دلم حیاط خانه پدربزرگ را می خواهد با حوض وسطش که پر از آب باشد و تخت چوبی که بنشینم رویش و باران ببارد مثل حالا و من چای بخورم با نبات.
باران خوب است اما کاش به جای آپارتمان های بسته، خانه های پدربزرگهامان را داشتیم تا از باران بیشتر لذت ببریم و حالمان بهتر شود.