سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۶
سورمه

پس از شاه عباس دوم تا هجوم افغان ها، از کاخ چهل ستون هم چنان برای برگزاری تشریفات رسمی استفاده می کردند. در حین برگزاری یکی از این جشن ها در زمان شاه سلطان حسین، چهل ستون دچار آتش سوزی شد و به دلیل خرافه پرستی شاه که خاموش کردن آتش را خلاف مشیت الهی می دانست، عمارت در شعله های آتش سوخت و آسیب جدی دید. آما پس از آن بازسازی، نوسازی و آرایش مجدد یافت.


از کتاب معماری ایران جهان در سپهر فرهنگ ایران، دکتر نوری شادمهانی، نشر مهکامه


پ.ن: نکته مثبتش اینه که اعتقاد نداشته حالا چون سوخت باید همونجوری جزغاله باقی بمونه. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۳
سورمه

محوطه تاریخی شوش و منظر فرهنگی میمند ثبت جهانی یونسکو شدند. با این دو اثر ایران تا امروز دارای 19 اثر ثبت جهانی است.

عکس ها از سایت یونسکو

پ.ن: امیدوارم اتفاق های خوبی برای شوش بیفتد. به نظرم شوش تا امروز جایگاهی در حد و اندازه خود بین مردم نداشته و ارزشش ناشناخته باقی مانده است.

مشروح خبر:
ثبت جهانی شوش و میمند

صفحه میمند در سایت یونسکو

صفحه شوش در سایت یونسکو

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۷
سورمه

استاد سر کلاس راجع به تورهای ورودی و سوالات گردشگران خارجی و چگونگی پاسخ دادن سوالاتشان توضیح می داد. گفت که همیشه اول تور بین مسافران کاغذ پخش می کند و می گوید هر نوع سوالی راجع به هر چیزی که دوست دارند بپرسند و از آنجا که از نظر گردشگر خارجی ایران کشور مرموزیست سوالات بسیار زیاد و متنوع است.


بعد شروع کرد سوالات را خواندن و برایمان توضیح داد که چطور به این سوالات چالش برانگیز که مسائل سیاسی و اجتماعی ما در آنها مطرح شده، درست و زیرکانه پاسخ دهیم.


پاسخ های استاد پر از دور زدن، پاک کردن صورت مساله و نگفتن حقایق بود. پر از نشان دادن زیبایی به جای زشتی.


یکی از دانشجوها پرسید، «استاد یعنی باید بیشتر خوبی ها رو بگیم و بدی ها رو نه؟» استاد دلیل آورد که مدام همه جا بدی ها را می گویند و ما قرار است زیبایی های ایران را نشان دهیم.


دانشجو گفت ولی اگر عقیده واقعی مان این نباشد چه؟ بعد خودش را مثال زد که به عنوان یک زن که حقوق زیادی از او سلب شده وقتی درباره زن ها و حقوقشان از او سوال می شود چه جوابی باید بدهد؟ 


کلاس وارد بحث راجع به زن ها شد و بحث کشید به ورود به ورزشگاه ها.


استاد گفت «من واقعیت رو درباره ورزشگاه بهشون می گم. بهشون می گم اونجا چقدر فحش می دن و بد حرف می زنن و زن ها نمی شه برن ورزشگاه. من خودم نمی ذارم دخترم بره.»


من گفتم «استاد والیبال که دو ساله ممنوع شده قبلش که مشکلی نبود.» استاد جوابی نداشت.


یکی دیگر از دخترها گفت «خوب استاد اگر زن ها به ورزشگاه برن این وضعیت درست می شه، تا کی قراره ادامه داشته باشه این وضع؟»


یکی دیگر از دختران گفت «این حجاب که کلن زوره». یکی از پسرها جواب داد که «الان که مرزهای ایران بازه، هرکی دوست داره می تونه از ایران بره».


این دوستان، به اصطلاح فرهنگی های مملکت ما هستند ولی دیدشان نسبت به زن فرقی با بسته ترین اقشار جامعه نداشت.


این استاد یکی از راهنماهای برجسته گردشگری کشور است که به راحتی به ما می گفت زن ها مشکلی در ایران ندارند و این را باید گردشگر خارجی هم القا کرد. در واقع تمام مشکلات ما زنان توهمی بیش نیست.


در این مواقع فکر می کنم شاید پیروزی ما در مذاکرات و برداشته شدن تحریم ها و بهتر شدن روابط ما با غرب خیلی هم به نفع زنان نباشد. همانطور که رابطه خوب عربستان با غرب برای زنان عربستان قیمت گزافی داشته است.


