سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهر» ثبت شده است

آگهی خانه ها در تهران پر است از آپارتمان های طبقه چهارم بدون آسانسور و آپارتمان های بدون پارکینگ. دوست دارم بدانم در شهرهای مدرن دنیا با همچین خانه هایی چه می کنند؟ به خصوص که می دانم در بسیاری از شهرهای مدرن امروز خانه های قدیمی برعکس اینجا ارزش زیادی دارند و هر سال برای نوسازی شان هزینه می شود.
اما تعجب برانگیز اینجاست که برخی خانه های بدون پارکینگ در تهران نوسازند. البته می دانم نباید توقع خاصی از سازمان های متولی داشت ولی واقعن در شهری که دارد تبدیل به یک پارکینگ بزرگ ماشین می شود، چشم پوشی از ساختن آپارتمان های بدون پارکینگ چیزی شبیه جنایت نیست؟ البته بازهم باید به خودم یادآوری کنم که در این سال ها این سازمان ها خیلی بیشتر از اینها انجام داده اند، و قانون جنگل همچنان ادامه دارد. جنگل ماشین ها و آپارتمان های زشت.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۴۰
سورمه

محمد علی نجفی شهردار تهران شد. امیدوارم این نجفی همان نجفی باشد که به آموزش و پرورش کمک ها ی بسیاری کرد. امیدوارم حال و حوصله جنگیدن داشته باشد و مثل زمانی که در معاونت میراث فرهنگی بود جا نزند. اگر واقعن نیتش بهببود اوضاع تهران است کار بسیار سخت و پرماجرا و حتا خطرناکی پیش رو دارد. 

 شهرداری تهران آنقدر در فساد فرو رفته است که برای بیرون آوردنش از این منجلاب نه تنها به همت و پشتکار زیادی نیاز است بلکه نیازمند پشتیبانی از طرف کسانی است که قدرت تقابل با این فساد را داشته باشند.
اینکه افرادی انتخاب شدند و برنامه دادند و از برنامه هایشان برای شهر تهران حرف زدند و حرف هایشان در سایت شورای تهران به صورت زنده پخش شد البته تحسین برانگیز بود اما واقعی نبودنش توی ذوق می زد. به عنوان یک شهروند از اینکه بازیم بدهند و فقط ویترین قشنگی جلوی رویم بگذارند، لذت نمی برم. برای خیلی ها مشخص بود که نجفی یک گزینه قبلا انتخاب شده است. 
از این بدتر کاندید کردن الهه کولایی برای شهرداری تهران به عنوان یک حرکت نمادین بود. امیدوارم روزی به جایی برسیم که فقط به عنوان نماد به نقش زن ها نگاه نکنیم و قبول کنیم که می توانند موثر باشند و از قابلیت هایشان استفاده کنند. به خصوص که زنان شاید هنوز کمتر به رانت و فساد گرایش آلوده شده باشند و البته نمی توان نادیده گرفت که یکی از دلایل بالا نیامدنشان در هرم قدرت همین عدم حضورشان در محافل مافیایی رانت و فساد است. شاید به همین دلیل امروز باید از زن ها استفاده کرد نه وقتی که راه بالا آمدن از هرم قدرت را با استفاده از رانتخواری و زدو بند با حلقه های قدرت یاد گرفتند.
در جلسه تشریح برنامه های الهه کولایی آنقدر مشخص بود که این زن فقط نقش یک نماد را دارد که مجبور شد با صدای بلند اعلام کند که واقعا آمده شهردار شود. البته باز هم جای امیدواری است که به جایی رسیده ایم که برای گول زدن نصف جمعیت اقدام به کاندید کردن یک زن می کنیم و می گذاریم برنامه هایش را تشریح کند! شاید از همین مسیر روزی به شهردار و وزیر زن برسیم ولی بسیار کند و بسیار سخت.
این در حالی است که در همین کشورهای دور و برمان هم شهردار زن داریم هم وزیر زن و هم سهمیه سی درصدی برای ورود زنان به مجلس. می دانید که از اروپا حرف نمی زنم، منظورم همین عراق و افغانستان و ترکیه خودمان است. 

