بعد از دوسال دوباره رفتم نمایشگاه کتاب. من تا به حال شهرآفتاب نرفته ام. تصور مسافتی که باید بروم و بعد با وجود خستگی راه رفتن زیاد در نمایشگاه و یک عالمه خرید در دستم همه راه را برگردم باعث شده فکر شهرآفتاب را از سرم بیرون کنم.
من یک «نمایشگاه کتاب برو»ی قهارم، دلیلش هم مامان وبابا بودند که هر سال ما را می بردند نمایشگاه کتاب. آن وقت ها نمایشگاه توی نمایشگاه بین المللی برگزار می شد، همان که سمت اتوبان چمران و خیابان سئول است. انقدر این اتفاق در زندگی من مهم و موثر بود که بزرگ هم که شدم این سنت را خودم ادامه دادم و برایم یک تفریح کامل است.
آن وقت ها بعد خریدن کتاب ها می رفتیم توی چمن ها نمایشگاه ولو می شدیم و با کتاب های جدید خوش وبش می کردیم و چقدر لذت بخش بود و هنوز آن خوشحالی با من مانده. دیدن مردم که کتاب می خرند، حرف می زنند و ساندویچ می خورند. جمع شدن اینهمه آدم برای کتاب در یک جا، همه اش برای من خیلی قشنگ است.
نمایشگاه کتاب را از نمایشگاه بین المللی به مصلی منتقل کردند به «بهانه ی» ترافیک. می گویم بهانه چون حتما خبر دارید که بعد از آن آنجا تبدیل شد به یکی از مکان های برگزار کننده کنسرت. باز هم شاید خبر داشته باشید که سرِ زمین آن نمایشگاه بین خیلی ها دعواست که یکیشان هم صداوسیماست. به نظر می رسد انتقال یک اتفاق پرسر و صدا و مردمی از آنجا، یک دلیل مهمش این بود که راحتتر بشود برای آن زمین را نقشه کشید، و همین هم شد که در اواخر زمان احمدی نژاد جناب رییس جمهور زمین نمایشگاه را «بخشید» به صدا و سیما. البته در دولت بعد آن زمین پس گرفته شد ولی یکی از درهای نمایشگاه به تصاحب صدا و سیما درآمد.
یک مساله دیگر هم بحث پولی است که در این میان به جیب شهرداری نمی رفت و می رفت توی جیب شرکت نمایشگاه ها و سازمان توسعه تجارت و شاید دلیل خوبی بود که شهردار وقت فکر کند چرا یک زمین نمایشگاهی نداشته باشیم؟ برگزاری نمایشگاه از فروش غرفه تا چاپ و نصب بیلبورد و فروش غذا و سیستم صدا و خبر کردن رسانه ها و عکس و تصویر و حمل و نقل و خیلی چیزهای دیگر همه اش یعنی پولی که در این میان رد و بدل می شود و شاید اینطور شد که شهرآفتاب به وجود آمد و البته شاید هم واقعا به دلیل ترافیک بود.
اما آیا انتقال یکی از مردمی ترین نمایشگاه های تمام سال های ایران به یکی از دوردست ترین نقاط شهر (یا بیرون شهر) کار درستی است و آیا واقعا معضل ترافیک با بیرون بردن مردم از شهر حل می شود؟ سوال اصلی این است که شهر متعلق به کیست؟ و چرا تهران شهری است که حتما باید در آن ماشین داشت تا راحت زندگی کرد؟ چرا به جای این سیاست های مقطعی یک فکر اساسی برای تغییر کل سیستم حمل و نقل شهر نمی شود؟ چرا مدام عابرپیاده را باید به زیر زمین یا روی هوا یا بیرون شهر بفرستیم تا سواره ها راحتتر تردد کنند و با این وضع چه کسی ترغیب می شود که به جای ماشین از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کند؟ و اصلا چرا باید ترغیب شود وقتی تمام شهر را بر اساس ماشین ها ساخته ایم نه آدم ها و حتا رویدادهای شهر را خارج از شهر برگزار می کنیم تا تردد ماشین ها مختل نشود.
تجربه در دنیا نشان می دهد که عریض تر کردن اتوبان ها فقط ماشین های بیشتری را داخل آنها می کشاند و چیزی که این شهر نیاز دارد یک «بینش» است. بینشی که «انسان محور» باشد و نه «ماشین محور».