سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۵۱ مطلب با موضوع «خواندنی ها» ثبت شده است

قسمت اول این مطلب


مدل محیطی دختران

اگر کودکی را به عنوان دوره ای برای آماده سازی برای بزرگسالی در نظر بگیریم، در می یابیم که برای قرن ها طول دوره کودکی پسران دو برابر دختران بوده است. تاریخچه ی کودکی دو ویژگی ظاهرا متناقض را درباره بلوغ دختران توصیف می کند: از طرفی دختر بسیار پیش از پسر بالغ می شود و از طرف دیگر حتی زمانی که بالغ شده است کودک باقی می ماند.

آریس (1962) درباره بلوغ زودرس دختران می گوید: «جالب است که  تلاش برای متمایز کردن کودکان (از بزرگسالان) تنها محدود به پسران است... چنانکه جدا کردن کودکان دختر از زندگی بزرگسالانه کمتر از آن است که برای پسران صورت گرفته است».

علیرغم درگیری زودرس دختران با بزرگسالان، آنها هیچوقت به بلوغ نمی رسند. همانطور که کودکی به عنوان وضعیت اجتماعی وابسته به بزرگسال تعریف می شود، یا به عنوان وضعیت عدم جهت گیری فرهنگی، یا عدم بلوغ روانشناختی، دختر حتی بعد از ازدواج و مادر شدن هم در این وضعیت باقی می ماند. هال (1904) توضیح می دهد که زن ها هیچگاه از دوره نوجوانی خارج نمی شوند- از نظر روانشناختی و احساسی رشد آنها در دوره نوجوانی متوقف می شود.

سامرویل (1982) ادعا می کند (بر اساس نوشته های یونانیان) تفاوت سنی و تجربه زیاد بین شوهر و زن، زن را بیشتر به دنیای کودکانش نزدیک می کرد تا دنیای شوهرش. سارتر در زندگینامه اش (کلمات) به یاد می آورد که چطور در کنار مادرش در اتاق کودکی او بزرگ شده است. از احوال نورا (شخصیت نمایشنامه خانه عروسک ایبسن) ما می فهمیم که جامعه از زن انتظار داشته است که نابالغ باقی بماند و شخصیتش را طوری پی ریزی کند که در تمام طول عمرش وابسته، مطیع و شکرگزار باشد. محیطی که دختر در آن رشد می یافت طوری سازماندهی می شد که ابزاری برای در چهارچوب قرار دادن شخصیت او به وجود بیاورد و او را در مسیری قرار دهد که تشخیص  ارزش ها و دانش، از بالا بر او اعمال شود.

مدل محیطی برای دختران دو مرحله اصلی داشت: اول در خانه پدر و بعد در خانه شوهر.

پ.ن: فکر می کنم این مطلب ایسنا خیلی با متن بی ارتباط نباشد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۰:۱۳
سورمه

دارم بخش هایی از کتاب Women and The Environment را می خوانم. کتاب متعلق به سال 1994 و از سری کتاب های Human Behavior and Environment است.

در روان شناسی مبحثی هست به نام روان شناسی محیط که به بررسی تاثیر محیط بر انسان و بالعکس می پردازد. در واقع مدعی است که ما و محیط بر هم تاثیر می گذاریم. معماری فضاهای مختلف، طبیعت، صدا، نور و تغییرات محیط همه بر ما و روانمان موثرند. اما این کتاب انحصارن به محیط و زن پرداخته است. چیزی که در کتاب برایم جالب است تاریخچه هاست. اینکه زن ها در تاریخ تا چه حد می توانسته اند از محیط استفاده کنند و این توانایی یا عدم توانایی در استفاده از محیط چه تاثیری بر زندگی شان داشته است، تاثیراتی که گاه تا امروز ادامه دارد.

در واقع وقتی کتاب را می خوانید به مسائلی پی می برید که ممکن است تا به حال به آنها فکر نکرده باشید یا به نظرتان مهم نیامده باشند. مثلن آیا قوی بودن هوش فضایی در مردان نسبت به زنان ممکن است ارتباطی به استفاده وسیع تر آنها از محیط اطراف و آزادی بیشترشان برای دوری از خانه داشته باشد؟ یا چه شد که غربیان روزگاری به این نتیجه رسیدند که مدارسشان مختلط باشد در حالیکه زمانی پیش از آن آموزش دختران برایش اهمیتی نداشت.

