سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۵۱ مطلب با موضوع «خواندنی ها» ثبت شده است

تا ٣٨‌درصد مرگ‌و‌میرها در کشور ناشی از بیماری‌های قلبی و عروقی است، به‌طوری که ایران رکورددار بالاترین آمار مرگ قلبی در جهان  شده است.

روزانه ٣٠٠ نفر در کشور بر اثر عوارض قلبی جانشان را از دست می‌دهند.

حدود ۱۰‌درصد مردم ایران دیابت دارند و ۲۵‌درصد نیز در ۱۰‌سال آینده دچار دیابت می‌شوند.

 نزدیک به ٥٠‌درصد  جمعیت بالای ٥٥‌سال کشور، دارای فشار خون هستند و حدود ٤٠‌درصد هم چربی خون دارند.

۶۷‌درصد ایرانی‌ها دچار اضافه وزن هستند.

طبق آمار مصرف نمک در ایرانی‌ها بالا است و در حالی‌که باید میزان مصرف مجاز نمک برای هر فرد ٢,٥ گرم در روز باشد، ۹ گرم نمک مصرف می‌کنیم.

آمار سنی بروز سکته‌های قلبی و مغزی در ایران حدود ۱۰‌سال پایین‌تر از معیار جهانی است.

بیشتر مواد غذایی ایرانیان  نان و برنج است، در حالیکه مهم‌ترین علت بیماری‌های مزمن و در رأس آنها سکته قلبی و مغزی رژیم غذایی است و رژیم غذایی در ایران به گونه‌ای است که مردم بیش از نیاز بدن‌شان مصرف می‌کنند.

منبع روزنامه شهروند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۰۶:۴۷
سورمه


Why is effort so terrifying?
There are two reasons. One is that in the fixed mindset, great geniuses are not supposed to need it. So just needing it casts shadow on your ability. The second is that, as Nadja suggests, it robs you of all your excuses, Without effort, you can always say, "I could have been [fill in the blank]." But once you try, you can't say that anymore. Someone once said to me, "I could have been Yo-Yo Ma." If she had really tried for it, she wouldn't have been able to say that.
  
Mindset, Carol S.Dweck

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۵۷
سورمه

دارم کتاب زندگی و کارنامه علی خسروشاهی را می خوانم. علی خسروشاهی یکی از کارآفرینان قبل از انقلاب و بنیان گذار گروه صنعتی مینو است. این کتاب یکی از مجموعه کتاب هایی است که  علی اصغر سعیدی استاد دانشگاه تهران بر اساس پژوهش های بلند مدت و مفصلش درباره کارآفرینان ایرانی نوشته است. انقدر مصاحبه ها جالب، منابع استفاده شده متنوع و مطالب جذابند که دوست ندارم کتاب را زمین بگذارم.

این کتاب و کتاب های مشابه حرف های زیادی درباره تاریخ اقتصادی ایران برای گفتن دارند و ذهن ما را از این وضعیت سیاه و سفیدی که درون آن هستیم نجات می دهند و می فهمیم که حقیقت خاکستری است. همین طور باعث می شوند به رگه های فرهنگی در برخی مشکلاتمان آگاه شویم.

برداشت من از کتاب این است که یکی از مشکلات ما در اقتصاد احترام نگذاشتن به مالکیت خصوصی در همه دوران هاست که نه فقط از طریق دولت ها که از طرف مردم نیز در جریان بوده است. مثلا با اینکه در دهه 40 شمسی سیاست هایی برای حمایت از تولیدداخلی و در جهت صنعتی شدن ایران، اعمال می شود و واردات بعضی کالاها محدود یا ممنوع می شوند و تسهیلاتی به تولید کنندگان پرداخت می شود اما در دهه 50 از همین کارآفرینان که سرمایه خود را به خطر انداخته اند و با زحمت کارخانه هایی را برپا کرده و هزاران نفر را سرکار آورده اند خواسته می شود که به اجبار مقدار زیادی از سهام کارخانه هایشان را به کارگران و مردم ببخشند.

داستان مصادره ها و ملی کردن صنایع در دوران بعد از انقلاب هم با استدلال حمایت از مردم و مستضعفین حتمن معرف حضورتان هست.

اینطور به نظر می رسد که در همه دوران ها ما با کارآفرین دچار مشکل بوده ایم و دارای خواسته های دو گانه. هم سرمایه و تلاش و ایجاد صنعت را از او انتظار داشته ایم و هم او را جرثومه فساد و عامل استثمار توده ها می دانسته ایم.

