ناجیان من
يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۲ ق.ظ
به درخواست فرناز جان می خواهم سه کتابی که از همه برایم تاثیرگذارتر بوده را معرفی کنم. فکر می کنم جواب این سوال در سن وسال های مختلف فرق می کند. مثلن ده سال پیش احتمالن بابالنگ دراز نوشته جین وبستر یا ساندیتون نوشته ناتمام جین آستین در انتخاب هایم بود. هر چه به سنم اضافه شده طبیعتن کتاب های بیشتری خوانده ام اما تفاوت اساسی در این بوده که با افزایش سن بیشتر به ادبیات و فیلم های ایرانی گرایش پیدا کرده ام. این علاقمندی به شناخت خودمان، به شناخت تاریخمان و دیدنمان در قاب تصویر نمی دانم از کجا می آید ولی من که اینطور شده ام و البته هر چه گذشته علاقه به مستند در من شدیدتر شده و واقعیت را به تخیل ترجیح داده ام. جالب تر اینکه با وجود اینهمه گرایش به جدیت، حالا بعد از سی سالگی ارزش و زیبایی ادبیات کودک را خیلی بهتر درک می کنم. تازه این روزها کتاب های رولد دال و شل سیلوراستاین را می خوانم و فکر می کنم چرا در کودکی انقدر جدی بوده ام که به جای اینها چارلز دیکنز و بینوایان می خوانده ام؟
اما معرفی کتاب. خوب اسم کتاب هایی را اینجا می نویسم که اولین بار وقتی سوال فرناز را خواندم به ذهنم آمدند. کتاب هایی که اثرشان و اسمشان بین تمام کتاب هایی که خوانده ام در من ماندگارتر بوده اند. البته که نمی توانم سه تایشان را انتخاب کنم! عذر مرا بپذیرید. همین طور یادتان باشد خیلی کتاب های دیگر می توانند این لیست را بلندتر کنند که آورده نشده اند.
اولین کتابی که دوستش دارم و به نظرم بهترین کتابیست که خوانده ام «مدار صفر درجه» احمد محمود است. حرف احمد محمود که می شود خیلی ها از «همسایه ها» نام می برند و می گویند بهترین کتاب اوست. اما من فکر می کنم این انتخاب تنها به این دلیل است که «مدار صفر درجه» سه جلد است و ممکن است به دلیل حجمش هر کسی به سمتش جلب نشود. این کتاب اما مثل زندگی است و اهواز و در کنارش ایران را از زمان پهلوی دوم تا انقلاب برایمان دوره می کند، طوری که جای دیگری نخوانده ایم. کتاب «شهر سوخته» احمد محمود همین کار را با جنگ می کند و تصویری از جنگ نشانمان می دهد که هیچ کجای دیگر نخوانده ایم. هنوز فکر می کنم این مرد هیچوقت آن اندازه که مستحقش بود قدر ندید و شناخته نشد.
بعد از احمد محمود نوبت عباس معروفی است. نویسنده ای که با شعرهایش دوران عاشقی ام را سپری کردم و با دوری یار ساختم. کتاب سمفونی مردگان که نام یکی از شخصیت هایش هم بر سر در این وبلاگ است وجود آدم را درگیر خودش می کند. هنوز یادم هست که تا یک هفته بعد از خواندنش شخصیت ها از ذهنم بیرون نمی رفتند و دوست نداشتم کتاب دیگری بخوانم.
اما بیشتر از سمفونی مردگان به دلایل شخصی و تاریخی «فریدون سه پسر داشت» عباس معروفی را دوست تر می دارم. دلیل شخصی اش هدیه مخاطب خاص به من است. شاید حدود هشت سال پیش بود که برای تولدم کتاب را پرینت گرفت و ایمیل زد به عباس معروفی نازنین تا با دست خطش برایم تولد مبارکی بنویسد و بعد دست خط را انداخت پشت جلد کتابی که پرینت گرفته بود. وقتی کتاب را بهم داد نمی توانستم بفهمم دست خط عباس معروفی پشت جلد کتاب چه می کند! او نویسنده مورد علاقه مان بود. شعرهای عاشقانه اش را برای هم می نوشتیم و می فرستادیم. آنقدر گیج و خوشحال بودم که نمی فهمیدم این یعنی چه! این بهترین هدیه ایست که تا همین حالا در زندگیم گرفته ام.
