سخت گیری زنان نسبت به هم 2
يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ق.ظ
در مهمانی بحثی شروع شد درباره
اینکه زن ها به هم رحم نمی کنند و اگر مردها به زن ها خیانت می کنند مقصر زن هایی
هستند که می دانند این مرد زن دارد یا در رابطه است اما باز هم رهایش نمی کنند. بعد یکی از دوستان اتفاقی که برای خودش افتاده بود تعریف کرد. دوست
پسرش به قول او، شیطنتی را با دختر دیگری شروع می کند و مدام دوست ما را می پیچاند
و می گوید جلسه دارد. دوست ما هم کم کم بو می برد که خبرهایی هست و می رود آن زن
دیگر را پیدا می کند، داستان را برایش تعریف می کند و ازش می خواهد خودش را بکشد
کنار. آن زن دیگر مدتی بعد با دوست ما تماس می گیرد و می گوید نمی تواند خودش را
کنار بکشد و وابستگی مالی به این مرد دارد و بهتر است دوست ما خودش را بکشد کنار.
حالا دوست ما چه کسی را مقصر می
داند و از دست چه کسی عصبانی است؟ آن زن دیگر، و نه دوست پسر خودش. کار دوست پسرش
شیطنت است ولی کار آن زن دیگر دزدیدن دوست پسرش است. جالب است که هر دو زن از آن
دیگری می خواهد خودش را کنار بکشد و خودش در چنین رابطه ای بماند. هر دو زن از این
دروغ نرنجیده اند و آن را شیطنت مردانه قلمداد کرده اند و اصلن مرد را وارد این
داستان نکرده اند و انگار از او هیچ توقعی ندارند.
فکر کنید من با دختر دیگری دوست
هستم و خیلی هم دوستان خوبی هستیم. بعد از مدتی می فهمم دوستم دیگر با من مثل قبل
نیست و از بودن با من به هر دلیلی لذت نمی برد و دوست دیگری پیدا کرده. آیا می روم
با آن دوست دیگر حرف می زنم که دست از سر دوست من بردار؟ آیا فایده ای دارد؟ آیا
دوستی ما هرگز مثل قبل خواهد شد؟
حالا اگر این دوست من به جای دختر،
پسر باشد و ماجرا به جای یک دوستی ساده یک دوستی عمیق یا یک رابطه زناشویی باشد تفاوتش
چقدر است؟
سوال بزرگتر این است که وقتی دو نفر
به هم متعهد می شوند یا پیمانی می بندند وقتی به هر دلیلی این تعهد شکسته شد از
خودشان باید بیشتر متوقع باشند یا از دور و بری هایشان؟ و چرا ما زن ها، خیانت
مردها را به کلماتی مانند شیطنت تقلیل می دهیم و انتظاری از او نداریم اما از زن
دیگری که با ما هیچ پیوند و دوستی و مراوده ای نداشته به صرف اینکه زن است اینهمه
متوقعیم؟ غیر از این است که ما ته ذهنمان به مرد اجازه خیانت می دهیم و برای زن
مقابل یا حتا خودمان حقی قائل نیستیم؟
چرا هیچوقت با خودمان فکر نمی کنیم
که این شیطنت ها اگر وجود دارند معطوف به زن خاصی نیستند و ما تا همیشه باید به
دنبال مرد زندگیمان بدویم تا مبادا زنی او را از ما بدزدد. چرا مردها را به
موجوداتی بی مغز و بی اراده تقلیل می دهیم که انتظار هیچ تعهدی نباید از آنها داشت و خود را
در شرایط عدم امنیت همیشگی قرار می دهیم؟
به نظرم برعکس خیلی از ارزش ها و
اخلاقیات که تا حدود زیادی نسبی هستند، اعتماد نسبی نیست. یا وجود دارد یا ندارد و
اگر وجود نداشته باشد رابطه تا همیشه خواهد لنگید و به جای آرامش، فقط اضطراب به
ما تزریق خواهد کرد. شاید بهتر باشد برای خودمان احترام بیشتری قائل باشیم و از
کسانی که به ارتباطشان با ما تعهد ندارند
بخواهیم از زندگیمان بروند بیرون، نه اینکه برای دوباره به دست آوردن ته
مانده شان تلاش کنیم و بعد هم انگشت اتهاممان را به سمت همجنسانمان بگیریم.