سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

بعد از دوسال دوباره رفتم نمایشگاه کتاب. من تا به حال شهرآفتاب نرفته ام. تصور مسافتی که باید بروم و بعد با وجود خستگی راه رفتن زیاد در نمایشگاه و یک عالمه خرید در دستم همه راه را برگردم باعث شده فکر شهرآفتاب را از سرم بیرون کنم. 
من یک «نمایشگاه کتاب برو»ی قهارم، دلیلش هم مامان وبابا بودند که هر سال ما را می بردند نمایشگاه کتاب. آن وقت ها نمایشگاه توی نمایشگاه بین المللی برگزار می شد، همان که سمت اتوبان چمران و خیابان سئول است. انقدر این اتفاق در زندگی من مهم و موثر بود که بزرگ هم که شدم این سنت را خودم ادامه دادم و برایم یک تفریح کامل است. 
آن وقت ها بعد خریدن کتاب ها می رفتیم توی چمن ها نمایشگاه ولو می شدیم و با کتاب های جدید خوش وبش می کردیم و چقدر لذت بخش بود و هنوز آن خوشحالی با من مانده. دیدن مردم که کتاب می خرند، حرف می زنند و ساندویچ می خورند. جمع شدن اینهمه آدم برای کتاب در یک جا، همه اش برای من خیلی قشنگ است.
نمایشگاه کتاب را از نمایشگاه بین المللی به مصلی منتقل کردند به «بهانه ی» ترافیک. می گویم بهانه چون حتما خبر دارید که بعد از آن آنجا تبدیل شد به یکی از مکان های برگزار کننده کنسرت. باز هم شاید خبر داشته باشید که سرِ زمین آن نمایشگاه بین خیلی ها دعواست که یکیشان هم صداوسیماست. به نظر می رسد انتقال یک اتفاق پرسر و صدا و مردمی از آنجا، یک دلیل مهمش این بود که راحتتر بشود برای آن زمین را نقشه کشید، و همین هم شد که در اواخر زمان احمدی نژاد جناب رییس جمهور زمین نمایشگاه را «بخشید» به صدا و سیما. البته در دولت بعد آن زمین پس گرفته شد ولی یکی از درهای نمایشگاه به تصاحب صدا و سیما درآمد. 
یک مساله دیگر هم بحث پولی است که در این میان به جیب شهرداری نمی رفت و می رفت توی جیب شرکت نمایشگاه ها و سازمان توسعه تجارت و شاید دلیل خوبی بود که شهردار وقت فکر کند چرا یک زمین نمایشگاهی نداشته باشیم؟  برگزاری نمایشگاه از فروش غرفه تا چاپ و نصب بیلبورد و فروش غذا و سیستم صدا و خبر کردن رسانه ها و عکس و تصویر و حمل و نقل و خیلی چیزهای دیگر همه اش یعنی پولی که در این میان رد و بدل می شود و شاید اینطور شد که شهرآفتاب به وجود آمد و البته شاید هم واقعا به دلیل ترافیک بود.
اما آیا انتقال یکی از مردمی ترین نمایشگاه های تمام سال های ایران به یکی از دوردست ترین نقاط شهر (یا بیرون شهر) کار درستی است و آیا واقعا معضل ترافیک با بیرون بردن مردم از شهر حل می شود؟ سوال اصلی این است که شهر متعلق به کیست؟ و چرا تهران شهری است که حتما باید در آن ماشین داشت تا راحت زندگی کرد؟ چرا به جای این سیاست های مقطعی یک فکر اساسی برای تغییر کل سیستم حمل و نقل شهر نمی شود؟ چرا مدام عابرپیاده را باید به زیر زمین یا روی هوا یا بیرون شهر بفرستیم تا سواره ها راحتتر تردد کنند و با این وضع چه کسی ترغیب می شود که به جای ماشین از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کند؟ و اصلا چرا باید ترغیب شود وقتی تمام شهر را بر اساس ماشین ها ساخته ایم نه آدم ها و حتا رویدادهای شهر را خارج از شهر برگزار می کنیم تا تردد ماشین ها مختل نشود.
تجربه در دنیا نشان می دهد که عریض تر کردن اتوبان ها فقط ماشین های بیشتری را داخل آنها می کشاند و چیزی که این شهر نیاز دارد یک «بینش» است. بینشی که «انسان محور» باشد و نه «ماشین محور».

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۵
سورمه
بعضی کوچه های محله ما ،با اینکه پیاده روهای عریضی هم دارد، به دلیل سربالایی بودن کوچه، پله دارد.  در محله ما سالمندان زیادی زندگی می کنند و وقتی توی محله راه می روی می توانی ببینی شان. خیلی هاشان عصازنان این طرف و آنطرف می روند و پیرمردها توی پارک محله می نشینند و شطرنج بازی می کنند و پیرزن ها باهم حرف می زنند. 
دیروز توی کوچه مان پیرزنی را دیدم که به سختی با والکر راه می رفت، خیلی آهسته و باطمانینه ولی داخل خیابان، نه پیاده رو. مشخص بود که دلیلش پله های پیاده رو ست که مجبور شده بیاید توی خیابان. داشتم به خودم فکر می کردم که موقع پیری حال راه رفتن با والکر را دارم یا نه آنهم وقتی که مجبورم وسط خیابان راه بروم در شهری که هیچ چیزش مناسب سالمندان نیست.
 واقعن چطور می شود این شهر را برای همه مناسب سازی کرد؟ برای سالمندان، کودکان، زنان باردار، معلولان و همه؟ ما همه پیر می شویم، ممکن است بچه دار شویم و باور کنید امکان معلول شدن برای همه هست. کاش بتوانیم فکری برای مناسب سازی شهرمان بکنیم یا حداقل به آن حساس باشیم.
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۱۲
سورمه