باید بیشتر بخوانیم و به خودآگاهی بیشتری برسیم  تا شاید راهی برای ایرانمان بیابیم.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۸:۵۳
سورمه

عامل دیگر را شاید نگاه ویژه ایرانیان به برخی پدیده‌ها دانست که همواره در تاریخ، خود را نمایانده و در دوره قاجار، نگاه ادوارد پولاک، پزشک اروپایی دارالفنون را به خود کشانده است. او خودداری کلانتر شهر را از ارایه آمار ساکنان شهر، به اندیشه سنتی و تااندازه‌ای خرافه‌دوست ایرانیان نسبت می‌دهد که «به دلیل ترس از چشم‌زخم ... در مقابل چنین پرسش‌هائی از خود مقاومت نشان می‌دهند و به همین دلیل با سرشماری ١٨٥٩ که به فرمان شاه برگزار شد، سرسختانه مخالفت ورزیدند. همین سبق ذهن باعث شده است که ایرانی سن خود را مخفی نگاهدارد. هرگاه در این باره از او چیزی بپرسید بدون هیچ دقتی می‌گوید: «ای، سی چهل سال دارم» یا «پیرمردم». علت آن است که یا سن واقعی خود را مخفی نگاه می‌دارد و یا چون تاریخ تولدش ثبت نشده نمی‌تواند آن را به صورت دقیق ذکر کند».  آنگونه که بررسی روند دگرگونی آمار در ایران از یک‌صد و پنجاه سال پیش بدین‌سو نشان می‌دهد، دستیابی به آمار دقیق و درست از وضعیت جمعیت در ایران هنگامی که محقق می‌شود که بسترهای تاریخی مورد اشاره اصلاح شوند.


قسمتی از مطلب «قهر تاریخی ایرانیان با علم نوین آمار چرا به آشتی نمی‌انجامد»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۰۹:۳۱
سورمه

برای تهیه این گزارش‌ها حدود ۵۰۰ کتاب، مقاله و گزارش را مطالعه و بررسی کردیم. بر این اساس، کل خلقیات منفی ایرانیان حدود یک میلیون و ۴۰۰ کلمه که البته بعضی از آن‌ها تکراری و بیش‌ترین تعداد خلقیات منفی هم مربوط به جبر و استبداد بوده است. پس از آن موضوع‌هایی دیگر چون تعصب نسبت به بیگانگان، تعصب نسبت به اقلیت‌های دینی، فساد دولتی، دزدی و غارت، خرافه‌پرستی و رعایت نکردن حقوق زنان مطرح شده است.

منبع

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۲۴
سورمه

ادوارد براون که در دوره قاجار به ایران سفر کرد، در کتاب «یک سال در میان ایرانیان» درباره یک شیوه ویژه آگاهی‌یابی در جامعه ایران سخن می‌راند که می‌تواند به شیفتگی تاریخی ایرانیان در زمینه دست‌یابی به آگاهی بازگردد «در ایران شایعات خیلی سریع منتشر می‌شوند، برای اینکه در این کشور روزنامه زیاد وجود ندارد که مردم اخبار و حوادث را از مطالعه جراید به دست آورند و یگانه وسیله کسب خبر، و انتشار وقایع، شایعه است و چون ایرانی‌ها و مخصوصا سکنه تهران و اصفهان و شیراز و غیره خوش‌مشرب و اجتماعی هستند و صحبت و معاشرت را دوست می‌دارند، لذا شایعات به سرعت منتشر می‌گردند».

کارلا سرنا، بانوی ایتالیایی که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمده است، در سفرنامه‌اش، نخست تاکید می‌ورزد «در ایران سند کتبی ارزش زیادی ندارد». اشاره او به رفتار منشی وزیر خارجه ایران درباره یک شکایت‌نامه است که وزیر بدون اعتنا به نوشته متن، آن را به گوشه‌ای پرتاب کرده است «منشی که عمل رئیس خود را می‌بیند و کاغذ را بیهوده می‌پندارد، برای جلوگیری از بادی که از شیشه شکسته می‌وزید، آن را به پنجره می‌چسباند».

مطلب کامل در روزنامه شهروند


پ.ن: خاطره کارلا سرنا شما را یاد چیزی یا کسی نمی اندازد؟


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۳۶
سورمه

چقدر با محبت حرف می زند. تمام جانم بنا می کند به لرزیدن. انگار چیزی تو دلم خراب می شود. انگار چهار ستون بدنم سست می شود. بغض چنان راه بر گلویم بسته است که حتی یک کلمه نمی توان بگویم. باز صدایش را می شنوم

 -- تو حالا دیگه مرد شدی

می بینم که قطره های اشک، بن مژه هایش می درخشد. آنچنان نرم حرف می زند و آنچنان خون دلش با حرف زدنش قاطی شده است که دلم می خواهد خیز بردارم و بیفتم رو پاهایش و هزاربار پاهایش را و دستهایش را ببوسم. هرگز انتظار نداشتم با اینهمه مهربانی بام روبرو شود. صدای پدرم گرفته است. سنگین است. غصه دار است.

