سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

نمی دانم چه رازیست که شنیدن ترانه ها در طبقه سوم پارکینگ پروانه خیلی بیشتر از خانه بهم می چسبد.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۳
سورمه

بلاگفا حداقل اجازه داد واردش شویم. جالبیش اینجاست که برمان گردانده به دوسال پیش. انگار زمان در بهمن 1392 متوقف شده باشد. پیوندهای روزانه، وبلاگ دوستان، پیوندهای ثابت... همه متعلق به دو سال پیشند. کسی اگر می خواهد بداند از دو سال پیش تا حالا چه کارهایی کرده می تواند به صفحه بلاگفایش سربزند. 
جای خوش حالی است که کسی که فکر می کردی مرده، زنده شود ولی با بدن نیمه فلج؟ احتمالن هست. آدم امیدوار می شود که شاید دوباره راه برود.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۹
سورمه

صدا و سیما نگاه نمی کنم، بی بی سی هم. توان اینهمه خبرهای بد دستچین شده را ندارم. گاهی ایسنا و مهر می خوانم و از فیسبوک بعضی خبرها را دنبال می کنم که دارم فکر می کنم اینها را هم بگذارم کنار. انقدر حجم خرابی ها زیاد است که حس می کنم در حال منقرض شدنیم.

خانه های قدیمی را به بهانه ها ی واهی که البته پشتش پول های کلان خوابیده هر روز خراب می کنند و کسی به فکر نیست. هر روز از تهران و یزد و شیراز خبر تخریب می آید و لابد ما خواب برج و پنت هاوس می بینیم و اینها برایمان خرابه هایی بیش نیستند. 

بعضی ها برای والیبال دیدن زنان خودشان را خفه کرده اند ولی از اینهمه خبر دزدی ککشان نمی گزد. فراکسیون ضد زنان مجلس به روحانی اعتراض می کند که چرا نرفتن زنان به والیبال را محکوم می کنی ولی یک کلمه راجع به تجاوز به دختربچه ی یازده ساله حرف نمی زند. مردم هم درباره تجاوز هیچ واکنشی نشان نمی دهند، حالا اگر فردا گلشیفته از خودش عکس بگذارد می خواهند فریاد وا اسفا سر بدهند. پیروزی والیبالیست هایمان با تیترها و کارهای احمقانه و نژادپرستانه حضرات کوفتمان می شود.

صدا و سیما گویا تصمیم گرفته هر روز منفور تر از دیروز باشد، دوتا برنامه خوب داشت کلن که در یکیش را تخته کرد. رادیو هفت را می گویم. از تفکیک جنسیتیش که نباید ناراحت باشم،ها؟ عادیست در این مملکت، آنهم صدا و سیما! همه اینها با حرف ها و تصاویر رییس جمهور سابق کامل می شود.

 شاید سر کار هم نرفتم. اضافه کاری ها نیمه قطع است. من که تا مجبور نمی شدم اضافه کار نمی ماندم. اصولن اعتقاد ندارم به اضافه کار. اما آنجا خیلی ها هشت شان گرو نه شان است و مثل من انقدر خوش شانس نیستند که بتوانند به اعتقادشان فکر کنند و  طبق آن رفتار کنند.

 خانوم همکاری دارم که خیلی سواد ندارد. خدماتچی است.  دو تا دختر دارد، شوهرش مرده و سرپرست خانواده است. یک دخترش محصل است و آن یکی لیسانس بیکار و حالا اضافه کاریش نصف شده و می دانید یکی از دغدغه هایش چیست؟ خرج نوار بهداشتیشان. خوشتان نیامد؟ دغدغه ی بی ارزشی است؟ به هرحال بعضی ها خرج نواربهداشتی هم برایشان مساله است. برای خانواده ای که از سه زن تشکیل شده بدون هیچ مردی لابد.

کجا بروم خودم را گم و گور کنم که اینها را نشنوم و نبینم؟ من کبکم، می خواهم سرم را فرو کنم در برف. کجا بروم که برف ببارد؟ 


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۶
سورمه