سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با موضوع «مکان ها» ثبت شده است



چند وقتی است یک کتاب فروشی زیر پل سیدخندان باز شده. چند باری از جلویش رد شده بودم ولی فرصت نداشتم داخلش را ببینم. ویترینش که از بیرون خیلی جذاب و  وسوسه انگیز بود. سیدخندان واقعن یک کتابفروشی اینچنین کم داشت به خصوص در آن قسمت زیر پل بین شریعتی و سهروردی، با یک فضای راحت برای پرسه زدن.

چند روز پیش بالاخره فرصتش پیش آمد و رفتم داخلش را دیدم. فضای راحت با انرژی مثبت و موسیقی خوب که در فضا پیچیده بود و فروشنده های خوش اخلاق. از آنطرف ها رد شدید بهشان سر بزنید.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۷
سورمه

بیش ترین آسیب اما در زمان ظل السلطان (پسر ناصرالدین شاه) حاکم قاجاری اصفهان، بر چهل ستون وارد شد. به دستور این مرد بی کفایت، بسیاری از نگاره ها، با ضربه های تیشه مخدوش و لایه ای از گچ پوشانده شد؛ آیینه های ستون های ایوان ها و دیواره ها فروریخته شد و درها و پنجره های نفیس منبت کاری، گره چینی و خاتم کاری آراسته با شیشه های رنگی بنا، برای استفاده در کاخ شخصی حاکم به «عمارت مسعودیه» ی تهران منتقل گردید.
البته جای شکرش باقی است، در مقایسه با کاخ های دیگر صفوی نظیر آیینه خانه، هفت دست و نمکدان که توسط ظل السلطان کاملاً ویران شدند، این بنا شانس بیش تری برای ماندگاری به دست آورد.

از کتاب معماری ایران جهان در سپهر فرهنگ ایران، دکتر نوری شادمهانی، نشر مهکامه

عکس: تصویر کاخ آیینه خانه اصفهان که امروز دیگر وجود ندارد.

پ.ن: تعداد ظل السلطان ها این روزها خیلی زیاد شده با این تفاوت که حداقل ظل السلطان یک چهل ستون رو باقی گذاشت یا قسمت هایی از اون رو کند و توی خونه خودش استفاده کرد!امروز فقط بکوبیم و صاف کنیم جاش مجتمع تجاری بسازیم.

این روزها خبر خانه های منطقه دوازده تهران یا خانه پدر خلیج فارس (معین التجار) و خیلی خبرهای دیگه نوید آینده ی بی هویت تری رو میده.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۱
سورمه

دو نفر از اساتید آمدند برایمان از تجربه سفرشان به اندونزی و بازدید از یک مدرسه سبز  در جاکارتا گفتند. خیلی جالب بود. مدرسه کاملن بر اساس سیستم حفاظت از محیط زیست بنا شده بود. هیچ زباله ای دور ریخته نمی شد. همه چیز یا دوباره استفاده می شد یا بازیافت می شد و یا برای ساخت کمپوست مورد استفاده قرار می گرفت. مدرسه فروشگاهی داشت که کمپوست ساخت خودش را در آن می فروخت. ساختمان مدرسه کاملن بومی و سازگار با محیط زیست منطقه بود. جالب این بود که دیوار نداشت و مثل این بود که شما در وسط جنگل یک کلبه چوبی بدون دیوار داشته باشید. بچه ها بدون کفش و با پاهای برهنه در مدرسه تردد می کردند. همه آموزش ها به شیوه کارگاهی، غیرمستقیم و با کمک تسهیلگران بود. بچه ها دور هم می نشستند با هم حرف می زدند یا تجربه می کردند و تسهیلگرانی کنار آنها حضور داشتند با حداقل مداخله. زباله ها کاملن تفکیک می شد. بچه ها خودشان گیاه می کاشتند و حتا رشد گیاه در خاک کمپوستی و غیر کمپوستی را مشاهده و مقایسه می کردند. همه درختان و گیاهان موجود در محوطه دارای تابلو راهنما بودند که شامل نام علمی و خواص و ویژگی هایشان می شد. مدرسه دوزبانه بود و تابلو های راهنما همه به زبان انگلیسی بودند و بچه ها از سنی به بعد می توانستند به راحتی انگلیسی حرف بزنند. 
جالب ترین مساله از نظر من این بود که وجود بارندگی فراوان و وجود آب کافی در اندونزی در همه جای مدرسه تلاش برای استفاده از حداقل آب مشخص بود.