چند وقت پیش به یکی از فعالان محیط زیست و میراث فرهنگی که البته مرد بود گلایه کردم که چرا برای تبلیغ محیط زیست بلیت والیبال تهیه کردید و به ورزشگاه رفتید. پرسیدم اگر به جای زنان یک اقلیت قومی یا نژادی از رفتن به ورزشگاه منع شده بود باز هم همین کار را می کردید. پاسخ داد که من فعال محیط زیستم هر وقت فعال حقوق زنان شدم در این مورد کاری انجام می دهم.


با این استدلال احتمالن فعالان حقوق زن هم اگر برای رسیدن به اهدافشان لازم بود به محیط زیست صدمه بزنند نباید دریغ کنند.


این مردان مملکتم که زحمت زیادی هم بابت ارتقا فرهنگ و شکوفایی ایران می کشند با بی تفاوتی خود نسبت به تبعیض و مسائل و مشکلات زنان، زخم های عمیق تری به روان ما می زنند تا مردهایی که نه دستی بر کار فرهنگی دارند و نه می خواهند کاری برای ایران انجام دهند. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۵
سورمه

بله... تو ایران شما می تونید سرویس دهنده وبلاگ باشید و یکماه به ملت سرویس ندید و بعد از یکماه کلی از اطلاعات ملت رو پرونده باشید و یک سرویس نیم بند بدید ولی انقدر از خود مرسی باشید که نذارید آدرس  وبلاگ های بیان انتشار پیدا کنن.
نه تو وبلاگ قبلیم و نه موقع نظر گذاشتن برای دوستان بلاگفایی نمی تونم آدرس وبلاگم رو بذارم. بلاگفا آدرسم رو به عنوان تبلیغات می شناسه.
تو ایران شما احتیاجی نیست خودتون رو بهتر کنید، صرفن زیر آب رقیبتون رو بزنید کافیه.

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۹
سورمه

صدا و سیما نگاه نمی کنم، بی بی سی هم. توان اینهمه خبرهای بد دستچین شده را ندارم. گاهی ایسنا و مهر می خوانم و از فیسبوک بعضی خبرها را دنبال می کنم که دارم فکر می کنم اینها را هم بگذارم کنار. انقدر حجم خرابی ها زیاد است که حس می کنم در حال منقرض شدنیم.

خانه های قدیمی را به بهانه ها ی واهی که البته پشتش پول های کلان خوابیده هر روز خراب می کنند و کسی به فکر نیست. هر روز از تهران و یزد و شیراز خبر تخریب می آید و لابد ما خواب برج و پنت هاوس می بینیم و اینها برایمان خرابه هایی بیش نیستند. 

بعضی ها برای والیبال دیدن زنان خودشان را خفه کرده اند ولی از اینهمه خبر دزدی ککشان نمی گزد. فراکسیون ضد زنان مجلس به روحانی اعتراض می کند که چرا نرفتن زنان به والیبال را محکوم می کنی ولی یک کلمه راجع به تجاوز به دختربچه ی یازده ساله حرف نمی زند. مردم هم درباره تجاوز هیچ واکنشی نشان نمی دهند، حالا اگر فردا گلشیفته از خودش عکس بگذارد می خواهند فریاد وا اسفا سر بدهند. پیروزی والیبالیست هایمان با تیترها و کارهای احمقانه و نژادپرستانه حضرات کوفتمان می شود.

صدا و سیما گویا تصمیم گرفته هر روز منفور تر از دیروز باشد، دوتا برنامه خوب داشت کلن که در یکیش را تخته کرد. رادیو هفت را می گویم. از تفکیک جنسیتیش که نباید ناراحت باشم،ها؟ عادیست در این مملکت، آنهم صدا و سیما! همه اینها با حرف ها و تصاویر رییس جمهور سابق کامل می شود.

 شاید سر کار هم نرفتم. اضافه کاری ها نیمه قطع است. من که تا مجبور نمی شدم اضافه کار نمی ماندم. اصولن اعتقاد ندارم به اضافه کار. اما آنجا خیلی ها هشت شان گرو نه شان است و مثل من انقدر خوش شانس نیستند که بتوانند به اعتقادشان فکر کنند و  طبق آن رفتار کنند.

 خانوم همکاری دارم که خیلی سواد ندارد. خدماتچی است.  دو تا دختر دارد، شوهرش مرده و سرپرست خانواده است. یک دخترش محصل است و آن یکی لیسانس بیکار و حالا اضافه کاریش نصف شده و می دانید یکی از دغدغه هایش چیست؟ خرج نوار بهداشتیشان. خوشتان نیامد؟ دغدغه ی بی ارزشی است؟ به هرحال بعضی ها خرج نواربهداشتی هم برایشان مساله است. برای خانواده ای که از سه زن تشکیل شده بدون هیچ مردی لابد.

