يكشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۵۰ ق.ظ
نمی دانم چطور می شود که زن هم موجودی لطیف و ظریف و با محبت و بااحساس باشد و هم در تاریخ گویی از خیانت و زن گرفتن و صیغه کردن مردش ککش نگزد. در صفحات تاریخ فقط نوشته فلان شاه یا فلان رجل زن گرفت ولی با زنان دیگر هم شیطنت هایی داشت یا زن اولش فلانی بود و زن دومش بهمانی. به همین بی احساسی، به همین سردی، به همین بی خیالی.
از ازل تا به حال، در طول تاریخ زنان از این همه کوری تاریخ نسبت به عشق زجر کشیده اند، تاریخ را اما مردان نوشته اند و همین است که پر است از جنگ و کشورگشایی. تاریخ را اگر زنان می نوشتند غم نامه ی بود از خیانت ها و از دست دادن ها و تنها ماندن ها. جمله هایی با این مضمون که فلانی رفت و جوانی و زیبایی و عمر و امیدم را هم با خودش برد. فلانی جسمش هست ولی خودش نیست، فلانی مهربانیش را برده برای دیگران ولی من مادر بچه هایش هستم و مگر چه می توانم بکنم. و مگر زن ها در تاریخ چه می توانستند بکنند غیر از اینکه سایه شوهر را بالای سر خود نگه دارند لابد، و برای بچه هایشان لالایی های پرسوز و گداز بخوانند که حالا لالایی هایشان بشود تاریخ زنانه، بشود مهر تایید غم هایشان.
۵
۰
۹۶/۰۵/۰۸