این مقدار باریک بینی اروپاییان در تاریخشان، مکتوب کردن چیزهای کوچک، و تحقیقشان نسبت به همه چیز باعث می شود تا حد زیادی بفهمم چرا ما انقدر عقب هستیم. واقعیت این است که ما هیچوقت تا این حد به شناخت خود نزدیک نشده ایم یا برایش تلاش نکرده ایم که بعد بخواهیم تغییری ایجاد کنیم. حتی بسیاری از اثار مکتوبی که ما را با گذشته خودمان آشنا می کند به دست غیرایرانیان نوشته شده است. ما به طور کلی ملت نویسایی نبوده ایم.  در واقع بسیاری از تغییراتی هم که در دوران مختلف ایجاد کرده ایم صرفا کپی برداری و بدون هیچگونه پشتوانه تحقیقاتی و بررسی تاریخی و کاملا سلیقه ای بوده است.

بخش کوچکی را که ترجمه اش را در اینجا می گذارم راجع به تاریخچه استفاده پسران و دختران از محیط و مدل تربیتی آنان است که بیشتر  آن به قرون وسطا باز می گردد.


مدل محیطی پسران: دوری از خانه

پس از اتمام مدرسه، پسران شهری به مدرسه هایی دور از خانواده هایشان فرستاده می شدند. در رم پسران شانزده ساله به خانواده دیگری برای آموزش نهایی رفتار اجتماعی سپرده می شدند. طبقه نجیب زادگان در قرون وسطا آن دسته از پسرانی را که برای زندگی در ارتش انتخاب شده بودند در هفت سالگی به  خانواده های دیگر می سپردند. پسرانی که برایشان زندگی در صومعه مقدر شده بود حتی زودتر از این سن به کلیسا سپرده می شدند.. خانواده های مرفه حداقل تا آخر قرن نوزدهم پسرانشان را به مدارس شبانه روزی دور از خود می فرستادند. تجار و صنعتگران پسران خود را برای شاگردی کردن به کارگاه صنعتگران دیگر می فرستادند.

ترک کردن خانه تقریبا همیشه با بحران همراه بود، احساس غربت و تنهایی. مک لاگلن (1974) هنگامی که به جدایی زودرس کودکان از خانواده هایشان در جامعه قرون وسطا اشاره می کند خاطراتی از اوردیک ویتالیس نقل می کند که به وسیله پدرش به صومعه ی نرماندی سپرده شده بود:

«پس پسری ده ساله ، من، از کانال انگلیس گذشتم و به نرماندی تبعید شدم، کاملا ناآشنا، هیچ کس را نمی شناختم... مانند یوسف در مصر زبانی را می شنیدم که هیچ چیز از آن را نمی توانستم بفهمم.»

 در حقیقت یوسف که به آن اشاره شده آشکار می کند که در قرون وسطا رسم فرستادن پسر به بیرون خانه دارای جایگاهی اسطوره ایست. نه تنها یوسف، بلکه بیشتر شخصیت های انجیل که باعث وقوع تغییرات تاریخی شدند (مانند ابراهیم، یعقوب، موسی، ییفتاح، ساموئل، سائول و داوود) در کودکی و نوجوانی مجبور به ترک خانه پدریشان شدند.

ریشه های این اسطوره ها در پس احتیاجات اولیه روان شناختی یافت می شوند. بتلهم (1976) وقتی به بازتاب جدا کردن پسران از خانه در قصه های پریان و  افسانه ها اشاره می کند، به ما می گوید:

در بیشتر داستان هایی که دو برادر در آن حضور دارند، یکی به دنیای بیرون می رود و با خطر دست و پنجه نرم می کند در حالیکه دیگری... به سادگی در خانه می ماند. در بسیاری از قصه  های اروپایی برادری که خانه را ترک کرده است به زودی خود را در جنگلی تاریک و عمیق می یابد که حس می کند در آن گم شده است و از چهارچوبی که در خانه والدینش به دست آورده، دست می کشد در حالی که هنوز ساختاری درونی را برای خود نساخته است، ساختاری که تنها می توان تحت تاثیر تجربه های زندگی بدان دست یافت. اینجا مانند بسیاری از قصه های پریان بیرون رانده شدن از خانه برای «کسی شدن» است. پیدا کردن خود نیاز به دور شدن از حصار خانه دارد، تجربه ی دردناکی که دارای خطرات روان شناختی بسیار است. این فرایند رشد، غیرقابل فرار است، دردی که با کودک ناشاد از مجبور شدن به ترک خانه به نماد تبدیل شده است.

