در ادبیات روان شناسی صنعتی و مدیریت وقتی از لزوم تغییر و تحول در
سازمان صحبت می شود یکی از دلایلی که خیلی به آن اشاره می شود سرعت رقابت در بازار
است. مثلن گفته می شود باید به نیروی انسانی در سازمان اهمیت داد، سازمان ها روابط
با کارکنان را ارتقا ببخشند، با کارکنان صادق باشند، جلوی اشتراک اطلاعات ارزشمند
را نگیرند، تفویض اختیار کنند، آموزش دهند و چه و چه و بعد که می پرسی چرا می
گویند رقابت در بازار. خوب حتمن می دانید که مثل بیشتر علوم علم مدیریت، روان
شناسی و روان شناسی صنعتی هم وارداتی هستند و بسیاری از مقاله های ما با پیشینه و
دلایل مقاله های غربی نوشته می شوند. بله در غرب رقابت در بازار وجود دارد ولی ما
باید از خودمان بپرسیم در ایران هم چنین رقابتی در صنایع هست؟ شاید چون رقابتی نیست
مقاله ها در حد مقاله باقی مانده اند و کار عملی ناچیزی در رابطه با تحول سازمان
ها و اهمیت بیشتر به نیروی انسانی صورت گرفته است.
ظاهرن ما مصداق بارز ضرب المثل «اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن
خودشم یادش رفت» هستیم. نه تنها در رابطه با ادبیات سازمانی که به طور کلی در
رابطه با مدرن شدن در تمام زمینه ها. ما آنچه که واقعن می توانستیم از تاریخچه و
میراثمان در راستای موفقیت استفاده کنیم به طور کامل ندیده گرفتیم و از غرب هم
تنها ظواهر را وارد کردیم. مثلن چند روز قبل خبر آمد که ما قنات هایمان را ثبت جهانی
یونسکو کرده ایم. در سرزمین ما قنات یکی از راه های ذخیره و برداشت آب بوده است.
پدران و مادران ما به درستی دریافته بودند که در کشوری با اقلیم ایران، آبی که در
معرض تابش خورشید باشد تبخیر می شود و این گونه مقدار زیادی از منابع آبی از دست
خواهد رفت، به همین علت قنات و کاریز و
آب انبار می ساختند. تمام سازه های اینچنین آب را در معرض تابش آفتاب قرار نمی دانند.
اما ما همه این دانسته ها را کنار
گذاشتیم، سدها را وارد کردیم و تلاشی برای مدرن کردن آنچه خود داشتیم نکردیم. این
کار را با معماریمان هم انجام دادیم. در مصرف روزانه مان هم همین اتفاق افتاد. ما
حتی از وسایلی که ساختن آن را بهتر از مردمان سرزمین های دیگر بلد بودیم ،مانند
انواع صنایع دستی، گذشتیم و برای دخترانمان ظروف و فرش و پرده های خارجی خریدیم.
اگر به سازمان ها برگردیم یکی دیگر از مصادیق این رفتار دوگانه، طراحی
فضاهای سازمانی است. ایرانیان تا دوره پهلوی اول خانه هایی با معماری درونگرا
داشته اند. خانه های بدون پنجره با بیرونی ساده و دارای حیاط و حوض. برای ایرانی
ها حتی زن و مرد بودن کسی که در خانه را به صدا در می آورده مهم بوده است. خانه ها
اندرونی و بیرونی داشته اند. دالان و هشتی برای وقفه انداختن در ورود افراد و دیده
نشدن داخل خانه طراحی شده بودند. بعد مدرن شدیم و بدون در نظر گرفتن اقلیم، دما،
مصالح و شاید از همه مهتر عادت های تاریخی مان این مدرن شدن را تا جایی پیش بردیم
که رسیدیم به سازمان هایی با اتاق های بدون دیوار، پارتیشن های کوتاه و بلند که
چیزی به نام حریم خصوصی در آنها وجود ندارد. جالب است بدانیم که امروز حتی در غرب
هم درباره طراحی فضاهای سازمانی به صورت باز مناقشه در گرفته است و برخی تحقیقات
نشان می دهد که این طراحی مناسب نیست و می تواند باعث کاهش عملکرد سازمانی شود.
فکر می کنم ما در هر جا که هستیم و در موضوعات مختلف باید به بحث بومی
کردن توجه کنیم. در خانه، سازمان، محیط زیست، شهرسازی، معماری و حتی روابط
شخصیمان. هر گردی گردو نیست و هر چیزی که برای دیگری خوب است ممکن است برای ما خوب
نباشد یا حداقل علت های خوب بودن متفاوت باشند و حداقل قرار نیست وقتی می بینم
آنچه وارد می کنیم در کشور مبدا دیگر منسوخ و مطرود شده بر وارد کردن آن اصرار
بورزیم، اتفاقی که متاسفانه از خیلی جهات دارد
می افتد . انگار در بعضی موارد ما وارد کننده علم پنجاه سال پیش دنیایی
هستیم که خودش هم آنچه پنجاه سال پیش بوده را نقد می کند و قبول ندارد. شاید نیاز اولیه ما تحلیل بیشتر خودمان و شناخت
نیازهای واقعیمان است تا بعد به بتوانیم برایشان راه حل پیدا کنیم.