چند وقت پیش یک نفر زنگ زد موبایلم. پستچی بود! مجله ای که اشتراکش را گرفته بودم و زمان گرفتن اشتراک آدرس خانه مامان بابا را داده بودم برده بود آنجا و هیچ کس در را باز نگرده بود و از روی شماره ای که روی پاکت مجله بود زنگ زده بود به من. گفتم دیگر آنجا زندگی نمی کنم. گفت فعلا همان دور و برهاست زنگ بزنم ببینم کی می تواند بسته را تحویل بگیرد تا بسته برگشت نخورد اداره پست. زنگ زدم و خلاصه قرار شد یکی از همسایه ها بسته را بگیرد. بهش زنگ زدم و او هم رفت بسته را تحویل آن همسایه داد.
امروز یک پستچی دیگر آمد دم در خانه خودمان. خانه ما طبقه اول است و وقتی در آیفون را باز می کنیم در آپارتمان مشخص است و فاصله اش 5 تا پله بیشتر نیست. پستچی حاضر نشد این 5 تا پله را بیاید بالا و توی چشم هایم نگاه کرد و گفت خانم بیا بگیر بسته ات رو. من هم مجبور شدم بروم شال و کلاه کنم و بروم در کوچه تا بسته را بگیرم.
تفاوت این دو پستچی احتمالا در میزان حس نوعدوستی و همدلی شان بود. آدم ها متفاوتند و فکر می کنم کار ما این است که بفهمیم ریشه این تفاوت ها در چیست و سعی کنیم مداخله هایمان در روان آدم ها، در جامعه، آموزش و برنامه هایمان طوری باشد که این حس نوعدوستی و همدلی را بیشتر کنیم.