 لزوم ترک خانه برای رسیدن به معیار مرد شدن است که در بسیاری از فرهنگ های دیگر هم یافت می شود. بفو (1986) به پس زمینه اجتماعی فرهنگی رشد کودک در ژاپن اشاره می کند: «آنها می گویند برای یک انسان بالغ شدن، باید از برنج دیگری خورد، یعنی باید از خانه دور شد. جایی زندگی کرد که احترام به دیگران و تحمل سختی های مادی و روانشناختی ضروری باشد»

 دور از خانه و دور از همدردی والدین، پسر نه تنها ساختار رفتاری مستقل و تفکر واقعی  را می آموزد بلکه استقامت و تحمل را فرا می گیرد.

مردم شناسانی که به تحقیق مردانگی در جامعه های نانویسا پرداخته اند دریافتند که پسرها برای رسیدن به مرحله بلوغ آدابی داشته اند که حداقل دارای یکی از فاکتورهای زیر را بوده است:

تحقیر دردناک به وسیله مردان بزرگسال در جامعه، آزمودن تحمل و مردانگی، جدا شدن از زنان، عمل جنسی، یا تغییر محل اقامت  که پسر را از مادر و خواهرانش جدا کند.

پسر در فرهنگ غربی برای مدت کوتاه از خانه دور نمی شد بلکه برای چند سال طولانی چنین اتفاقی می افتاد.همین طور او به حاشیه شهر نمی رفت بلکه به موسسه یا خانه ای می رفت که در سطح بالاتری نسبت به خانه یا شهر خودش قرار داشت. تا در آنجا در معرض جامعه ای متفاوت با سنت ها، ایده ها، سبک زندگی و رفتار متفاوت قرار گیرد. عموما پسری که از خانه جدا می شد در سن تفکر انتزاعی قرار داشت. در این سن او مجبور بود خود را با محیط جدید منطبق کند،  تا با ارزش ها و مفاهیم فرهنگ دیگر همانندسازی کند و آنها را با آنچه در گذشته درونی کرده است یکپارچه کند. بعد از این یکپارچه سازی مفاهیم و ارزش ها، پسر بر اساس قوانین سنت های پدری  به خانه برمی گردد، نه تنها به عنوان یک فرد بلکه به عنوان یک انتقال دهنده فرهنگ. او حالا مردی است در اواخر بیست سالگی یا اوایل سی سالگی که با دختری نوجوان ازدواج می کند آن هم تنها بعد از آنکه خود را از نظر حرفه و درآمد تثبیت کرده باشد.

پیوند مرتبط:

قسمت دوم این مطلب



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۶
سورمه


زنان امروز هجدهم منتشر شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۶
سورمه

هنگامى که بلاش ساسانی (٤٨٨-٤٨٤ میلادی) تصمیم به ایجاد حمام هاى عمومى مى گیرد با مخالفت شدید بزرگان دین رو به رو مى شود. زیرا این کار را بی حرمتى به دین مى شمردند.

از کتاب معماری ایران و جهان در سپهر فرهنگ ایران، دکتر نوری

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۵۳
سورمه

در حالیکه اعتیاد به سیگار در میان مردان کاهش یافته است، ولی در میان زنان چنین نیست. اعتیاد به سیگار در زنان به طور چشمگیری طی سال های جنگ جهانی دوم افزایش یافت. در آن زمان اطلاعات ما از عواقب مرگبار سیگار کشیدن به اندازه امروز نبود. امروز سوال این است: چرا ترک سیگار ظاهرا برای زنان سخت تر است، حال آنکه هشدارهای لازم به طور یکسان به هر دو گروه داده می شود؟ بی شک در سال های اخیر میزان فشار و سردرگمی احساس های درهم و برهم زنان نسبت به مسائل شغلی یا نقشی که باید در خانواده ایفا کنند افزایش یافته است. آیا بین این سردرگمی و افزایش سرطان ریه در زنان رابطه ای هست؟ به نظر ما بله، احتمال دارد.