دلیل تاریخیش داستان کتاب است، این کتاب داستان ماست و داستان سرزمین مان.
نوبتی هم که باشد نوبت کتاب کم حجمی است که متعلق به تمام سنین است، شازده کوچولو. شازده کوچولو را انقدر خوانده ام که حسابش از دستم در رفته است و هر بار در هر سنی رنگ و بوی دیگری داشته است. وقتی کوچکتر بودم شخصیت های کتاب مردمان بامزه ای بودند و روباه روباه بود و گل سرخ گل سرخ، اما هر چه بزرگتر شدم مردمان کتاب شازده کوچولو را بیشتر در دنیای واقعی دیدم و توانستم روباه ها و گل سرخ زندگیم را پیدا کنم. اهلی کردم و اهلیم کردند و معنی دوستی را بهتر فهمیدم. شازده کوچولو کتابیست که دوستان واقعی باید بهم هدیه بدهند.
«عقاید یک دلقک» هاینریش بل را هنوز هم خیلی دوست دارم. گرچه یادم هست وقتی مامان این کتاب را خواند به نظرش خیلی افسرده کننده آمد. اما کتابی بود که من را با صدای درونی آدم ها آشنا می کرد و می گفت که دلقک ها لزومن مردمان شادی نیستند و ممکن است مردمانی حساس باشند که می توانند بی اخلاقی ها و نامهربانی های دنیا را دانه دانه بشمرند و بابتشان غصه بخورند. من را آشنا کرد با سیاهی جنگ و تاثیر دائمی اش بر زندگی آدم ها حتا وقتی سال ها پیش تمام شده است. آشنایم کرد با عشق و این سوال که آیا برای اثبات و تداومش حتمن باید آن را جایی ثبت کنیم؟ یا قول و قرار آدم ها و قلبشان از هر سندی در دنیا مهمتر است؟ الان که اینها را نوشتم دلم خواست دوباره بخوانمش. از هاینریش بل کتاب «و حتی یک کلمه هم نگفت» را هم خیلی دوست دارم اما گویا مدت هاست چاپ نمی شود.
بعدی «سور بز» است، شاهکار ماریو بارگاس یوسا. قبل از این کتاب معنی هیجان در کتاب را تا این حد حس نکرده بودم و تا این حد کتابی را واضح و شفاف در برابرم ندیده بودم. سوربز مانند فیلمی هیجان انگیز من را آنچنان جذب کرد که با وجود حجم زیادش به سرعت تمام شد و مرا از نبوغ نویسنده اش شگفت زده کرد.
دوست دارم از کتاب «نامه به کودکی که هر گز متولد نشد» نوشته اوریانا فالاچی هم اینجا نام ببرم. این کتاب را هنوز دانشگاه نمی رفتم که خواندم. الان فکر می کنم شاید بهتر بود دیرتر خوانده بودمش. این کتاب سوال هایی را درباره زنان و مردان و برابری برایم ایجاد کرد که فکر نمی کنم تا آخر عمر از ذهنم پاک شوند. شاید کتابی با همین تاثیر اما وطنی و البته کمتر گزنده و عصیان گر، برایم کتاب «سو و شون» سیمین دانشور بوده باشد. کتابی که زندگی قهرمان زنش باز هم پر است از سوال بی جواب برای من که زنم.
فکر می کنم بهتر است تمامش کنم! خیلی بیشتر از سه تا شد! اما این لیست می تواند حالا حالاها ادامه داشته باشد.
یکی از دلایل بزرگی که من را همیشه قدردان پدر و مادرم نگه می دارد ،غیر از تمامی زحمات بی دریغشان برای من، آشنا کردنم با کتاب است. کتاب می تواند وقتی که همه درهای به رویتان بسته است و حتی همان پدر و مادر مهربان هم نمی توانند مشکلتان را حل کنند یا اصلن خیر ندارند که مشکلی وجود دارد، نجاتتان بدهد و حامی و دوست شما باشد.
۹۵/۰۲/۱۲