دارم روی  مطلبی درباره خراسان جنوبی و کرمان کار می کنم و برایم عجیب است که با اینهمه کتاب که هر سال منتشر می شود و اینهمه پایان نامه و مقاله، روی بعضی مناطق این دو استان (به خصوص کرمان) چقدر کم کار شده یا اصلا کار نشده است. خیلی از مطالب هم متعلق به سفرنامه های مسافران خارجی یا برخی از افراد در دوره قاجار است که نور به قبرشان ببارد. 

این فرهنگ مکتوب کردنِ تجربیات و از جمله سفرها، کیمیایی است که ما کمتر از آن بهره برده ایم و به نظرم هر کداممان هر جا هستیم و هر کار می کنیم یا از هر شهر و دیاری آمده ایم بهتر است شروع کنیم به مکتوب کردن هر آنچه تا کنون زندگیش کرده ایم. شاید به نظر نیاید ولی همین سال 1397 هم بعدها جز تاریخ می شود و یک نفر مثل من که دارد تحقیق می کند ممکن است به اتفاقات این روزها نیاز پیدا کند. هر چه به سمت شهرهای کوچکتر و روستاها می رویم این نیاز جدی تر می شود. آداب و رسوم، قصه ها، معماری، خوراک، پوشاک، همه چیز، همه چیز مهم است. جالب و البته تاسف آور است که برای پیدا کردن غذاهای محلی استان ها فهمیدم کتاب های خیلی خیلی کمی در این زمینه داریم. درباره پوشاک هم همین طور. برای کشوری با اینهمه تنوع غذایی و فرهنگی و قومیتی آنهم در قرن 21 به نظرم این دست کمی از فاجعه ندارد. 

پ.ن: یک مشکل دیگر هم به نظرم دسترسی به پایان نامه هاست. باید پایان نامه ها قابل خریداری باشند و بتوان از آنها استفاده کرد. چقدر پایان نامه خوب که متاسفانه دسترسی به آنها بسیار سخت یا شاید غیرممکن است.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۲۱
سورمه

توی اتوبوس بودم. تو خیابون به مناسبت نیمه شعبان شربت و شیرینی و چای می دادن. یه جا یکیشون اتوبوس رو نگهداشت یه جعبه شیرینی داد گفت پخش کنید بین مسافرا. 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۲۴
سورمه

امروز بعدازظهر با یک ایرانی که در شهر قاین مقامی دارد ملاقات کردم... تمام بیانات او در دو مطلب خلاصه می شد: «ما ایرانی ها مردم بدبختی هستیم که لیاقت تمدن را نداریم  و برای بندگی ساخته شده ایم» و دیگر این که «انگلیس و روس صرفا برای حفظ منابع خود در ایران هستند. آنها اجازه نخواهند داد که هیچ ملت دیگری به ما کمک کند و منافع تجاری آنها صرفا بهانه هایی است که برای تجاوزات سیاسی از آن استفاده می کنند».
جوانان ایرانی این روزها همیشه بر ناکامی های خود به عنوان یک نژاد افسوس می خورند، خودکم بینی ملی حاصل تمام گفته های آنهاست و چه بسا اوقات عزیز آنها که در انتقاد مخرب از شیوه های علمی رهبرانشان به هدر می رود، ولی البته حاضر نیستند به اعمال خود توجه کنند و از آن انتقاد نمایند.

از کتاب  نامه هایی از قهستان، نوشته اف. هیل

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۳۹
سورمه

در راستای پست قبل این را هم اضافه کنم که این عبارت معروف «دزد سر گردنه» در حال حاضر تناسب عجیبی با گرفتن عوارض خروج از کشور در فرودگاه دارد و در آن موقعیت حسابی به ذهن متبادر می شود.


۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۳۸
سورمه

فرودگاه امام هستیم با دو دوست خارجی و یک دوست ایرانی، ماهم آمده ایم بدرقه شان.دوست ایرانی تا حالا فکر می کرده عوارض خروج از کشور 75 هزار تومن است و تازه می فهمد 220 هزار تومن باید بدهد. کارت عابر بانک همراهش نیست و یکی از ما با کارتمان از عابر بانک پول می کشیم. 
یکی از دوستان خارجی برایش سوال می شود ماجرا چیست. برایش عوارض خروج از کشور را توضیح می دهم و می گویم گران شده. با تعجب می گوید چه احمقانه! ما خارجی ها عوارض بدهیم منطقی تر است. 

بعد کمی فکر می کند و می گوید لابد کشورتان خیلی دوستتان دارد و نمی خواهد از کشور بروید بیرون. می گویم آره، کشورمان عاشق ماست. می گوید پس باید لاو تکس* بدهید دیگر. می خندیم.


*مالیات عشق

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۴۷
سورمه