الهه کولایی در لحظه رای گیری انصراف داد و بعد در مصاحبه اعلام کرد که راه دیگری برایش نمانده بود. فکر می کنم اشتباه بزرگی کرد و بهتر بود حداقل خودش را از این بازی «زن نمادین» بیرون بکشد و بگذارد شورای شهر تهران این نقش را به دوش بکشد که به یک زن کاندید شهرداری تهران رای نداده است و سعی کند برایش دلیل بیاورد یا به افکار عمومی جامعه پاسخگو باشد. اگر حتی هیچکس به کولایی رای نمی داد این بیشتر شکستی برای شورای شهر تهران بود و نه برای کولایی. اگر کاندید شدن کولایی نمادین بود باید حداقل یک «نه» نمادین هم از شورای شهر تهران به این زن نمادین کاندید شهرداری تهران به یادگار می ماند.


۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۴
سورمه

به نظر میاد شورای شهر تهران از میان بیشمار وظایف ریز و درشتش فقط به تغییر نام خیابان ها و میادین علاقه داره که البته در این یکی هم چندان طبق سلیقه مردم عمل نمی کنه و به این مساله می شه از تفاوت نام رسمی یا شورایی میادین و خیابان ها با نام مردمیشون پی برد.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۲۸
سورمه

این شب های اهواز دارد مرا یاد بچگی هایم در تهران می اندازد. در دهه شصت خیلی شب ها برق می رفت. آنوقت ها تهرانپارس بودیم. در آپارتمانی که بچه زیاد داشت. همسن و سال بودیم و همبازی. برق که می رفت شمع ها روشن می شدند. شب های زیادی را زیر نور شمع به یاد دارم. همسایه ها می آمدند بیرون دم در می نشستند و حرف می زدند. من یادم نیست بزرگترها چطور به این برق رفتن ها نگاه می کردند ولی به نظرم یک رویداد طبیعی شده بود. حتی خوش می گذشت شاید، آن جلوی در نشستن ها و حرف زدن ها. این جمله آخر را که نوشتم یاد زلزله رودبار افتادم. من البته بعدها فهمیدم آن تکانی که ما در خانه خوردیم و همه از خانه هامان بیرون ریختیم همان زلزله رودبار بوده. آن موقع هم همه همسایه ها آمدند بیرون. ما فلکه سوم تهرانپارس بودیم. فلکه سوم مثل یک پارک بود ومی رفتیم می نشستیم آنجا.
غرض اینکه این برق رفتن های اهواز هم دارد کم کم عادی می شود انگار. امشب هم یک نم باران زد و برق بسیاری از مناطق اهواز رفت. ما هنوز برق داریم که البته خیلی امیدی ندارم همین طور روشن بمانیم! باز خوبیش این است که تلگرام هست. توی گروه ها پیام می فرستم «هرکی برق نداره پاشه بیاد اینجا» یکی از دوستان می نویسد «مرسی، ما دیگه عادت کردیم»
کاش عادت نکنیم. امیدوارم درست شود این اوضاع. در سال 95 مثل سال 65 زندگی کردن گریه آور است آنهم در جزیره ثبات و وقتی خبری از جنگ نیست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۱۴
سورمه



