به جای پرورش صلح مدام در حال پرورش جنگیم.
این مقابله با تکنولوژی امروز یا مقابله با آزادی زن ها مثل زمانیه که با مدرسه های جدید میرزا حسن رشدیه  مبارزه می شد و روی مکتب خانه ها تاکید می شد. اون موقع هم مدرسه لابد دجال بود و تهاجم فرهنگی و چه و چه. همون موقع ها بود که مردم نمی ذاشتن دخترهاشون درس بخونن. فکر می کردن سواد زن رو خراب می کنه یا به چه دردش می خوره یا اصلن مگه مغز زن ها کشش داره برای درس خوندن. چند وقت پیش که همکار خانومم داشت درباره ی اینکه زن ها تو رانندگی ضعیف تر هستن و باید این واقعیترو پذیرفت حرف می زد داشتم به این فکر می کردم که یه موقعی هم می گفتن به طور کل دخترها قابل آموزش نیستن و سواد فقط به درد مردها می خوره. احتمالن اون موقع هم زنی مثل همکار من بوده که بگه مغز زن ها قابلیت یادگیری نداره و باید اینواقعیترو قبول کرد.
 
وزندگی ما شده با این واقعیت ها جنگیدن... البته خیلی وقت ها هم واقعیت رو شکست دادیم...
,,,,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۳ ، ۰۵:۱۶
سورمه

از نابودی تدریجی میراث فرهنگی ایران بدتر دیدن بی تفاوتی مردم تو این زمینه است. خوندن خبرهای سیاسی یا قیمت آجیل یا آکادمی گوگوش یا سریال زمانه خیلی برای مردم جالب تر از حرف زدن یا خوندن درباره ی زیبایی فلان اثر تاریخی یا فلان منطقه ی حفاظت شده یا مشورت برای پیدا کردن یه جای تازه و دیدنی برای سفر کردنه. اگرم کسی بگه مردم پول ندارن برن مسافرت من می گم انقدر تو هر شهری و در شعاع چند 10 کیلومتری همون شهر تو ایران جاهای دیدنی هست که اصلن لازم نیست جای دوری هم برن. اصلن مشکل همینه که مردم دیدنی های دور و بر خودشون رو هم نمیشناسن، منم همه ی دیدنی های ایران رو نمی شناسم ولی حداقل درباره ش می خونم تا بفهمم.
 حالا با همه ی این حرفا دیگه متوجه اعتراض مردم به عرب ها نمی شم که گویا می خوادبادگیربه نام خودش تو یونسکو ثبت کنه (اینجا،اینجاواینجارو ببینید).
 بادگیر از ایران به امارات رفته ولی به هر حال الان جز معماری اون ها هم هست و نمی دونم چرا مردمانی که به داشته های تاریخی خودشون اهمیت می دن باید به ما مردمان بی تفاوت جواب پس بدن.

بادگیری در یزد
یزد

مطمئنن خیلی از شما نمی دونید، همون طور که من هم نمی دونستم، که در استان هرمزگان شهری به نامبستک وجود داره که مردم این شهر در یه بازه ی تاریخی به امارات مهاجرت می کنن و شهر بستکیه رو می سازن و با معماری خودشون بادگیر رو وارد امارات می کنن. الان بستیکه یکی از جاذبه های گردشگری اماراته و ما اکثرمون شهر بستک رو نمی شناسیم. 

بستکیه،دبی
بستکیه،دبی

 البته فحش دادن به اعراب همیشه از خوندن و دیدن و سفر کردن و اعتراض کردن به کسی که واقعن مسئوله به مراتب راحت تره.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۲۴
سورمه