بانگ خروس از سرای دوست برآمد*
جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۴۴ ق.ظ
سال 96 است و من دست و دلم به نوشتن
نمی رود. حالم خوب است ولی بی حوصله ام. شاید با خودم می گویم که چه؟ بنویسم که
چه؟ قبلا می نوشتم که چه؟ شاید نوشتن حالم را بهتر می کرد ولی از یک جا به بعد
انگار به این نتیجه می رسی که حال بدت با این چیزها بهتر نمی شود. شاید هم حالم
زیادی خوب است و برای نوشتن باید بدحال بود. هرچه که هست برای مکتوب کردن دیده ها
و شنیده ها دستم نه به قلم می رود، نه به کیبرد ولی دلم هم برای نوشتن تنگ شده!
واقعن آدمیزاد گاهی یک مرض های عجیبی دارد که نه دردش معلوم است نه درمانش!
احتمالا چاره اش سگ محلی است. یک مقدار باید به خودم سگ محلی کنم شاید، تا تعادل
برقرار شود.
برای اولین پست سال 96 پست مغشوشی
است ولی از اینکه سال 96 سال مغشوشی باشد نباید ترسید. مگر تا این سن سال مغشوش کم
دیده ایم؟
امیدوارم امسال ترس هایمان کمتر و
امیدهایمان بیشتر باشد. عزیزانمان را کمتر از دست بدهیم و بیشتر ببینیمشان و قدرشان
را بدانیم. به چندتا از آرزوهایمان برسیم یا در راهشان قدم های اساسی برداریم.
شجاعتمان برای بلند شدن و دنبال کردن آنچه دوست داریم بیشتر شود و روزهای پربارمان
بیشتر از روزهای بیهوده مان باشد. امیدوارم کمتر خبرهای بد بشنویم و بیشتر قدم های
موثر برداریم برای زیباتر کردن و بهتر کردن دنیای اطرافمان و سال که تمام شد
بگوییم چه سال خوبی بود سال خروس هم برای خودمان، هم برای عزیزانمان و هم برای
ایرانمان.
*از ه.الف.سایه
۹۶/۰۱/۱۸