ساعت چهار و نیم صبح برق رفت. برق که می رود آب هم می رود و گاهی تلفن (مثل امروز) و تقریبا ساعت دو بعد از ظهر بود که برق آمد. جدود ده روز پیش هم این اتفاق افتاده بود و در بعضی مناطق اهواز تا 8 شب همچنان ادامه داشت. علتش خاک نشسته روی ترانس های برق عنوان شد که به دلیل باران و مه به گل تبدیل شده و در ترانس ها مشکل ایجاد کرده است.
من اما نمی توانم اینها را بپذیرم. این چندسال اخیر طوری با مشکل ریزگردها برخورد می شود که انگار مساله جدیدی است. البته در ایران تا وقتی موضوعی به پایتخت کشیده نشود جدی گرفته نمی شود. پدیده خاک هم وقتی دیده شد که پایش به تهران باز شد و گرنه من به عنوان دانشجویی که از سال 81 در اهواز سکونت داشته می توانم ادعا کنم که به چشم خاک را در همان سال ها هم دیده ام. بله خیلی کم رخ می داد اما رخ می داد و اگر برایش از همان زمان برنامه ریزی صورت می گرفت امروز به فاجعه تبدیل نمی شد.
 اما ترانس های برق، کسی نیست که در اهواز زندگی کرده باشد و به یاد نداشته باشد انفجار ترانس ها در زمان های باران های سیل آسای اهواز یا در گرمای شدید را. چیزی که نمی فهمم این است که من به عنوان یک غیر اهوازی که چندین سال در اهواز زندگی کرده و می کند این را فهمیده ام که برق اهواز مشکلی دارد. از 15 سال پیش اینطور بوده و آدم فکر می کند لابد 15 سال برای ارتقا، تعمیر یا بهینه سازی زیرساخت های برق یک شهر کافی باشد. این ها موضوعاتی نیستند که به دولت خاصی مربوط باشند. درد این است که خوزستان استان فقیر یا دور افتاده ای هم نیست. نفت ایران را تامین می کند و یکی از پر تردد ترین فرودگاه های کشور را دارد و مسئولین بارها و بارها به این استان آمده اند. حداقل می توانند مسئولین چنین استانی را از مدیران قدرتمندتر و با تدبیرتر انتخاب کنند. خوزستان همان استانی است که ما برای نجاتش از دست دشمن شهدای زیادی دادیم. آنها که جان دادند تا خاکمان را پس بگیرند از ما انتظار بیشتری برای آباد کردن این خاک دارند. کم کم به سالگرد 30 سالگی اتمام جنگ نزدیک می شویم. 30 سال زمان زیادی است، خیلی زیاد، انهم برای کشوری که فقیر نیست. آنهم برای استانی که شاید وجود نفت زیبایی های دیگرش را برای اغلب ما پنهان کرده ولی دارای طبیعت زیبا، تالاب های مهم، تنوع زیستی بسیار، خاک حاصلخیز و میراث فرهنگی با اهمیت است و البته مردم فوق العاده مهربانی هم دارد. با همه اینها به دلیل سو مدیریت ها و بی تفاوتی ها باید در شرایطی شبه جنگی به سر ببرد، بدون آب و برق و تلفن، در حالی که همه جا پوشیده از خاک است و مردم همه ماسک به صورت دارند. در سال 95 اهواز همچنان جنگ زده است.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۵
سورمه

خبر دادند پیکر ۴ شهروند را از موتورخانه پلاسکو بیرون کشیده اند. روز قبلش گفته بودند به موتورخانه راه یافته اند و چیزی آنجا نبوده است. می گویند این چهار نفر شهروند بوده اند. احتمالا این ها همان کارگرانی هستند که با پیامک خبر از زنده بودن خود داده بودند  ولی کسی در این باره حرفی نمی زند.


در شهر هر جا می نشینی حرف پلاسکو است. هم ناراحتند و یکجوری این ناراحتی را ابراز می کنند ولی آنچه ناراحت کننده تر است عدم اعتماد شدید و ناراحتی فزاینده نسبت به مسئولینی است که دائم در حال پاسکاری مسئولیت اند و باعث شده اند تصورات منفی و بدبینانه مردم بیش از پیش تقویت شود. امروز در تاکسی راننده می گوید خانوم من شک ندارم این بمبگذاری بوده چندتا انفجار رخ داده مگه می شه همینجوری ساختمون منفجر شه. 


