چیزی که بیشتر از همه عذاب آور است این ناتوانی
است. ناتوانی در کاری کردن برای آدم ها. حتا توصیه هم نمی توانم بکنم. بگویم چه؟
آمده پیشم می گوید مانده بین دوراهی که نه، چهاراهی! یکی
از خدماتی های شرکت است. می خواهد یک کاری
کند ولی نمی داند بکند یا نه. خیلی مبهم حرف می زند. ادامه که می دهیم کم کم می
پرسد به گنج اعتقاد دارم یا نه؟ می فهمم دارد از زیرخاکی حرف می زند. ایران پر است
از این زیرخاکی ها.
گیلانی است. شرکت ما اغلب نیروهایش یا گیلانی اند یا ترک. گویا
در منطقه شان از این زیرخاکی ها زیاد پیدا می شود و می برند می فروشند. شعارهای
اخلاقی می دهم که این ها برای همه مردم ایران است و باید به میراث خبر بدهد و این
حرف ها. برایم تعریف می کند که نیروهای مختلف نمی گذارند این زیرخاکی ها به دست اهلش برسد و
غنایم همانجا تقسیم می شود. حتی می گوید با لودر از زمین خمره بیرون می کشند
وانگار نه انگار. می گوید وقتی آنها دارند می برند چرا من نبرم. این سوالی است که
این روزها خیلی می شنوم.
بعد از وضعیت زندگیش می گوید. از اینکه خودش و
زنش هر دو کار می کنند. از دختر بزرگش که رشته اش گرافیک است و خرج لوازم مورد
نیاز رشته اش زیاد. از بچه پنج ساله اش حرف می زند که از صبح تا ساعت دو که خواهرش
از مدرسه برگردد در خانه تنهاست! مبهوت می شوم. چه باید بگویم؟
-چرا مهدکودک نمی فرستیش؟
-هیچ مهدکودکی ساعت 6 صبح باز نیست. شرکت ماهم که
فقط بچه های خانم ها را می پذیرد. خرج
پرستار بچه هم زیاد است، نمی توانم بدهم.
می گوید تلویزیون را از صبح روشن می کنند برای
بچه، دو گوشی موبایل هم می دهند دستش که اگر شارژ یکی تمام شد دیگری شارژ داشته
باشد. می گوید دوتا کفتر هم خریده است و گذاشته است خانه که همبازی بچه اش باشند.
اینها را که می گوید تمام قواعد اخلاقی ام رنگ می بازند. چطور باید درباره درست و
غلط حرف بزنم؟
از مسافر کشی بعد از تایم شرکت می گوید و اینکه
خسته و کوفته می رسد خانه و تازه آن موقع بچه پنج ساله اش دلش می خواهد بازی کند.
کسی نبوده ببردش بیرون برای دویدن. می گوید نمی شود بچه را برای اینکه می خواهد
بدود کتک زد.
بچه های بیچاره ی پنج ساله ی شهر. فکر می کنم چندتا بچه دارند
اینطور بزرگ می شوند؟ تک وتنها توی خانه با آموزه های فوق العاده تلویزیون ملی و
گوشی های موبایل. نقطه مثبتش احتمالن کفترها هستند.
فکر می کنم به همه سازمان ها و نهادهای موجود در
ایران. واقعن دارند چه کار می کنند؟ حالا اگر موضوع دیگری بود همه شان صف می
کشیدند برای استنطاق و بررسی و سوال و جواب ولی اینجور وقت ها انگار اصلا وجود
ندارند. لابد اگر آماری هم فردا پخش شود از زیرخاکی های دزدیده شده یا کارگرانی با
انواع آسیب های روحی یا زن و شوهرهای خسته یا بچه های مشکل دار. ایراد فقط از آنانی
است که آمار را پخش کرده اند. می شود ازشان شکایت هم کرد حتی و انداختشان زندان.
گاهی فکر می کنم ما خیلی سال است که در فضایی پر
از گند و کثافت داریم دست و پا می زنیم و اتفاقن فرو هم نمی رویم که همه چیز تمام
شود و راحت شویم. فقط دست و پا می زنیم و دست و پا می زنیم و دست و پا می زنیم.