دیشب موسسه آوای طبیعت پایدار به کمک انجمن صنفی راهنمایان گردشگری تهران سمیناری با عنوان کودک و محیط زیست ترتیب داده بودند. سمینار شامل سه بخش بود: در بخش اول نیما آذری از مدیران موسسه آوای طبیعت پایدار گزارشی از بازدیدش از مدرسه سبز جاکارتای اندونزی ارائه داد که قبلن اینجا درباره اش نوشته بودم. بخش دوم سخنرانی مهندس درویش بود که درباره طرح مدارس جامع محیط زیست صحبت کرد و بخش سوم دکتر وهاب زاده موسس مدرسه کاوی کنج درباره مدارس طبیعت و دلیل مهم بودن این مدارس حرف زد. حرف های همه این اساتید عالی بود اما من بیشتر از همه از حرف های محمد درویش تحت تاثیر قرار گرفتم به قدری که اشکم سرازیر شد و اگه در سالن ننشسته بودم زار زار به حال خودمان گریه می کردم. گریه از این بابت که همه مملکت را با خودخواهی از بین برده ایم. محمد درویش با ذهن و بیان فوق العاده اش آمارهایی از وضعیت محیط زیست ایران ارائه داد که عمق فاجعه را نشان می داد. گریه آور این است که با همه اینها و با بدیهی بودن اینکه محیط زیست و منابع طبیعی هر کشور منبعی است غیرقابل بازگشت و اگر از بین رفت برای همیشه از بین رفته است، اما سازمان محیط زیست در ایران یکی از ضعیف ترین سازمان هاست. نهاد های حکومتی و مردم عادی هیچکدام ارزشی برای محیط زیست این سرزمین قائل نیستند. پر واضح است که با چنین وضعیتی این انتظار که سازمان محیط زیست بتواند همه چیز را یک تنه روبه راه کند خیالی باطل است. تلاش بسیار زیاد و یکپارچه ای لازم است تا بتوان اوضاع را بهتر کرد. اساتید در سمینار دیروز متفق القول بودند که باید از بچه ها شروع کرد و فرهنگی را شکل داد که بر سر منابع طبیعی کشورش معامله نکند و اینطور کمر به نابودی محیط زیست کشور نبندد. نسلی که حاضر باشد برای درخت ها، حیوانات و خاک و آب سرزمینش هزینه بدهد و سکوت نکند. اما سوال بعضی دوستان این بود که تا زمانی که این نسل شکل بگیرد چیزی برای محافظت باقی مانده است؟
دو نفر از اساتید آمدند برایمان از تجربه سفرشان به اندونزی و بازدید از یک مدرسه سبز در جاکارتا گفتند. خیلی جالب بود. مدرسه کاملن بر اساس سیستم حفاظت از محیط زیست بنا شده بود. هیچ زباله ای دور ریخته نمی شد. همه چیز یا دوباره استفاده می شد یا بازیافت می شد و یا برای ساخت کمپوست مورد استفاده قرار می گرفت. مدرسه فروشگاهی داشت که کمپوست ساخت خودش را در آن می فروخت. ساختمان مدرسه کاملن بومی و سازگار با محیط زیست منطقه بود. جالب این بود که دیوار نداشت و مثل این بود که شما در وسط جنگل یک کلبه چوبی بدون دیوار داشته باشید. بچه ها بدون کفش و با پاهای برهنه در مدرسه تردد می کردند. همه آموزش ها به شیوه کارگاهی، غیرمستقیم و با کمک تسهیلگران بود. بچه ها دور هم می نشستند با هم حرف می زدند یا تجربه می کردند و تسهیلگرانی کنار آنها حضور داشتند با حداقل مداخله. زباله ها کاملن تفکیک می شد. بچه ها خودشان گیاه می کاشتند و حتا رشد گیاه در خاک کمپوستی و غیر کمپوستی را مشاهده و مقایسه می کردند. همه درختان و گیاهان موجود در محوطه دارای تابلو راهنما بودند که شامل نام علمی و خواص و ویژگی هایشان می شد. مدرسه دوزبانه بود و تابلو های راهنما همه به زبان انگلیسی بودند و بچه ها از سنی به بعد می توانستند به راحتی انگلیسی حرف بزنند. جالب ترین مساله از نظر من این بود که وجود بارندگی فراوان و وجود آب کافی در اندونزی در همه جای مدرسه تلاش برای استفاده از حداقل آب مشخص بود.
پ.ن1:به نظر می رسد ایران به تلاش خیلی بیشتری نیاز دارد تا خودش را در رابطه با آب و محیط زیست سرپا نگه دارد و البته بچه ها بهترین نیروی انسانی برای سرمایه گذاری هستند. گرچه برای بزرگسالان هم حتمن باید آموزش در نظر گرفته شود. اوضاع خوب نیست.
پ.ن2: گویا قرار است به زودی از تاجیکستان آب وارد کنیم.
پ.ن3: چند وقت پیش اولین مدرسه طبیعت ایران در مشهد راه اندازی شد. امیدوارم هر روز خبرهای بیشتری در رابطه با احداث این مدارس در سراسر ایران بشنویم.