آلن موریس نویسنده کتاب شعور غیرمتعارف و بنیادگذار «مرکز تکامل فردی» در سیاتل، که مرکزی است خدماتی و مشورتی در امور کار و زندگی معتقد است که انتظارات دختران در سن ورود به دبیرستان تحت تغییرات شدید و گیج کننده ای قرار می گیرد:

 اگر با بچه های مدارس ابتدایی کار کرده باشیم، می دانیم که خداوندگار عالم هوش و ذکاوت را هم به دخترها اعطا کرده است و هم به پسرها. مدارس ابتدایی گویی به وسیله زن ها و برای دختران طرح ریزی می شود. دخترها در مدرسه ابتدایی معتقد می شوند که زن ها «خوب» هستند. زن ها به بچه های ساکتی که دفترچه های نقاشی شان را رنگ می کنند و به حرف های معلم گوش می دهند، احترام می گذارند. دخترها نسبت به پسرها ظرفیت بیشتری برای توجه به درس دارند، قدرت همنوایی فکری آنها بهتر است، و تا پایان سال ششم ابتدایی بیشتر مورد نوازش قرار می گیرند. تا اینجا دخترها از پسرها جلوترند. در اوایل سال هفتم دخترهای کوچک کم کم متوجه می شوند که آدمی معمولی نیستند. کشف می کنند که دخترند. در مشاوره ها متوجه شده ام که بسیاری از پیام های دوپهلو برای زنان از اوایل این سال ها شروع شده است. از این لحظه است که آنها ترجیح می دهند مردم آنها را دوست داشته باشند یا عاشقشان بشوند تا اینکه خودشان بخواهند مردم را رهبری کنند. باهوش بودن و نمره خوب گرفتن بد نیست اما آنها دلشان می خواهد زیبا و مورد پسند باشند. هر چند این امر استثناهایی هم دارد، اما اکثریت زنان توانایی های خود را جدی نمی گیرند. استفاده از استعدادهای خدادادی برای آنها اهمیت چندانی ندارد.

از کتاب ماندن در وضعیت آخر، امی ب.هریس، تامس ای. هریس، ترجمه اسماعیل فصیح، نشر نو

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۱۹
سورمه

اگر بچه ای بگوید فلان احساس را دارد و در جوابش گفته شود که اینجور احساس کردن «بد» است، یا اگر پدر مادری به کودک خود بگویند «بچه ای مثل تو چه دلیلی دارد غمگین باشد؟» طفل ممکن است تصمیم بگیرد که از آن پس دیگر احساس هایش را بروز ندهد و به اصطلاح «همه چیز را در خودش نگهدارد». اگر احساس های ابراز نشده کودکان را نفی یا مخدوش کنیم، آنها ممکن است از اعتماد کردن به احساس ها و تصوراتشان بترسند و کم کم عادت کنند که احساس های خود را پس بزنند. و بعدها ممکن است انسان هایی «بدون احساسات» شوند. زنی که خود را «بدون احساسات» توصیف می کرد، می گفت: «به دوران بچگی ام که فکر می کنم هیچی یادم نمی آید». دوران کودکی سرشار از احساس ها بوده است. اگر او قرار بود احساس هایی نداشته باشد بنابراین همه دوران کودکی وی هم همراه با احساسهایی که قرار بود داشته باشد دفن شده بود. اما او اعتراف می کرد که احساس خالی بودن می کند.

از کتاب ماندن در وضعیت آخر، امی ب.هریس، تامس ای. هریس، ترجمه اسماعیل فصیح، نشر نو

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۷
سورمه

صمیمیت یک پیوند عاری از بازی است، زیرا هدف طرفین یک چیز واهی و ظاهری نیست. صمیمیت در آنجا امکان پذیر است که ترس نیست، و این تفاهم کامل یکدیگر را امکان پذیر می سازد -آنجا که زیبایی را می توان از سودمندی جدا دید، آنجا که به تملک درآوردن به خاطر داشتن غیر ضروری می شود.