پ.ن1:به نظر می رسد ایران به تلاش خیلی بیشتری نیاز دارد تا خودش را در رابطه با آب و محیط زیست سرپا نگه دارد و البته بچه ها بهترین نیروی انسانی برای سرمایه گذاری هستند. گرچه برای بزرگسالان هم حتمن باید آموزش در نظر گرفته شود. اوضاع  خوب نیست.


پ.ن2: گویا قرار است به زودی از تاجیکستان آب وارد کنیم. 

پ.ن3: چند وقت پیش اولین مدرسه طبیعت ایران در مشهد راه اندازی شد. امیدوارم هر روز خبرهای بیشتری در رابطه با احداث این مدارس در سراسر ایران بشنویم. 

پ.ن4:دکتر عبدالحسین وهاب زاده بانی مدرسه طبیعت مشهد هستند. بد نیست ایشان را بیشتر بشناسیم.

پ.ن 5: عکس ها از سایت مدرسه طبیعت کاوی کنج برداشته شده اند

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۷
سورمه

محوطه تاریخی شوش و منظر فرهنگی میمند ثبت جهانی یونسکو شدند. با این دو اثر ایران تا امروز دارای 19 اثر ثبت جهانی است.

عکس ها از سایت یونسکو

پ.ن: امیدوارم اتفاق های خوبی برای شوش بیفتد. به نظرم شوش تا امروز جایگاهی در حد و اندازه خود بین مردم نداشته و ارزشش ناشناخته باقی مانده است.

مشروح خبر:
ثبت جهانی شوش و میمند

صفحه میمند در سایت یونسکو

صفحه شوش در سایت یونسکو

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۷
سورمه

نمی دانم چه رازیست که شنیدن ترانه ها در طبقه سوم پارکینگ پروانه خیلی بیشتر از خانه بهم می چسبد.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۳
سورمه


یکی از مکان های بسیار زیبایی که در سفر قزوین-زنجان دیدم برج های خرقان بود. این برج ها متعلق به دوره سلجوقی هستند و آجرکاری های متنوع و زیبایی دارند. خیلی دوست داشتم این برج ها را از نزدیک ببینم و فکر نمی کردم فرصتش پیش بیاید. حتا توانستم از راه پله تنگ و تاریک یکی از برج ها بالابروم و منظره ی زیبای دشت و برج دیگر را از آن بالا ببینم. 




ولی در چنین اوقاتی نمی توانم جلوی ذهنم را بگیرم که مدام می پرسد چه شد که امروز از آن معماری و حس زیبایی شناسی و سلیقه چیزی نمانده؟ چه شد که آنچنان مشغول کپی کاری شدیم که چیزی از معماری خودمان را در ساختمان های جدید نمی توانیم ببینیم؟

