دارم کتاب زندگی و کارنامه علی خسروشاهی را می خوانم. علی خسروشاهی یکی از کارآفرینان قبل از انقلاب و بنیان گذار گروه صنعتی مینو است. این کتاب یکی از مجموعه کتاب هایی است که علی اصغر سعیدی استاد دانشگاه تهران بر اساس پژوهش های بلند مدت و مفصلش درباره کارآفرینان ایرانی نوشته است. انقدر مصاحبه ها جالب، منابع استفاده شده متنوع و مطالب جذابند که دوست ندارم کتاب را زمین بگذارم.
این کتاب و کتاب های مشابه حرف های زیادی درباره تاریخ اقتصادی ایران برای گفتن دارند و ذهن ما را از این وضعیت سیاه و سفیدی که درون آن هستیم نجات می دهند و می فهمیم که حقیقت خاکستری است. همین طور باعث می شوند به رگه های فرهنگی در برخی مشکلاتمان آگاه شویم.
برداشت من از کتاب این است که یکی از مشکلات ما در اقتصاد احترام نگذاشتن به مالکیت خصوصی در همه دوران هاست که نه فقط از طریق دولت ها که از طرف مردم نیز در جریان بوده است. مثلا با اینکه در دهه 40 شمسی سیاست هایی برای حمایت از تولیدداخلی و در جهت صنعتی شدن ایران، اعمال می شود و واردات بعضی کالاها محدود یا ممنوع می شوند و تسهیلاتی به تولید کنندگان پرداخت می شود اما در دهه 50 از همین کارآفرینان که سرمایه خود را به خطر انداخته اند و با زحمت کارخانه هایی را برپا کرده و هزاران نفر را سرکار آورده اند خواسته می شود که به اجبار مقدار زیادی از سهام کارخانه هایشان را به کارگران و مردم ببخشند.
داستان مصادره ها و ملی کردن صنایع در دوران بعد از انقلاب هم با استدلال حمایت از مردم و مستضعفین حتمن معرف حضورتان هست.
اینطور به نظر می رسد که در همه دوران ها ما با کارآفرین دچار مشکل بوده ایم و دارای خواسته های دو گانه. هم سرمایه و تلاش و ایجاد صنعت را از او انتظار داشته ایم و هم او را جرثومه فساد و عامل استثمار توده ها می دانسته ایم.
باید بیشتر بخوانیم و به خودآگاهی بیشتری برسیم تا شاید راهی برای ایرانمان بیابیم.
بیشتر دیروز را به این فکر می کردم که کاش به جای همه چیزهایی که در زندگی ما زن ها رویش تاکید شده است کمی روی پول درآوردن و داشتن استقلال مالی تاکید می شد. کاش بهمان می گفتند دختر جان اول مستقل شو و بعد هر کار خواستی بکن. خواستی عاشق شو یا ازدواج کن یا خوشگل باش یا خانوم باش یا هر چیز دیگری ولی قبلش یاد بگیر پول دربیاوری و برای خودت یک خانه داشته باشی. یاد بگیر فقط روی خودت حساب کنی. نه به خاطر اینکه مادر و پدر دوستت ندارند، یا اگر فردا عاشق شدی نمی شود روی کمکش حساب کنی، یا دوستی دور و برت نیست، نه! حتا اگر بهترین خانواده، بهترین معشوق، بهترین دوست ها را داشتی، یاد بگیر و فقط روی خودت حساب کنی چون زندگی پیش بینی ناپذیر است و در این مسیر خیلی چیزها یاد خواهی گرفت و احساس قدرت خواهی کرد و خواهی فهمید که وقتی بتوانی به خودت تکیه کنی دیگر دلیل دوست داشتن آدم ها فقط آدم ها خواهند بود نه متعلقاتشان، نه احساس وابستگی، نه احساس ضعف، نه به دست آوردن چیزهایی که نداری و کس دیگری باید برایت به دست بیاورد. می دانید، من این نظریه را خیلی قبول دارم که عامل وضعیت بد زنان را وضعیت اقتصادیشان می داند. خانواده ها با تربیتشان، جامعه با فشارش و همه آموزه هایی که زن را برای خانه و مرد را برای بیرون تربیت می کنند، در حال خیانت به زنان هستند. واقعیت این است که فردی که برای بیرون رفتن از خانه، کار کردن، پول در آوردن و مالک بودن تربیت می شود در آینده ثروتمندتر از کسی است که برای هیچکدام از اینها تربیت نشده است. و اینطور است که مردها در جهان ثروتمندتر از زن ها هستند و زن ها هر روز فقیرتر می شوند و از خودشان دارایی و املاکی ندارند. حتا زنانی که شاغل هستند بیشتر داراییشان را خرج وسایل مصرفی می کنند و به دنبال خرید ملک یا سرمایه گذاری نیستند چون یادگرفته اند که اینها وظیفه کس دیگری است و آنها فقط باید آنچنان از نظر اجتماع مطلوب باشند که آن کس را به دست بیاورند. به همین دلیل است که زنان سرپرست خانوار جز آسیب پذیرترین اقشار جامعه ما هستند چون هرگز در جامعه ما زنی را برای نداشتن مرد آموزش نداده اند. همیشه زن موجود ناقصی بوده که برای رسیدن به زندگی مطلوب به مرد نیاز داشته و مرد سایه ای داشته که اگر نباشد مشکلات زن هر روز بزرگتر و بزرگتر می شده.