این درست است که ما مردم هیچ کاری غیر از غر زدن نمی کنیم و راه را بند میاوریم برای کمک و فقط توقع داریم و همه حرف هایی که این روزها زده می شود اما وقتی اعتمادی در بین نباشد شاید خیلی هم حضور مردم برر سر صحنه حادثه عجیب به نظر نرسد. در بسیاری از شهرهای دنیا اگر چنین حادثه ای رخ دهد تلویزیون ها اخبار زنده از محل حادثه را در اختیار بینندگان می گذارند و اینهمه در دادن خبر درست به مردم تعلل و ضعف وجود ندارد. این تایید و تکذیب های عجیب و غریب و کی بود کی بود من نبودم ها حال همه مان را بدتر و خراب تر کرده است. در عصر دیجیتال و اینترنت این وضعیت خبررسانی آدم را مریض می کند. 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۵۲
سورمه

این مدت اتفاقات بد زیادی افتاده بود ولی هیچکدام اشکم را اینطور در نیاورده بودند. به خصوص که از اول در جریان خبر قرار نگرفته بودم. وقتی به اینترنت وصل شدم و با تصویر پلاسکوی فروریخته مواجه شدم انگار چیزی در من فروریخت. شاید آدم بخواهد اینطور نشان دهد که فروریختن همه ساختمان ها و کشته شدن همه آدم ها به یک اندازه ناراحتش می کند اما واقعیت این نیست. وقتی ساختمانی که بارها داخلش بوده ای روی نیمکت هایش نشسته ای و به فواره های حوض هایش خیره شده ای و از مغازه هایش برای آنکه بیش از همه دوستش داری با وسواس لباس انتخاب کرده ای، فرو می ریزد، آتش می گیرد و انسان های بی گناه را با خود زنده به گور می کند قلب آدم می گیرد.
 آتش نشان ها، آتش نشان، مرگ آتش نشان ها ناراحت کننده ترین خبرهاست. آدم هایی که نه تنها هیچ تقصیری ندارند که برای نجات در محل حادثه حاضر شده اند.
 از لحظه ای که فهمیده ام چه شده بهت زده ام و لعنت می فرستم به خیلی ها. چطور ممکن است در قلب پایتخت چنین اتفاقی افتاده باشد؟ چطور ممکن است اینطور کمر به نابودی خود بسته باشیم؟ برای نابودی ما انگار هیچ ارتشی لازم نیست، ما خود بهترین نابودگران خودیم. 
در شبکه های اجتماعی می بینم که دست اندرکاران شهر با «تقصیر» دست رشته بازی می کنند. هر کسی توپ را به سمت دیگری پرت می کند تا خودش را مبرا کند. می گویند مالک ساختمان به تذکرها گوش نداده است و من نمی فهمم آنهایی که هر وقت دلشان نخواهد کسی کار کند به راحتی جوازها را باطل و ساختمان ها را پلمب می کنند چطور چنین بهانه ای می آورند و البته مدام می گویند مالکان و نمی گویند بنیاد مستضعفان و این سوال ها و ابهامات را بیشتر می کند. 
می گویند ما نمی گوییم شهردار استعفا بدهد ولی باید فلان کار و بهمان کار را می کرد و نمی گویند نظارت بر شهردار مگر کار همین شما نبوده است؟ تا حالا کجا تشریف داشتید؟ می گویند مردم چرا شهروند خبرنگاری می کنند و نمی گویند اگر انقدر جلوی جریان آزاد اطلاعات را نمی گرفتیم امروز مردم برای عکس گرفتن از بدبختی ها انقدر مشتاق نمی شدند.
 بگذریم از اینکه ما مردم هم به خودمان رحم نمی کنیم. نمی گذاریم ماشین های امدادی به صحنه برسند و من نمی توانم بفهمم این چیست که ما آن را انقدر مسخ و بی حس کرده که توانایی کنار رفتن از سر راه برای کمک به انسان های دیگر را از دست داده ایم؟ مثل آدمی که نشسته و به قتلی نگاه می کند و نگاه می کند و نگاه می کند. مثل معتادی که مغزش دیگر از همه چیز خالی است، مثل یک آدم افسرده ی بی تفاوت، مثل نمی دانم چه... 