 این اتفاقات خیلی جدید است، مربوط به همین پنجاه شصت سال اخیر. سوال بزرگترم این است که چرا از غرب فقط بعضی قسمت هایش را کپی می کنیم؟ نگهداری از بافت قدیمی و میراث فرهنگی شان را کپی نمی کنیم و فقط ساختمان سازی جدید و برج هایشان را دوست داریم آنهم خیلی وقت ها نه با همان کیفیت بلکه با کیفیتی بسیار نازل. گویا آنچه برایمان مهم است کپی برداری ظاهری است. شاید هم اصلن کپی نمی کنیم، افتادیم به ساخت قوطی کبریت های بدقواره که شاید هیچ جای دیگری هم نشود پیدایشان کرد. مکان هایی نه برای زندگی که شاید فقط برای خواب.
به دلیل شغلی که دارم گاهی باید به کارگران بستری، از کار افتاده یا بیمار سربزنم. به همین دلیل مکان هایی را می بینم که قطعن اگر این شغل را نداشتم نمی رفتم ببینم. با اینکه درآمد این قشر جامعه اندک است و خیلی هاشان در شهرهای حومه ای و در خانه های کوچک زندگی می کنند اما حداقل های زندگی ایرانی در همه این خانه ها وجود دارد.
اما هفته پیش برای عیادت یکی از پرسنل راهی خانه های مسکن مهر رباط کریم شدیم. شهرکی شبیه یک شهر متروک و رها شده، مملو از خانه های خالی با شیشه های شکسته، بدون امکانات رفاهی. فقط چند بقالی توانستیم ببینیم. هیچ میوه فروشی یا شیرینی فروشی نتوانستیم پیدا کنیم. برای کمترین نیازها افراد باید به رباط کریم مراجعه می کردند. کنار خیابان ها پر بود از نخاله های ساختمانی. هیچ تابلوی راهنمایی  برای پیدا کردن آدرس وجود نداشت و شماره ساختمان ها به گونه ای بود که نیمساعت دور خودمان گشتیم تا ساختمان همکارمان را پیدا کردیم.



 البته این ها در حالیست که همگی برخی برج های تهران را با امکانات زیاد و سالن ورزش و استخر و مغازه های متعدد دیده ایم، پس دوستان سازنده این شهرک ها هم دیده اند لابد. پنجاه سال پیش شرکت کشت و صنعت هفت تپه خوزستان برای کارگرانش خانه های سازمانی ساخت تا با خانواده هایشان آنجا زندگی کنند و پیش بینی وسایل رفاهی این خانه های سازمانی را هم کرده بود یا برای خانه های سازمانی شرکت نفت در اهواز که مجتمع رفاهی و رستوران و سینما پیش بینی شده بود. ما از این تجربه های پنجاه ساله هیچ چیز یاد نگرفتیم. مردان را به صورت اقماری فرستادیم عسلویه تا با تنهایی و ساعت کار زیاد یکجوری سر کنند و بعد برایمان جای سوال شد که چرا اعتیاد آنجا بیداد می کند. این هم از مسکن مهرمان.



ما شرقی هستیم و شرقی ها قرار بود به خانواده بیشتر اعتقاد داشته باشند. قرار بود شرقی ها معنوی تر باشند و قدر زمین را بیشتر بدانند. ما ایرانی هستیم و قرار بود ایرانی هوای اب و باد و خاک و آتش را بیشتر داشته باشد ولی نمی دانم در این چهل پنجاه سال چه اتفاقی برایمان افتاد که همه چیز یادمان رفت. کاریزهایمان را فراموش کردیم و به جایشان سد ساختیم. بادگیرهایمان یکی یکی فروافتادند. از حوض در خانه هیچکداممان خبری نیست. نمی دانیم هشتی چیست و از ارسی سر در نمی آوریم. حتا خیلی از ساختمان ها امروز حیاط ندارند چه برسد به باغچه.

خیلی از داشته هایمان را فراموش کردیم و چیز زیباتری هم جایگزینش نکردیم. حداقل بعضی از ما خانه قدیمی پدربزرگ و مادربزرگمان را دیده ام ولی برای نسل بعد فقط می شود قصه اینها را تعریف کرد، البته اگر قصه ای یادمان بماند.


پیوند:
می توانید اینجا عکس های چند خانه قدیمی را ببینید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۹
سورمه



بنای دیگری که در زنجان ازش بازدید کردیم، رختشویخانه زنجان بود. دلیل وجودی بناخیلی جالب و نوعدوستانه بود.  شهردار آن زمان زنجان، شخصی به نام علی اکبر خان توفیقی بوده که زمین این بنا را خریداری کرده و دو برادر به نام های مشهدی اکبر معمار و مشهدی اسماعیل بنا این بنا را ساختند.




دلیل ساخت این بنا به وجود آوردن مکانی بود که زن ها بتوانند دور از سرما رخت های خود را بشورند که چنین موردی در هیچ جای دیگر ایران دیده نشده و در نوع خود شاید عجیب هم باشد.