 -     - غصه نخور پسرم

تو دلم غوغا به پا شده است. از شوق دارم می سوزم. از محبت دارم شعله می کشم. جرات نمی کنم لب باز کنم. می ترسم با حرف زدن عقده ام سرباز کند و تمام پهنه صورتم از اشک خیس شود. آب دهانم را قورت می دهم. صدای پدرم تکانم می دهد

-      -   غصه نخور پسرم... امام جعفر صادق م زندونی کشید

این همه اعتقاد؟!... دارم خرد می شوم. احساس زبونی می کنم. احساس می کنم هیچم. هیچ هیچ...

 ...

عقلم نمی رسد چطور خداحافظی کنم. دلم می خواهد چیزی بگویم که تمام محبتم را یکجا به دل پدرم بنشاند. هنوز لب باز نکرده ام که صدایش را می شنوم

    -  عیدت مبارک پسرم

دلم می لرزد و یکهو چشمانم مثل چشمه می جوشد

ع - عیدت مبارک پدر.


 از کتاب همسایه ها، نوشته احمد محمود

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۰
سورمه

گاهی فکر کرده بودم به اینکه  در گذشته زنان چطور با عادت ماهیانه شان سر می کرده اند. از چه وسیله ای به جای نوار بهداشتی استفاده می کرده اند یا چطور از دیگران پنهانش می کرده اند؟ به هر حال اینطور که به ما یاد داده اند همیشه لازم است این روال طبیعی بدن را که هر ماه به سراغمان می آید پنهان کنیم. در واقع انگار خیلی هم طبیعی قلمداد نمی شود این عادت هر ماهه. طبیعی یعنی قابل قبول، یعنی چیزی که لازم نیست پنهانش کنیم حتا اگر به نظرمان کثیف باشد، مثل دستشویی رفتن. کسی هست که از دستشویی رفتن خجالت بکشد؟ اما عادت ماهیانه چیزی است که به ما یاد دادند ازش خجالت بکشیم. کسی نباید بفهمد. حتی اگر درد می کشیم و حالمان خوب نیست باید بگوییم مریضیم و نگوییم واقعن چه مرگمان است. در داروخانه هم همه نوار بهداشتی ها را در کیسه های سیاه تحویل گرفته ایم. به اینها فکر می کنم و فکر می کنم لابد حالا وضع بهتر است از مثلن ۶۰ سال پیش.
این کتاب به مساله عادت ماهیانه یا دشتان در دوره های کهن تر اشاره دارد و همین طور نظر ادیان و اسطوره های مختلف را در این باره بررسی می کند. جالب است و حتمن خیلی چیزها هست که بعد از خواندن کتاب به دانشمان اضافه می شود و به نظرم سوال اصلی کتاب این است که چرا یک روال طبیعی بدن زن انقدر باید پوشیده و پنهان بماند. گرچه بعد از خواندن کتاب تا حدی حسم این  است که ما امروز بیش از گذشته عادت ماهیانه را پنهان می کنیم. حداقل در گذشته در بعضی اشعار به این موضوع اشاره شده است. گیرم که بار معنایی منفی داشته ولی اسمش آورده شده و انقدر برای مردم عجیب غریب نبوده است. 
پیشنهادم خواندن کتاب برای همه است. برای بیشتر دانستن و بیشتر پذیرفتن آنچه هستیم.


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۲۴
سورمه

آدم ها در سرزمین ما اگر نخواهند هم، سیاسی می شوند. همه چیز آلوده است به سیاست.  دور نگه داشتن خود از سیاست سخت است.  حرف زدن درباره زن، فیلم، کارگر، حقوق ماهانه، مدل مو، کتاب، لباس، جمع شدن برای سالگرد یک شاعر یا نویسنده، جمع شدن برای جشن گرفتن پایان امتحانات، کار جمعی، کار فردی، کار داوطلبانه، حتی آشغال جمع کردن می توانند سیاسی باشند.

در این میان برخی از آنها  که داعیه دار روشنفکری و روشنگری اند هم به این سیاسی شدن ها دامن می زنند، از جمله رسانه ها ،بیشترشان، و البته روزنامه ها.

