سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردسالاری» ثبت شده است

حس می کنم زن هایی که خیلی برای آزادیشان زحمت کشیده اند و در این راه هزینه زیادی پرداخت کرده اند یا درد زیادی متحمل شده اند گاهی خشمشان را  سر زن های دیگر خالی می کنند. انگار به دلیل انفعال دیگر زن ها هزینه پرداخت کرده اند یا چون در جامعه زنان یک استثنا به حساب می آمده اند مجبور شده اند بیشتر خودشان را توضیح بدهند یا تلاش بیشتری کنند برای رهایی. غافل از اینکه چه کسی می داند زن های دیگر چه می کشند؟ غیر از این است که هر کدام از این زن ها از بیرون ممکن است به چشم ما بسیار آزاد و بدون مشکل به نظر برسد؟ غیر از این است که زن ها مشکلات و محدودیت های خود را پنهان می کنند تا مبادا آبروی خودشان یا خانواده شان نرود؟ غیر از این است که با تمام بلاهایی که خانواده ها سر دخترانشان می آورند باز هم دخترها هوای خانواده هاشان را دارند چون در جامعه ایران از هر نظر به این خانواده ها وابسته اند؟ یا حتا به طور آگاهانه یا ناآگاه به خانواده هایشان برای برقراری این محدودیت ها حق می دهند چون هرگز یادنگرفته اند که زن هم یک انسان صاحب حق است؟  چطور می شود فهمید زنی در خانه چه وضعیتی دارد؟

چند وقت پیش با یکی از همکارهای خانم درباره زنان خانه دار حرف می زدیم. می گفت نمی تواند بپذیرد که زن خانه دار هم مشارکت مردش را در خانه بخواهد، مثلن مرد جارو بکشد و زن تلویزیون ببیند. گفتم خوب همه مردها باید در خانه کمک کنند، به هر حا خانه هر دویشان است. گفت بعضی از این زن ها فکر می کنند در قبال سکس با همسرانشان باید همه نوع سرویسی بگیرند، سکس را یک جور سرویس می دانند در حالی که لذت آن دو طرفه است. پرسیدم از کجا می دانی این زن ها از ارتباطشان لذت می برند؟ شاید واقعن ارتباط جنسی برایشان یک نوع سرویس است که با تحمل درد و ناراحتی و فقط به دلیل باورهای رایج و به اصطلاح از دست ندادن همسرانشان به آن تن می دهند. شاید خیلی هاشان حتا به ذهنشان هم خطور نمی کند که ممکن است بتوانند به این رابطه نه بگویند یا از آن لذت ببرند. بعضی هاشان فکر می کنند لذت بردن از رابطه آنها را به زن های بد شبیه می کند. بعد برایش از شبی گفتم که با پنج زن متاهل دور هم جمع شده بودیم و بحث کشیده بود به روابط و در کمال تعجب دیدم که از پنج زنی که در آن جمع بودند هیچکدام از روابطشان راضی نیستند و لذت را تجربه نکرده اند. شاید برای همین بود که یکی از دوستان متاهلم با وجود اینکه شاغل بود و درآمد خوبی هم داشت اعتقاد داشت که در سالگرد ازدواج فقط مرد باید به زن هدیه بدهد.

خلاصه که کاش به جایی برسیم که شناختمان از جامعه بسته مان با ارزش های دوگانه اش بیشتر شود. جامعه ای که می خواهد مدرن باشد اما نمی تواند سنت ها و فرهنگ مردسالارش را رها کند در نتیجه ظاهری مدرن با درونی سنتی به خودش می گیرد. مثل زنانی که فکر می کنند شاغل بودن ارزش است اما در عین حال نبایند بگذارند مردشان در خانه کار کند.

شاید فشار بر زنان کمتر شود اگر حقایق را بیشتر آشکار کنند، یکدیگر را کمتر قضاوت کنند و سعی کنند بفهمند که همه ما کم و بیش، آگاهانه یا ناخودآگاه از تبعیض و نابرابری در این جامعه و با این فرهنگ در رنجیم. شاید آنوقت خودمان بیشتر هوای هم را داشته باشیم.
 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۳۷
سورمه

حرف می کشد به پوری سلطانی. می گویم خیلی ناراحتم برای مرگش، او هم می گوید ناراحت است  اما بیشتر برای سایه که یکی یکی رفقایش را از دست می دهد. می گوید اکثرن پوری را به خاطر کیوان می شناسند نه به خاطر خودش. می گویم او که خودش خیلی کارها کرد برای این مملکت، مادر کتابداری ایران بود، حتمن خیلی ها این را می دانند. اعتقاد داشت که اینطور نیست. شاید هم درست می گوید، در این دو روز مدام این جمله در خبرها تکرار شده است «زنی که 60 سال برای مردش سیاه پوشید».


حرف کیوان که می شود، می پرسد عجیب نیست زنی را زن کیوان بدانند به خاطر فقط سه ماه زندگی مشترک؟ می گویم کجایش عجیب است؟  می گوید آخر اینطور که سایه در کتابش گفته این ازدواج بیشتر از روی دلسوزی بوده، چون خیلی حرف پشت سر پوری بوده. حسابی عصبانی می شوم و می گویم دیگر ادامه ندهد. نمی فهمم این میل به کوچک کردن زن های بزرگ را و این حسی را که مردها دارند برای اینکه زن ها را «مال» خود کنند و مدام بگویند زن ها بدون مردها هیچی نبوده اند یا نیستند. حالا می تواند ادعای  شستن فروغ فرخزاد باشد یا دلسوزی کیوان برای پوری!


 پوری آزاد بود و کیوان هم، و آدم های آزاد براساس حرف مردم زندگی نمی کنند، بر اساس اصول خودشان زندگی می کنند و آزاد می مانند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۴۵
سورمه

از وبلاگ خرمالوی سیاه:

این روزها دارم فکر می‌کنم پوووووف،چقدر مسخره! یک عمر تمام زنجیرها را پاره کنی ،تمام خطوط قرمز را بشکنی. بعد یک روز بالاخره یک طناب دور تو بپیچد. یک طناب مردانه! مهم نیست که آن مرد روی مهر شکسته نماز می خواند! مهم این است که تو یک کالایی برای آنکه نشانه ای از غیرت یک مرد باشی. نشانه ای از دلاوری اش......حتی مهم نیست که آن مرد را هیچوق نمی‌بینی. او یک طناب کلفت دارد که همه ‌عالم به او اجازه‌ داده‌اند که آن طناب را بپیچد دور هر زنی!


مطلب کامل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۳۶
سورمه