صمیمیت پیوندی است که در آن «بالغ» هر دو انسان تحت تسلط روح اند، به طوری که اگر خواستند می توانند به «کودک طبیعی» اجازه دهند خود را عیان کند. در این رابطه می توان گفت «کودک» دارای دو طبیعت است: «کودک طبیعی» (که خلاق است، کنجکاو است، باز است، آگاه است، و از ترس ها رهاست) و دیگری «کودک تطبیق شونده» (که قابل تطبیق با درخواست های تربیتی «والد» است). آزادی «بالغ» می تواند به  «کودک طبیعی» اجازه دهد که آزاد شود و بار دیگر خود را نشان دهد. «بالغ» می تواند خواست های «والد» را برای «کودک» شناسایی کند (به هر دردی که می خورند) و به او اجازه زندگی آزاد مجدد دهد، بدون ترس های اولیه، بدون آن ترس هایی که نه تنها قوه خلاقه او را مسدود کردند، و به او روحیه ستیز با اجتماع را دادند، بلکه مایه و استعداد هر نوع لذت از زندگی را هم از او سلب کردند. این حقیقتی است که «کودک» را آزاد می کند -آزاد برای آگاه شدن، آزاد برای آنکه حالاهر چه دلش می خواهد ببیند و بشنود و احساس کند. این جزیی از پدیده یک پیوند صمیمانه است، بنابراین یک دسته گل کوچک به موقع، ممکن است نشانه بهتری برای عشق و لذت باشد تا یک شیشه عطر گرانقیمت شانل، که به جبران فراموش کردن سالروز تولدش به او هدیه می دهید.

وضعیت آخر، نوشته تامس هریس، ترجمه اسماعیل فصیح،نشر فرهنگ نو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۷
سورمه

تعریف سلامتی فکری «بالغ آزاد شده» است که به طور یکنواخت مسئولیت تمام رفتار متقابل را عهده دار است این بدان معنی است که در هر رفتار متقابل «بالغ» اطلاعات مربوطه را از «والد» می گیرد، از «کودک» می گیرد، از واقعیت می گیرد، و تصمیم می گیرد که چگونه باید رفتار کرد.

هر چه منبعی که او اطلاعاتش را از آن دریافت می کند غنی تر باشد، امکانات بیشتری برای انجام موفقیت وجود دارد.

 بچه کوچکی که تجربه های اولیه اش شامل بازی و تجسس های آزادانه ای در میان دیگ و قابلمه آشپزخانه یا گل بازی توی باغچه گل مینا، بازی با حیوان ها، با دوست ها، سفرهای کوتاه به ییلاق، قصه های شبانه در رختخواب، شرکت در مراسم سنتی شب عید، ور رفتن با اسباب بازی ها، گوش کردن به صفحه و نوار، گپ زدن های آزادانه با پدر و مادری که هیچوقت عجول و بی حوصله نیستند، و سایر چیزهایی از این قبیل بوده -چنین انسانی به مراتب بیش از طفلی که از همه جدا شده و لای پنبه نگهداری می شود در «والد» خود منبع اطلاعاتی غنی و در «کودک» خود احساس مثبت فراوان دارد.

وضعیت آخر، نوشته تامس هریس، ترجمه اسماعیل فصیح،نشر فرهنگ نو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۳۶
سورمه

به درخواست فرناز جان می خواهم سه کتابی که از همه برایم تاثیرگذارتر بوده را معرفی کنم. فکر می کنم جواب این سوال در سن وسال های مختلف فرق می کند. مثلن ده سال پیش احتمالن بابالنگ دراز نوشته جین وبستر یا ساندیتون نوشته ناتمام جین آستین در انتخاب هایم بود. هر چه به سنم اضافه شده طبیعتن کتاب های بیشتری خوانده ام اما تفاوت اساسی در این بوده که با افزایش سن بیشتر به ادبیات و فیلم های ایرانی گرایش پیدا کرده ام. این علاقمندی به شناخت خودمان، به شناخت تاریخمان و دیدنمان در قاب تصویر نمی دانم از کجا می آید ولی من که اینطور شده ام و البته هر چه گذشته علاقه به مستند در من شدیدتر شده و واقعیت را به تخیل ترجیح داده ام. جالب تر اینکه با وجود اینهمه گرایش به جدیت، حالا بعد از سی سالگی ارزش و زیبایی ادبیات کودک را خیلی بهتر درک می کنم. تازه این روزها کتاب های رولد دال و شل سیلوراستاین را می خوانم و فکر می کنم چرا در کودکی انقدر جدی بوده ام که به جای اینها چارلز دیکنز و بینوایان می خوانده ام؟

اما معرفی کتاب. خوب اسم  کتاب هایی را اینجا می نویسم که اولین بار وقتی سوال فرناز را خواندم به ذهنم آمدند. کتاب هایی که اثرشان و اسمشان بین تمام کتاب هایی که خوانده ام در من ماندگارتر بوده اند. البته که نمی توانم سه تایشان را انتخاب کنم! عذر مرا بپذیرید. همین طور یادتان باشد خیلی کتاب های دیگر می توانند این لیست را بلندتر کنند که آورده نشده اند.