پیوندهای مرتبط:

 مالک پلاسکو بنیاد مستضعفان است 

همه چیز درباره پلاسکو

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۵:۲۵
سورمه

سوالی که این روزها بی اختیار به ذهن خطور می کند این است که آیا نبود شورای شهر بهتر از بودش نیست؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۳
سورمه

سد معبر جرم است. زشت کردن خیابان هم شاید جرم نباشد ولی کار خوبی نیست. کاش یک نفر از شهرداریچی ها بیاید بگوید چرا برای پلمب اماکن مختلف از یک وسیله زیباتر و جمع و جورتر استفاده نمی کنند؟ چرا شهرداری به عنوان نهادی که خود مسئول جلوگیری از سد معبر است بارها و بارها به وسیله ی این بلوک های سیمانی زشت، راه مردم را در پیاده روها بند آورده است؟ اینکه زور شهرداری زیاد است را از خبرهای این چند وقت می توان فهمید ولی یک مقدار حس زیباشناسی جای دوری نمی رود. بالاخره شهر همه مان است. زحمت و هزینه اش هم حتمن کمتر است اگر به جای این بلوک های گنده از نوارهای زرد، نارنجی یا هر رنگی که دوست دارید استفاده کنید مثلا.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۶
سورمه

دیروز باید از مترو تئاتر شهر استفاده می کردم و می رفتم فاطمی و بعد دوباره برمی گشتم تئاترشهر. سفری بسیار نزدیک که در کلان شهر تهران، با این همه ادعا،  باید خیلی راحت انجام شود.

برای دسترسی به مترو تئاتر شهر برای عابری که با تاکسی به چهارراه ولیعصر آمده و آنجا پیاده شده دو راه وجود دارد. مسیر زیادی در کنار خیابان و محل تردد ماشین ها، پیاده روی کند تا بالاخره میله های کنار خیابان تمام شوند و عابر بتواند وارد پیاده رو شود یا به روشی که ممکن است غیر متمدنانه به نظر برسد از زیر میله ها رد شود و برود آن طرف میله ها. من روش دوم را انتخاب کردم.


چند  وقتی است خط 3 مترو (خط آبی کمرنگ)  راه افتاده است و از ایستگاه تئاتر شهر هم رد می شود. خط 3 در ابتدا مسافر بسیار کمی داشت چون بسیاری از مردم هنوز از وجودش آگاه نبودند و به همین دلیل قطارها با فاصله نیمساعت تا چهل دقیقه از هم به ایستگاه می آمدند و خط هم  فقط تا ساعت هشت و نیم شب کار می کرد. در حال حاضر مردم زیادی از این خط استفاده می کنند و ایستگاه های این خط در مکان های پر ترددی چون میدان ولیعصر، خیابان فاطمی و خیابان میرزای شیرازی سر برمی آورند اما در فاصله زمانی بین قطارها هیچ تغییری ایجاد نشده و ساعت کار هم تا همان هشت و نیم شب است.

حالا تصور کنید ایستگاه تئاتر شهر را که به خودی خود شلوغ است و فکر کنید بعد از نیم ساعت نیامدن قطار چه حجمی از آدم در آن جمع می شود و در کنار همه اینها معلوم نیست چرا این ایستگاه انقدر گرم است، انگار از دستگاه خنک کننده در آن هیچ خبری نیست! با همه این اوصاف منتظر می مانم و بالاخره قطار تشریف می آورد و می روم فاطمی یا همان میدان جهاد!

کارم که تمام می شود از نیمساعت بیشتر گذشته است و فکر می کنم قطار بعدی لابد رفته و خیلی باید منتظر بمانم و عجله هم دارم در نتیجه بی آر تی را انتخاب می کنم برای برگشت به تئاتر شهر با این تفاوت که این بار یک کیسه بزرگ و سنگین هم دستم است.

بی ار تی یک وسیله فوق العاده می تواند باشد! ولی نیست. چون جمعیت متقاضی بسیار زیاد است و تعداد اتوبوس کم. نیمساعت فاصله زمانی بین قطارهای مترو هم مزید بر علت می شود که مسافران زیادی از مترو به سمت بی ارتی ها سرازیر شوند. غیر از اینکه سر فاطمی خود به خود شلوغ است و جایی است که خط اتوبوس و ماشین از هم قابل تفکیک نیست و کسانی هم که از اتومبیل استفاده می کنند دچار مشکل می شوند.

