سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

یک داستان تکراری

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۰۳ ق.ظ

 
دیشب در هواپیما دو خانم کنارم نشسته بودند و یکی داشت برای دیگری راجع به زندگیش در تهران حرف می زد. اینکه چطور تلاش کرده و گلیمش را از آب کشیده. اینکه چطور تهران کار پیدا کرده و از شهرستان آمده بیرون و 12 سال است در تهران تنها زندگی و کار می کند. اینکه چقدر مهارت های مختلف دارد و توانسته از پس همه چیز بربیاید. اینکه در 34 سالگی دوباره سمت درس رفته و فوق لیسانس گرفته.  ولی در ادامه اضافه کرد که مادرش معلم است و به او و خواهرانش یاد نداده دختران زرنگی باشند، که چطور زیبا باشند، عشوه بیایند و بتوانند دل مردان را بربایند. گفت زن باید زرنگ باشد و او بلد نیست. گفت آشپزی و شیرینی پزیش حرف ندارد ولی چه فایده، کی می فهمد؟ از هم اتاقیش حرف زد که با دوست پسرش قرار می گذاشته و مدام بیرون بوده و او مانند کزت تمام کارهای خانه را انجام می داده و همین ها باعث شده کلن تنهایی را ترجیح بدهد. از این گفت که چطور نجابتش را حفظ کرده و دست رد به سینه خیلی ها زده. گفت تحصیل کرده و باسواد است اما بلد نیست خوب به خودش برسد و موها و صورتش را درست کند.


من به این فکر می کردم که زن ها هر چقدر هم که موفق باشند انگار هیچوقت قرار نیست اعتماد به نفس داشته باشند و احساس خوشبختی کنند یا فکر کنند همین طور که هستند خوبند و مرد قصه شان (اگر دوست داشتند قصه شان مردی داشته باشد) باید همین طور که هستند بخواهدشان.
,,

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">