اولین کتابی که دوستش دارم و به نظرم بهترین کتابیست که خوانده ام «مدار صفر درجه» احمد محمود است. حرف احمد محمود که می شود خیلی ها از «همسایه ها» نام می برند و می گویند بهترین کتاب اوست. اما من فکر می کنم این انتخاب تنها به این دلیل است که «مدار صفر درجه» سه جلد است و ممکن است به دلیل حجمش هر کسی به سمتش جلب نشود. این کتاب اما مثل زندگی است و اهواز و در کنارش ایران را  از زمان پهلوی دوم تا انقلاب برایمان دوره می کند، طوری که جای دیگری نخوانده ایم. کتاب «شهر سوخته» احمد محمود همین کار را با جنگ می کند و تصویری از جنگ نشانمان می دهد که هیچ کجای دیگر نخوانده ایم. هنوز فکر می کنم این مرد هیچوقت آن اندازه که مستحقش بود قدر ندید و شناخته نشد.

بعد از احمد محمود نوبت عباس معروفی است. نویسنده ای که با شعرهایش دوران عاشقی ام را سپری کردم و با دوری یار ساختم. کتاب سمفونی مردگان که نام یکی از شخصیت هایش هم بر سر در این وبلاگ است وجود آدم را درگیر خودش می کند. هنوز یادم هست که تا یک هفته بعد از خواندنش شخصیت ها از ذهنم بیرون نمی رفتند و دوست نداشتم کتاب دیگری بخوانم.

 اما بیشتر از سمفونی مردگان به دلایل شخصی و تاریخی «فریدون سه پسر داشت» عباس معروفی را دوست تر می دارم. دلیل شخصی اش هدیه مخاطب خاص به من است. شاید حدود هشت سال پیش بود که برای تولدم کتاب را پرینت گرفت و ایمیل زد به عباس معروفی نازنین تا با دست خطش برایم تولد مبارکی بنویسد و بعد دست خط را انداخت پشت جلد کتابی که پرینت گرفته بود. وقتی کتاب را بهم داد نمی توانستم بفهمم دست خط عباس معروفی پشت جلد کتاب چه می کند! او نویسنده مورد علاقه مان بود. شعرهای عاشقانه اش را برای هم می نوشتیم و می فرستادیم. آنقدر گیج و خوشحال بودم که نمی فهمیدم این یعنی چه! این بهترین هدیه ایست که تا همین حالا در زندگیم گرفته ام.

 دلیل تاریخیش داستان کتاب است، این کتاب  داستان ماست و داستان سرزمین مان.

نوبتی هم که باشد نوبت کتاب کم حجمی است که متعلق به تمام سنین  است، شازده کوچولو. شازده کوچولو را انقدر خوانده ام که حسابش از دستم در رفته است و هر بار در هر سنی رنگ و بوی دیگری داشته است. وقتی کوچکتر بودم شخصیت های کتاب مردمان بامزه ای بودند و روباه روباه بود و گل سرخ گل سرخ، اما هر چه بزرگتر شدم مردمان کتاب شازده کوچولو را بیشتر در دنیای واقعی دیدم و توانستم روباه ها و گل سرخ زندگیم را پیدا کنم. اهلی کردم و اهلیم کردند و معنی دوستی را بهتر فهمیدم. شازده کوچولو کتابیست که دوستان واقعی باید بهم هدیه بدهند.

«عقاید یک دلقک» هاینریش بل را هنوز هم خیلی دوست دارم. گرچه یادم هست وقتی مامان این کتاب را خواند به نظرش خیلی افسرده کننده آمد. اما کتابی بود که من را با صدای درونی آدم ها آشنا می کرد و می گفت که دلقک ها لزومن مردمان شادی نیستند و ممکن است مردمانی حساس باشند که می توانند بی اخلاقی ها و نامهربانی های دنیا را دانه دانه بشمرند و بابتشان غصه بخورند. من را آشنا کرد با سیاهی جنگ و تاثیر دائمی اش بر زندگی آدم ها حتا وقتی سال ها پیش تمام شده است. آشنایم کرد با عشق و این سوال که آیا برای اثبات و تداومش حتمن باید آن را جایی ثبت کنیم؟ یا قول و قرار آدم ها و قلبشان از هر سندی در دنیا مهمتر است؟ الان که اینها را نوشتم دلم خواست دوباره بخوانمش. از هاینریش بل کتاب «و حتی یک کلمه هم نگفت» را هم خیلی دوست دارم اما گویا مدت هاست چاپ نمی شود.

