سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آدم» ثبت شده است

برای اینکه از نگرانی درباره این پست درتان بیاورم باید اطلاع بدهم که بالاخره توانستیم بچه گربه ها را با هزار ترفند به مادرشان برگردانیم. البته سه روز طول کشید که سه روزش دقیقا افتاده بود توی تعطیلات شرکت ولی راننده آمبولانس های شرکت که در تعطیلات هم به صورت شیفتی کار می کنند، با هم هماهنگ کرده بودند که هر کدام سر شیفتشان دوبار به بچه گربه ها شیر بدهند تا زنده نگهشان دارند. خدا را شکر که حاصل این تلاش جمعی ختم به خیر شد و این حس خوب هم با من ماند که به اندازه ی آدم های بی فکر و بی عاطفه، آدم های حساس و خوش قلب هم یافت می شود.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۲
سورمه

شاید یکی از چیزهایی که باعث می شود آزارگران آزار بدهند و خشونت بورزند این است که فکر نمی کنند روزی قربانی امروزشان بتواند ازشان انتقام بگیرد یا حتا صدایش را بلند کند و در صورتشان داد بزند «نه».


 آزارگران و خشونتگران اکثرشان آدم هایی مثل داعش نیستند. آنها می توانند  مادری باشند که امروز سر بچه اش داد می کشد چون خیال نمی کند روزی او هم ممکن است فریاد بلندتری بر سرش بکشد. ممکن است پدری باشد که امروز بچه اش را کتک می زند چون فکر نمی کند فردا همین بچه می تواند در برابر او بایستد. آزارگرها می توانند هر کسی باشند که به جای احترام زبان قدرت را بلدند: به تو زور می گویم چون قدرتش را دارم و تو نداری و نمی توانی جواب زورگویی هایم را بدهی. 


شاید یکی از راه های مقابله با این آدم ها یادآوری این باشد که بچه ها روزی بزرگ می شوند و ناتوان ها ممکن است روزی توانمند شوند و به قربانی ها یادآوری کنیم که راه خارج شدن از آزار دیدن شناخت خود و کار کردن  روی توانایی ها است، فهمیدن اینکه می توانیم بگوییم نه و نه گفتن همیشه آزارگران را می ترساند. می توانیم افشا کنیم و حقیقت را نشان بدهیم، به خاطر خودمان و به خاطر آدم هایی شبیه خودمان.


زنی امروز در خانه آزار می بیند و تهدید می شود که نمی تواند جدا شود چون بچه هایش را ازش خواهند گرفت غافل از اینکه بچه ها روزی بزرگ خواهند شد. کودکی  آزار می بیند، جسمش و روحش، او هم روزی بزرگ خواهد شد. و بعید است بتوان زخم ها را فراموش کرد، آنهم زخم هایی که در طول سالیان هر روز و هر روز بر پیکر آدم نشسته است و روح آدم را خراش داده است. 


کاش روزی برسد که یادمان بدهند همه آدم ها شایسته احترامند و این قانونی است که استثنا ندارد.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۶
سورمه

برای آرام شدن، دیشب خودم را میان جنگلی پاییزی تصور کردم. همین طور ناگهانی به ذهنم آمد تا آرامم کند، نمی دانم از کجا. لابد ذهنم می دانست عاشق پاییزم و برگریزان. وسط جنگل تنها بودم روی تابی که بسته شده بود به درخت. لابد ذهنم می دانست دلم برای تاب بازی تنگ شده، لابد می دانست از آدم ها خسته ام و نمی خواهمشان. شاید ذهنم باید آتشی هم همان گوشه کنار ها برایم روشن می کرد تا بلکه دلم گرم شود. شاید دو سه تا پرنده هم کم بود برای بهتر شدن حالم.


به این فکر می کنم که آدم ها چقدر دنیا را خراب کرده اند. چقدر زبان ها تند و ذهن ها مریض است. چقدر زیبایی ها دور و برمان کم است. برای دیدن زیبایی، خیلی باید از خانه هامان، شهرهامان، دور شویم. آدم ها بدتر از قبل نشده اند، چون از همان روزی که قابیل هابیل را کشت،  سرنوشت آدمیزاد و راه و رسمش مشخص شد. آنچه تغییر کرد نابودی دوستی آدم با طبیعت بود. طبیعت که روزی خودش یا نشانه هاش در سفال و گلیم و فرش و خورجین و خانه های آدم آرامش بخشش بود اما امروز آدم آخرین آرامبخشش را هم از خودش دریغ کرده و حال ما هر روز بدتر و بدتر و بدتر می شود.

* از سعدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۰
سورمه