سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

آدمی نیستم که خیلی دلم برای کسی تنگ بشود یا هوس برگشتن به دوره خاصی از زندگی را داشته باشم. هیچوقت دلم نخواسته دوباره کودک باشم یا برگردم مثلا به ده سال قبل. همیشه فکر کرده ام در همان زمانی که هستم زمان خوبیست و گذشته هم به اندازه خودش خوب یا بد بوده است. خاطره بازی اما زیاد کرده ام و می کنم، مثلا گاهی می نشینم و دفترهای خاطرات سال های قبل را می خوانم مثلا برمی گردم به دو،شش یا ده سال پیش یا حتی عقب تر و همیشه هم حس جالبی از اینکار پیدا می کنم. مثلا بعضی از چیزهایی را که نوشته ام اصلا به یاد نمی آورم یا می بینم بعضی از اتفاقاتی که الان به نظرم خیلی مهم اند را اصلا ننوشته ام یا آن وقت ها برایم مهم نبوده اند. می بینم بعضی آدم ها را که امروز خیلی دوست دارم زمانی چقدر باهاشن مشکل داشته ام یا بعضی که فکر می کردم به جالبی، جذابیت و شعور اینها پیدا نمی شود از صحنه زندگیم محو شده اند. خلاصه دفتر خاطرات چیز عجیبی است چون یکجورهایی عجیب و غریب بودن زندگی و اتفاقاتش را به شما نشان می دهد. 
چند روزی است اما دلم برای یک نفر خیلی تنگ شده. چند روز که شاید چند سال است ولی این روزها که خبر دزدی و اختلاس و گیردادن های عجیب و غریب به کنسرت ها و جلسه ها و بازیکن ها و همه و همه زیاد شده است دلم برای مردی خیلی تنگ شده است. دلم می خواهد یکجا سخنرانی کند بروم بنشینم پای حرف هایش.  من آزادی نسبی نوجوانی و جوانی ام را، خواندن آنهمه روزنامه و مجله را و آن دوران دانشجویی طلایی را مدیون او می دانم. او و امثال او شمعی اند در دلم. آنهایی که این امید را زنده نگه می دارند که می شود در میان اینهمه پلیدی و مریضی انسان بود. این روزها که به هر که می گویی دروغ نگو و دزد نباش می شنوی وقتی همه می برند چرا من نبرم ،وقتی همه می کنند چرا من نکنم. این روزها که «معیار های سنجش بر مدار صفر سفر کرده اند». 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۲:۴۸
سورمه

ای زنان خارج از ایران از این به بعد ورزشکارای ایرانی رو دیدین چادر سرتون کنید که ورزشکارای ما مشکلی نداشته باشن! اصن عکس نگیرید! چه کاریه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۰:۳۱
سورمه

یک سالی که با مهدکودک همکاری کردم به این نتیجه رسیدم که عصر مدرن ممکن است خیلی چیزها را برای ما ایرانیان بدتر کرده باشد و انگار ما از هر چیز بدترین نتیجه را می گیریم. 
آن اوایل که مهد شرکت به من سپرده شد چیزهایی دیدم که باورم نمی شد. یکی از آنها، وقایع ساعت ناهار بچه ها بود. تلویزیون بزرگی در ناهارخوری بچه ها قرار داشت. موقع ناهار مربی میز ناهار را می چید. بچه ها می نشستند پشت میز. مربی برایشان غذا می کشید. تلویزیون را روشن می کرد و بعد می رفت با بقیه مربی ها سر میز دیگری غذا می خورد. تلویزیون کمک می کرد بچه ها موقع ناهار سر و صدا نکنند و مزاحمت کمتری برای ناهار خوردن مربیان ایجاد کنند. ناهار که تمام می شد بچه ها ظرف هایشان را همانطور می گذاشتند روی میز و می رفتند دست هاشان را می شستند و برای خواب ظهر آماده می شدند. همه اینها را مادرها هم می دیدند و من اعتراضی از آنها ندیدم. حتا دیده بودم مادرانی که برای ناهار دادن به بچه های کوچکتر به مهد شرکت می آیند گاهی همان استفاده را از تلویزیون می کنند، ساکت کردن بچه.
از اولین کارهایم غدغن کردن تلویزیون در زمان ناهار بود و بعدها کلن تلویزیون را از آن اتاق جابه جا کردم و فقط هفته ای دوساعت اجازه استفاده از آن را دادم. اما در مرحله بعد قرار شد بچه ها در چیدن و جمع کردن میز ناهار سهم خود را انجام دهند. چیدن میز را بر اساس جدولی نوبتی کردیم و هر روز دو نفر از بچه ها با هم میز را می چیدند و خیلی هم این کار را دوست داشتند. اما جمع کردن میز دیگر نوبتی نبود. بعد از تمام شدن غذا سطل زباله و تشت آب کوچکی را کنار میز ناهار خوری می گذاشتیم. هر بچه باید ته بشقابش را در سطل می ریخت و بعد بشقابش را می گذاشت در تشت آب که خیس بخورد تا بعدن به راحتی توسط خانم خدمات مهد شسته شود. اتفاقی افتاد که من انتظارش را نداشتم، بعضی مادرها به این کار اعتراض کردند. گفتند وظیفه مربی  و خدمات مهد است که میز را بچیند و جمع کند. 

امروز رفته بودم مجتمع کوروش. در فودکورتش غذا خوردم. در آن طبقه شما می توانید سینی غذایتان را ببرید و هر جا دلتان خواست بنشینید و همه جا سطل زباله های بزرگی هست که می توانید بعد از اتمام غذا، زباله های سینی تان را در آن ها بریزید و بعد سینی را بالای سطل در جایی که در نظر گرفته شده قرار دهید. ولی اغلب افراد چنین نمی کردند. آنها سینی و ته مانده غذا یا نوشیدنی شان را روی میز باقی می گذاشتند و خدمات باید می آمد و سینی ها را جمع می کرد و زباله ها را در سطل می ریخت.
من آن روزها که مادرها به ماجرای چیدن و جمع کردن میز اعتراض کردند تعجب کردم ولی امروز فهمیدم تعداد آنها بیش از آن است که فکر می کنم. 
نمی دانم این تاثیر مدرنیته است؟ ما فکر می کنیم زندگی مدرن یعنی کسی یا کسانی دنبال ما راه بیفتند و زباله هایمان را برایمان جمع کنند و کارهایمان را برایمان انجام دهند؟ مدرن بودن یعنی پولی شدن همه چیز؟ از خالی کردن سینی مان در سطل زباله تا دانشگاه و مقاله و کتاب و پایان نامه و لابد عشق و علاقه و صمیمیت؟ 


۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۲۰
سورمه

حرف جدیدی نیست. حرف ها همان حرف هایی است که همیشه درباره زن ها و خشونت گفته ام و خواهم گفت. 
خوب است که روزی را به خشونت علیه زنان اختصاص داده اند تا اهمیت و همه گیر بودنش را نشان دهد اما همه روزها می تواند 25 نوامبر باشد به خصوص در کشوری که بعضی هنوز این حرف ها را فانتزی و شیک می دانند،خیلی از زن هایش آگاه نیستند که رفتاری که هر روز با آنها می شود خشونت است یا مردمانش به درستی معنای خشونت را نمی دانند و همه اینها از حجم بالای خشونت در شبکه های مجازی، جک های روزمره، ادبیات هر روزه و کلیپ هایی که برای هم به اشتراک می گذارند مشخص است. 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۸:۰۸
سورمه