خلاصه با اینکه بعد از مدتی انتظار 3 اتوبوس با هم در ایستگاه بی آرتی می ایستند برای آنهمه جمعیت فقط یکی از اتوبوس ها که خودش پر از جمعیت است درهایش را باز می کند. من خیلی بی فرهنگ خودم را هل چپان می کنم توی اتوبوس. با آنهمه آدم که مثل کمپوت کنار هم ایستاده اند و آنهمه ترمزی که راننده می زند، به خصوص در میدان ولیعصر که باز از خط مخصوص اتوبوس خبری نیست، بیچاره می شوم تا برسم.

اینبار با آن کیسه گنده که دستم است نمی توانم از لای نرده ها بروم آنطرف و مجبور می شوم کنار خیابان کلی پیاده بروم تا به انتهای نرده ها برسم. نرده های کنار پارک دانشجو در خیابان انقلاب تا خیابان بعد از ولیعصر ادامه دارد و من واقعن نمی فهمم چرا! حسابی پشیمان می شوم که چرا از لای نرده ها نرفتم آنطرف. بالاخره می رسم! بالاخره!

این حرف را قبلا هم زده ام و مدام تکرارش خواهم کرد که تهران شهری است برای ماشین ها، و نه آدم ها. شهری که اتوبانش را با کلی خرج دو طبقه می کند اما به ناوگان حمل و نقل عمومیش نمی افزاید و سه سال است که خط3 مترویش یا خط پرندش قرار است افتتاح شود و حالا هم که خط3 راه افتاده اوضاعش به این گونه است. تهران شهری است که برای آنکه خدای نکرده آدم ها مزاحم حال ماشین ها نشوند، آنها را به زیر زمین می فرستد و دورتا دور ایستگاه های مترو یکی از پر ترددترین پیاده روهای شهر را حصار می کشد تا نکند یک وقت حال راننده های ماشین های شخصی بد شود. با این وصف نمی دانم چه کسی و چطور فکر کرده است ممکن است روزی تهرانی ها ماشین های شخصی شان را کنار بگذارند و از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند. چرا باید چنین کنند وقتی غیر از زحمت، ناراحتی و خستگی چیزی برایشان ندارد؟ وقتی با آنها که ماشین ندارند انقدر غیرمنصفانه و ناعادلانه رفتار می شود؟ و داشتن ماشین شخصی انقدر تشویق می شود؟

در تهران مترو وسیله ایست که حتی جوان ها هم به سختی و با ناراحتی می توانند از آن استفاده کنند چه برسد به بچه ها، سالمندان، زنان باردار و افرادی با ناتوانی های جسمی. به خصوص اینکه غیر از همه اینها گاه به گاه بر می خوریم به پله برقی های خاموش و کلی پله برای بالا و پایین رفتن.

یک دلیل همه اینها احتمالا آن است که آنان که باید برای این وضع فکری بکنند خودشان از وسایل نقلیه عمومی استفاده نمی کنند و این مشکلات را نمی بینند. در نتیجه بیشتر به فکر تردد ماشین های شخصیشان در ترافیک تهران و وصل کردن شمال و جنوب و شرق و غرب شهر با انواع اتوبان هستند تا به فکر مترو و تاکسی و اتوبوس.

ناامیدی من از تغییر این وضعیت یک سمتش هم به خود مردم برمی گردد. مردمی که ساده ترین حقوق شهروندی خود را نمی شناسند و همه چیز را به راحتی می پذیرند و فقط زیر لب غر می زنند و خشمشان را سر هم خالی می کنند. مردمی که نمی دانند کسی حق ندارد با آنها اینطور رفتار کند و اینطور نادیده شان بگیرد. مردمی که به زیر زمین فرستاده شده اند اما انگار خودشان خبر ندارند چرا...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۰۱
سورمه