سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطلقه» ثبت شده است

13 ساله اینجا کار می کنه. دیپلمه و سی ساله و مذهبیه. همیشه خیلی اضطراب داره. خیلی راحت می شه با حرف زدن از قرارداد ترسوندش و رییس قبلیش خیلی اینکار رو باهاش کرده و انگار همه می دونن اگر خواستن به خواسته شون برسن از این طریق می تونن.
قبلن یه بار ازدواج کرده. شوهر سابقش عصبی بوده و دست بزن داشته. حدود شش سال باهاش زندگی کرده و بعد جدا شده. بعد طلاق ذهنیتش این بوده که باید با یکی مثل خودش ازدواج کنه چون اگه با یه مرد ازدواج نکرده ازدواج کنه همیشه بهش سرکوفت خواهد داد. در نتیجه خواستگارای ازدواج نکرده رو مدام رد کرده. 


چند وقت پیش یکی از همکارا یکی از آقایون شرکت رو بهش پیشنهاد می ده. مردی که تازه جدا شده و یه دختر هفت ساله داره. دخترک با مادرش زندگی می کنه. همه از این مرد تعریف می کنن و می گن مرد خوبیه.


از مرد خوشش میاد ولی تصمیم می گیره این بار زود تصمیم نگیره و زیر بار عقد نمی ره. قرار می شه صیغه محرمیتی خونده بشه تا همدیگه رو بیشتر بشناسن ولی به خاطر جو مسموم شرکت این ارتباط رو اعلام می کنن چون فکر می کنن که اگه کسی بیرون ببینتشون براشون بد می شه.


همه چی خوب بوده تا اینکه زن سابق مرد اعلام می کنه ممکنه بخواد ازدواج کنه و دخترک رو به مرد بسپره. مرد مشوش می شه. از همکار ما می خواد که کارش رو ول کنه و دخترک رو بزرگ کنه و اگر این کار رو نکنه مرد مجبوره بره دهاتشون تا اونجا با کمک مادرش دخترش رو بزرگ کنه. اینجاست که تردید می افته به جون همکار ما. برای یکی از همکارها که خیلی بهش اعتماد داشته، قصه رو تعریف می کنه. همکار مذکور هم بهش می گه بهتره هر طوری هست این مرد رو ازدست نده چون شنیده که آقای فلانی و بهمانی (روسای همکار ما) گفتن که اگه این بار هم خانم فلانی تو رابطه اش شکست بخوره ما قراردادش رو تمدید نمی کنیم.


حالا این همکار اومده پیش من و ازم می پرسه بهتر نیست بره با مدیرمون صحبت کنه و موقعیتش رو توضیح بده و بگه اینها یه صیغه محرمیت بیشتر نخوندن که فقط برای آشنایی بوده و با این شرایط نمی تونن ادامه بدن؟ از طرفی به شدت نگران حرف همکارهاست که می خوان بگن فلانی آدم بسازی نیست.


پ.ن 1: اینهمه عادی بودن تجاوز به حریم شخصی یه آدم وحشتناکه. اینکه یه زن مطلقه فکر کنه برای یه اشتباه باید تا آخر عمر تقاص پس بده و حق نداره با هر کس که خوشش اومد ازدواج کنه و ازدواج نکرده ها حق دارن بهش سرکوفت بدن، اینکه مردی که بچه داره به جای اینکه خودش مسئولیت بچه اش رو بپذیره و از قبل برای همچین موقعیتی فکر کرده باشه و بعد تصمیم به ازدواج گرفته باشه از همسر جدیدش بخواد شغلش رو رها کنه تا بچه ی اون رو بزرگ کنه، اینکه آدم ها تو جامعه جوری رفتار می کنن که یه زن مطلقه همش بخواد به آبروش فکر کنه و همه چیز رو توضیح بده و آسه بره و آسه بیاد که کسی حرفی نزنه، اینکه کسی که باید محرم راز و شنونده درد دل آدم باشه و خوبی آدم رو بخواد اینطور آدم رو از حرف و تصمیم مردم بترسونه  و اینکه انقدر این دخالت ها تو زندگی طبیعی شده که همکار ما کاملن باور داره که اگه تو این ارتباط شکست خورد ممکنه قراردادش تمدید نشه و می خواد درباره یه امر کاملن خصوصی با مدیر صحبت کنه، اینا فاجعه است ولی هر روز اتفاق می افته و همه در این تجاوز با هم همدستن.


پ.ن 2: این وضعیت شرکت ناخودآگاه من رو یاد دبیرستانمون می ندازه. قوانین غیر منطقی و دخالت ناظم های مدرسه در همه چیز حتا شخصی ترین مسائل. فکر می کنم اون مدارس که البته تا حد زیادی والدین رو هم کنار خودشون داشتن، دقیقن هدفشون تربیت آدمایی مثل همکار ما بود. آدم های همیشه مضطربی که برای خودشون حقی قائل نباشن و فکر کنن برای هر حرکتشون که از دید جامعه مورد تایید نیست باید توضیح بدن.


پ.ن 3: امیدوارم نسل جدید رو آگاه تر به حقوقش تربیت کنیم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷
سورمه