عیدها می رفتیم شهرستان خانه بابابزرگ مامان بزرگ. همه فامیل هم جمع می شدند آنجا. بازار برنامه های نوروزی هم داغ بود و خیلی وقت ها دسته جمعی می نشستیم به سریال دیدن. بعد بابابزرگ ساعت اخبار که می شد بی توجه به همه ما که میخ سریال بودیم کانال را عوض می کرد و می گذاشت روی اخباری که یکساعت قبل تر از یک شبکه دیگر همان ها را شنیده بود.
آن وقت ها خیلی حرص این اخلاق بابابزرگ را می خوردم. در دیکتاتوریش شکی نبود و البته نمی فهمیدم در یکساعت چه خبر جدیدی ممکن است پخش شود و آنقدر مهم باشد که به خاطرش ما نتوانیم بفهمیم دختر و پسر سریال امشب تا چه مرحله ای پیش می روند.
حالا اما کاملا بابابزرگ را برای اصرارش به شنیدن همه خبرها درک می کنم. البته که هنوز به نظرم جز دیکتاتورترین آدم های روزگار بود ولی وقتی خودم دیروز مدام اخبار را چک می کردم و امشب مدام به ایسنا سر می زنم (البته که نمی شود به جای زیادی سر زد) مگر خبری از وصل شدن اینترنت گذاشته باشد، و همه اتفاقات دیروز تا حالا، بهم می گویند که ما در سرزمینی زندگی می کنیم که هر دقیقه ممکن است همه چیز در آن زیر و رو شود. این نه تنها برای نسل ما که برای نسل پدربزرگ های ما و پدران آنها هم صادق بوده است