از یک زمانی به بعد، دیدن و شنیدن اخبار برایم انقدر سخت شد که همه شبکه های خبری اینوری و آنوری را تحریم کردم. با تمام وجودم حس می کردم اینها همه شان با تمام قوا فقط افکار منفی را به خورد مردم می دهند. هیچ خبری از اخبار مثبت نبود، گویی که هیچ خبر مثبتی وجود ندارد ولی اگر چند وقت بدون تلویزیون زندگی می کردم متوجه می شدم که اینطور نیست. شروع کردم به خواندن خبرها به جای شنیدن و دیدنشان. اینطور شد که دایره رسانه های من بزرگتر شد و کسب اطلاعاتم عمیق تر و فهمیدم در دنیا خبرهای دیگری هم هست.

در این مدت با روزنامه شهروند آشنا شدم که به نظرم یکی از بهترین هاست. وقتی همه روزنامه ها تیتر یکشان خبرهای سیاسی روز است، تیتر یک شهروند ممکن است مربوط به زندگی یک محیط بان یا یک رویداد اجتماعی باشد. شهروند به مشکلات عمیق تر آدم ها می پردازد، مشکلات اجتماعی و اقتصادی، از حقوق شهروندی حرف می زند و در کنارش نشانتان می دهد که در همین ایران دارد کارهایی انجام می شود کارستان، به دست مردمی که خیلی خاص و عجیب قدرتمند نبوده اند، یکی بوده اند مثل من و شما، اما فکر کرده اند که به جای غرغر کردن و سپردن خود به دنیای سیاه رسانه ها که انگار رسالتشان پخش ناامیدی است یا نشستن پشت مونیتورها و موبایل ها، می توانند آستین بالا بزنند و کاری را که از دستشان برمی آید انجام دهند.

روزنامه شهروند را دوست دارم.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۲
سورمه

من اغلب کتاب می خوانم. در این کتاب ها مکررا از روابط عشقی و جنسی صحبت شده است، چقدر از یکنواخت بودن آنها متعجب می شوم. تعجب من از این است که چگونه ممکن است عشق یکنواخت و پست باشد. بعد درک می کنم که عشق وقتی به نظر پست و کثیف می رسد که زن و مرد پست و کثیف باشند. فکر می کنم اگر من هم با ژرار ازدواج نکرده بودم، ممکن بود همیشه در چهاردیواری احمقانه چنین طرز فکری زندانی بمانم تا جایی که این عمل عالی و ملکوتی تبدیل به یک عمل صرفاً جسمی بشود. باید از معشوقم متشکر باشم که مرا از چنین بلایی نجات داد. حالا معنی نگاه مایوسانه ای را که اغلب در چشمان زن ها می بینم درک می کنم، چون این مرد است که مسئولیت زیبا ساختن یا وحشتناک جلوه دادن لحظه ای را که یک زن و مرد به هم می پیوندند را به عهده دارد. وقتی که یک زن با عشق و علاقه جلو رفت و در عوض با خودخواهی  و عجله روبرو شد خود را آلوده می پندارد. مثل یک کوزه گلی از او استفاده کرده اند، اما زن که تنها از خاک و گل ساخته نشده، او روحی هم دارد.

------

من هرگز فریب زنان چینی یا حتی دختران زیبا و لطیف آنجا را نخورده ام، آن ها بااراده ترین زنان جهان هستند و گرچه ظاهراً همیشه حالت تسلیم شدن را دارند، ولی هرگز واقعاً تسلیم نمی شوند، مردانشان در مقابل آن ها ضعیف هستند. این قدرت زنانه از کجا سرچشمه می گیرد؟ قدرتی است که گذشت قرن ها به آنها عرضه داشته، قدرت یک جنس مطرود. همیشه فرزندان ذکور باعث افتخار والدین خود می شدند، عشق و حمایت همیشه به طرف پسرها معطوف بود و یک دختر می بایستی نسلی پس از نسل دیگر این حقیقت را پذیرفته و در سکوت تحمل کند. از این روست که یک زن چینی قبل از هرکس  و هر چیز به فکر خودش است. مخفیانه از خودش مواظبت می کند و آنچه را به او نمی دهند می دزدد و آنجا که حقیقت به ضررش تمام می شود دروغ می گوید. تقلب را مانند سپری در مقابل خود به کار می برد و به خاطر حفظ آسایش خود از هیچ کار رویگردان نیست، گاهی هم چنین زنی فداکاری را به حد اعلای خود رسانده تبدیل به مادر ژرار می شود.

---------

کارهای طبیعت و زندگی خیلی عجیب و عمیق است. نمی شود از آن ها چیزی فهمید. در میان خشم و کشمکش زندگی، راز عشق به کار خود ادامه می دهد و خون بشر را بهم می آمیزد، چه بخواهیم عشق را قبول کنیم و چه رد.


نامه ای از پکن، پرل باک، ترجمه بهمن فرزانه، نشر امیرکبیر

در گود ریدز

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۴۳
سورمه