رختشویخانه زنجان در حال حاضر به موزه مردم شناسی تبدیل شده.


پیوند مرتبط:
رختشویخانه زنجان در دالاهو

فیلم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۹
سورمه


در زنجان عمارتی هست به نام «ذوالفقاری» که مرمت شده و امروز موزه باستان شناسی زنجان است. در این موزه آثار مختلفی نگهداری می شود.


 از هیجان انگیز ترین این آثار یکی نمونه پارچه هایی است که به دوران ساسانی باز می گردد و می توانید بافت و رنگ آنها را ببینید. پارچه هایی متعلق به هزار و پانصد سال پیش!


اما هیجان انگیزتر از پارچه ها مردان نمکی هستند، به خصوص مرد نمکی شماره چهار که سالم ترین مرد نمکی است. 
داستان این است که در معدن نمک چهرآباد، در زمان حفر معدن جسدی پیدا می شود. گمان بر این بوده که این جسد تازه کشته شده است. به هر حال کار متوقف می شود و بعد از بررسی مشخص می شود که این جسد متعلق به...

متعلق به دوره هخامنشی است! فوق العاده نیست؟
این جسد به شکلی خشک شده که دست هایش حائل صورتش قرار گرفته و پنجه هایش نیمه باز است. حتا ناخن های این جسد سالم هستند. شاید جالبتر از آن لباسی است که بر تن این مرد دیده می شود و می تواند نشان دهد پوشش در آن زمان به چه شکل بوده است. این مرد 16 سال داشته و بر اساس لباس و گوشواره ای که بر گوش دارد گمان می رود از طبقه بالای جامعه بوده و نمی تواند یک کارگر معدن باشد.


پیوندهای مرتبط:
 منسوجات مردان نمکی
مردان نمکی روایتگر تاریخ کهن
موزه باستانشناسی ذوالفقاری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۶
سورمه

عکس ازاینجا

 
چند ماه پیش با ولورین و خانواده سفری داشتیم بهشوشو دزفول. از دیدنی هاچغازنبیلرا دیدیم وکاخ آپادانای شوشوقلعهوموزهاش را. تصمیممان این بود که بعد از اینها برویم داخل شهر ناهار بخوریم.
چغازنبیل یک اثر ثبت جهانی است و خیلی وقت های تعداد توریست های خارجی اش بیشتر از توریست های ایرانی است (درباره مسجد عتیق اصفهان هم این را دیده ام) و کاخ آپادانای شوش هم اثر بسیار مهمی است و با همه این ها فکر می کردیم حتمن رستورانی در شوش هست که در حد و اندازه ی این آثار باشد. یعنی یک توریست بتواند برود آنجا و غذای همین منطقه یا غذای سنتی ایرانی بخورد و لذت ببرد و بفهمد غذای ایرانی یعنی چه. به خصوص که تجربه ی رستوران مستوفی شوشتررا هم داشتیم و حسابی راضی بودیم و فکر می کردیم، خوب شوش که معروف تر است. اما حسابی ناامید شدیم وقتی فقط توانستیم یک رستوران که فقط چلوکباب داشت پیدا کنیم و نه غذای متنوعی در کار بود و نه معماری ایرانی یا فضای دلچسبی. گرچه عدو شاید سبب خیر شد،تا دزفول رفتیم وباغ فلاحت دزفولرا شناختیم که بالای یک پارکینگ 4 طبقه را با ذوق و سلیقه و زیبایی به رستوران روباز همراه با آلاچیق و جوی آب و باغچه تبدیل کرده بودند، ولی بعد آن روز هر وقت اسم شوش را می شنوم دلم می گیرد.
مگر چندتا شهر مثلشوشتوی دنیا هست؟ یا چندتا بنا شبیه چغازنبیل؟
پ.ن:خودم را ملامت می کنم که چرا از راهنمای یک زوج بلژیکی در چغازنبیل نپرسیدیم ناهار را قرار است کجا صرف کنند یا از راهنمای یک اتوبوس چینی. شاید جای خوبی را می شناختند و خوشحالمان می کردند. 
,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۳۸
سورمه

عکس ازاینجا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۵۵
سورمه