بعدی «سور بز» است، شاهکار ماریو بارگاس یوسا. قبل از این کتاب معنی هیجان در کتاب را تا این حد حس نکرده بودم و تا این حد کتابی را واضح و شفاف در برابرم ندیده بودم. سوربز مانند فیلمی هیجان انگیز من را آنچنان جذب کرد که با وجود حجم زیادش به سرعت تمام شد و مرا از نبوغ نویسنده اش شگفت زده کرد.

دوست دارم از کتاب «نامه به کودکی که هر گز متولد نشد» نوشته اوریانا فالاچی هم اینجا نام ببرم. این کتاب را هنوز دانشگاه نمی رفتم که خواندم. الان فکر می کنم شاید بهتر بود دیرتر خوانده بودمش. این کتاب سوال هایی را درباره زنان و مردان و برابری برایم ایجاد کرد که فکر نمی کنم تا آخر عمر از ذهنم پاک شوند. شاید کتابی با همین تاثیر اما وطنی و البته کمتر گزنده و عصیان گر، برایم کتاب «سو و شون» سیمین دانشور بوده باشد. کتابی که زندگی قهرمان زنش باز هم پر است از سوال بی جواب برای من که زنم.

فکر می کنم بهتر است تمامش کنم! خیلی بیشتر از سه تا شد! اما این لیست می تواند حالا حالاها ادامه داشته باشد.

یکی از دلایل بزرگی که من را همیشه قدردان پدر و مادرم نگه می دارد ،غیر از تمامی زحمات بی دریغشان برای من، آشنا کردنم با کتاب است. کتاب می تواند وقتی که همه درهای به رویتان بسته است و حتی همان پدر و مادر مهربان هم نمی توانند مشکلتان را حل کنند یا اصلن خیر ندارند که مشکلی وجود دارد، نجاتتان بدهد و حامی و دوست شما باشد.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۴۲
سورمه

چند وقت دنبال طرح کارگاه بودم برای دوره ی مربی میراث که قبل از عید گذراندم. برای همین کلی در بین کتاب های کودک جستجو کردم تا داستانی مرتبط با میراث فرهنگیمان پیدا کنم که قابلیت اجرای کارگاهی برای کودکان را هم داشته باشد. در این میان به کشف جالبی رسیدم. تا قبل این به شعرهای شاملو برای کودکان برخورده بودم و بعضی هاشان را هم خیلی دوست داشتم مثل شعر پریا. به خصوص اینکه در کتابفروشی ها هم برای کودکان عرضه می شدند نمونه اش قصه های ننه دریا یا مردی که لب نداشت. اما خبر نداشتم که دیگر بزرگان ادبیات معاصر هم در کنار آثارشان برای بزرگسالان نیم نگاهی هم به کودکان داشته اند.

مثلن نمی دانستم که نادرابراهیمی کلی داستان برای بچه ها نوشته است که بسیار هم رنگ و بوی ایرانی دارند. یا مهرداد بهار که یکی از بزرگترین اسطوره شناسان ایران است کتاب هایی هم در زمینه اسطوره برای کودکان به صورت داستان دارد. یا نیما یوشیج و محمدعلی سپانلو برای بچه ها کتاب داستان نوشته اند. 


هم خیلی خوشحال شدم و هم کمی ناراحت. خوشحال از این بابت که این نویسندگان چه ذهن روشنی داشته اند که اهمیت دانایی کودکان سرزمینشان را درک کرده بودند و فهمیده بودند هر تغییری از کودکان آن سرزمین آغاز می شود و ناراحت از این جهت که انگار امروز چنین تفکری بین نویسندگان ما وجود ندارد و اهمیت تغذیه ی ذهن کودکان نادیده گرفته شده است.


خوب است بدانید برخی از این کتاب های هنوز تجدید چاپ می شوند. دیروز به فروشگاه مرکزی کانون پرورش فکری در خیابان وزرا رفتم و چندتایشان را خریدم.

   

 

  


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۰۵
سورمه