این کلمه خاله خانباجی نمی دانم از کجا آمده یا این توهم که خاله زنک بازی فقط مختص زن هاست. ممکن است دلیل اصلیش این باشد که قلم عموما در دست مردان بوده و البته تا مدت های مدید زنان را به فضای مردانه راهی نبوده تا از نزدیک ببینند بین مردان هم خاله خانباجی به وفور یافت می شود و هم خاله زنک فراوان است. اما خوب فرهنگنامه ها و شعرها و کتاب ها را هم بیشتر مردان نوشته اند و گویا خیلی اهل سوزن زدن به خود هم نبوده اند و همه صفات آزارنده را نسبت داده اند به زنان. به هر حال امروز که می دانیم مردان پا به پای زنان یا حتی بهتر و قوی تر از آنان در عرصه های خاله خانباجی گری و خاله زنک بازی ظاهر می شوند می توانیم کلمات جدیدی برای خطاب این دوستان ایجاد کنیم تا از اختلاط بی مورد هم جلوگیری کرده باشیم. بعد از استفاده از واژه عمومردک به جای خاله زنک بهتر است معادل مردانه ای هم برای خاله خانباجی اختراع کنیم. خاله خانباجی از واژه خاله+خان+باجی تشکیل شده. به جای خاله می توانیم از دایی استفاده کنیم. خان هم مخفف خانم است که به جایش می شود آقا گذاشت و باجی هم در ترکی به معنای خواهر است که معادل مردانه اش می شود گارداش یا همان برادر. در نتیجه به واژه دایی-آقا-گارداش می رسیم. یکجور خوش آهنگی هم هست.
امروز تولد احمد محمود بود نویسنده ای که هنوز هم آنقدر که باید نشناخته ایم و داستان هایش را نخوانده ایم. خیلی ها اعتقاد دارند که بهترین کتاب احمد محمود کتاب همسایه هاست، من اما فکر می کنم دلیل این انتخاب حجیم بودن و ناشناخته ماندن کتاب مدار صفر درجه است. این ناشناختگی آنقدر زیاد است که وقتی اسم کتاب را می شنوند فکر می کنند داستان کتاب همان داستان سریال مدار صفر درجه است و این دو را بهم ربط می دهند در حالیکه این دو هیچ ربطی بهم ندارند. ریزه کاری ها و زیبایی های کتاب مدار صفر درجه آنقدر زیاد است که می توان با آن زندگی کرد و به خصوص برای کسانی که در اهواز زندگی می کنند یا تا حدی این شهر را می شناسند این زیبایی ها چند برابر می شود چون بعد از کمی خواندن متوجه می شوند که همه مکان ها واقعی است، فقط زمان به عقب برگشته و اهواز بین سال های دهه سی تا پنجاه در برابر شما خودنمایی می کند و این بسیار هیجان انگیز است. کتاب دیگری که به نظرم خیلی کم خوانده شده زمین سوخته است. کتابی که محمود آن را در سال های اولیه جنگ نوشت در حالیکه برادرش را در جنگ از دست داده بود. کتاب زمین سوخته با خوانش متداولی که از جنگ دیده و شنیده ایم متفاوت است. داستانی که مثل همه کتاب های محمود داستان نیست و انگار همه چیز واقعی است. داستان این بار در جبهه ها نمی گذرد بلکه داستان مردمی است که در اهواز زندگی می کنند و زمزمه های جنگ را می شنوند و بعد آن را با پوست و خونشان لمس می کنند. قصه مردمی که هنوز هیچ کجا تصویر نشده است و درباره اش حرف زده نمی شود. مردمی که خیلی هاشان ماندند و خیلی هاشان مجبور شدند به ماندن و آنها هم که رفتند اغلب مهمان نوازی ندیدند و زخم زبان ها شنیدند. خیلی ها بعد نوشتن این کتاب احمد محمود را به شتابزدگی متهم کردند اما شاید امروز نظر دیگری داشته باشند. زمین سوخته کتابی است سراسر ضد جنگ که روایتی کمتر شنیده شده از مردمی ارائه می کند که همیشه برای ما تنها گوشه کوچکی از زندگیشان تصویر شده است.
احتمالا احمد محمود به این دلیل کمتر شناخته و خوانده شد که اهل هیاهو نبود. اهل کار بود. اهل مدروز و سخنرانی و خودی نشان دادن نبود، خودش بود و این خود بودن انگار برای ما کمتر ارزشمند است و برای بعضی ضد ارزش. شاید برای همین بود که محمود جایزه ای را که حقش بود نتوانست به خانه ببرد. ولی از آن تلخ تر ما مردمیم که خوب های کم هیاهوی سرزمینمان را نمی شناسیم و قدر نمی دانیم.