اینکه قبل و بعد از عقد احساس
یکسانی داشته باشی یعنی فارغ از استرس و فشاری که به خاطر مراسم یا اختلاف نظرها و
مشکلات پیش می آد، نگاهت به پارتنرت و رابطه ات همون طور باشه که بود و حس کنی
چیزی تغییر نکرده به نظرم حس خوبیه.
عقد از نظر من خطبه ایه که بودن و نبودنش
نباید در احساساتت و واقعیت زندگیت و هویتت تغییری ایجاد کنه. تغییر باید خیلی قبل
تر ایجاد شده باشه، وقتی که تو انقدر به کسی نزدیک می شی و انقدر با کسی احساس
صمیمیت می کنی که دیگه می دونی اون آدم جزیی از تو و زندگی توئه. می دونی اون آدم
همیشه هست و خواهد بود حتی اگه نخوای قبول کنی، حتی اگه فرسنگ ها دور باشه و حتی
اگه مسیر زندگیت رو جوری کج کنی که دیگه نبینیش. آدمی که خودش رو توی زندگی تو جا
می کنه، نبودنش هم مثل خوره روح تو رو می خوره و هیچوقت فراموش نمی شه و یادش درون
تو زنده می مونه.
عقد چیزی نیست به جز قرار دادی که آدم ها ساختن تا عشق دوست
داشتن و احساسات رو قانونمند کنن و توی چهارچوب تعریف شده و خط کشی شده جا بدن و
وای به اون روزی که عشق و احساسات رو با خط کشی ها بسنجی و توی چهارچوب ها جا بدی. می تونی برای زندگی راحت تر با بعضی از قواعد جامعه کنار بیای اما همیشه باید یادت
باشه کجا ایستادی و چرا با این قواعد کنار اومدی. باید مواظب باشی که حل نشی، که
همرنگ جماعت نشی که همیشه یادت باشه چیزهایی وجود دارن که خیلی عمیق تر از قوانینی هستن که آدما ساختن.