توی اتوبوس بودم. تو خیابون به مناسبت نیمه شعبان شربت و شیرینی و چای می دادن. یه جا یکیشون اتوبوس رو نگهداشت یه جعبه شیرینی داد گفت پخش کنید بین مسافرا.
ما هم یه بار همچین چیزی رو محرم تجربه کردیم. اتوبوس یهو یه جا نگه داشت. دم غروب. ما هم میخواستیم فقط برسیم خونه. اعصاب نداشتیم. کلی غرغر کردیم. بعد یه پسر نوجوون اومد تو و به همهمون دمنوش امام حسین داد. فکر کنم یکی از قشنگترین تصاویر و خاطراتمه :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.