کجا بروم خودم را گم و گور کنم که اینها را نشنوم و نبینم؟ من کبکم، می خواهم سرم را فرو کنم در برف. کجا بروم که برف ببارد؟ 


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۶
سورمه


یکی از مکان های بسیار زیبایی که در سفر قزوین-زنجان دیدم برج های خرقان بود. این برج ها متعلق به دوره سلجوقی هستند و آجرکاری های متنوع و زیبایی دارند. خیلی دوست داشتم این برج ها را از نزدیک ببینم و فکر نمی کردم فرصتش پیش بیاید. حتا توانستم از راه پله تنگ و تاریک یکی از برج ها بالابروم و منظره ی زیبای دشت و برج دیگر را از آن بالا ببینم. 




ولی در چنین اوقاتی نمی توانم جلوی ذهنم را بگیرم که مدام می پرسد چه شد که امروز از آن معماری و حس زیبایی شناسی و سلیقه چیزی نمانده؟ چه شد که آنچنان مشغول کپی کاری شدیم که چیزی از معماری خودمان را در ساختمان های جدید نمی توانیم ببینیم؟

 این اتفاقات خیلی جدید است، مربوط به همین پنجاه شصت سال اخیر. سوال بزرگترم این است که چرا از غرب فقط بعضی قسمت هایش را کپی می کنیم؟ نگهداری از بافت قدیمی و میراث فرهنگی شان را کپی نمی کنیم و فقط ساختمان سازی جدید و برج هایشان را دوست داریم آنهم خیلی وقت ها نه با همان کیفیت بلکه با کیفیتی بسیار نازل. گویا آنچه برایمان مهم است کپی برداری ظاهری است. شاید هم اصلن کپی نمی کنیم، افتادیم به ساخت قوطی کبریت های بدقواره که شاید هیچ جای دیگری هم نشود پیدایشان کرد. مکان هایی نه برای زندگی که شاید فقط برای خواب.
به دلیل شغلی که دارم گاهی باید به کارگران بستری، از کار افتاده یا بیمار سربزنم. به همین دلیل مکان هایی را می بینم که قطعن اگر این شغل را نداشتم نمی رفتم ببینم. با اینکه درآمد این قشر جامعه اندک است و خیلی هاشان در شهرهای حومه ای و در خانه های کوچک زندگی می کنند اما حداقل های زندگی ایرانی در همه این خانه ها وجود دارد.
اما هفته پیش برای عیادت یکی از پرسنل راهی خانه های مسکن مهر رباط کریم شدیم. شهرکی شبیه یک شهر متروک و رها شده، مملو از خانه های خالی با شیشه های شکسته، بدون امکانات رفاهی. فقط چند بقالی توانستیم ببینیم. هیچ میوه فروشی یا شیرینی فروشی نتوانستیم پیدا کنیم. برای کمترین نیازها افراد باید به رباط کریم مراجعه می کردند. کنار خیابان ها پر بود از نخاله های ساختمانی. هیچ تابلوی راهنمایی  برای پیدا کردن آدرس وجود نداشت و شماره ساختمان ها به گونه ای بود که نیمساعت دور خودمان گشتیم تا ساختمان همکارمان را پیدا کردیم.



 البته این ها در حالیست که همگی برخی برج های تهران را با امکانات زیاد و سالن ورزش و استخر و مغازه های متعدد دیده ایم، پس دوستان سازنده این شهرک ها هم دیده اند لابد. پنجاه سال پیش شرکت کشت و صنعت هفت تپه خوزستان برای کارگرانش خانه های سازمانی ساخت تا با خانواده هایشان آنجا زندگی کنند و پیش بینی وسایل رفاهی این خانه های سازمانی را هم کرده بود یا برای خانه های سازمانی شرکت نفت در اهواز که مجتمع رفاهی و رستوران و سینما پیش بینی شده بود. ما از این تجربه های پنجاه ساله هیچ چیز یاد نگرفتیم. مردان را به صورت اقماری فرستادیم عسلویه تا با تنهایی و ساعت کار زیاد یکجوری سر کنند و بعد برایمان جای سوال شد که چرا اعتیاد آنجا بیداد می کند. این هم از مسکن مهرمان.



ما شرقی هستیم و شرقی ها قرار بود به خانواده بیشتر اعتقاد داشته باشند. قرار بود شرقی ها معنوی تر باشند و قدر زمین را بیشتر بدانند. ما ایرانی هستیم و قرار بود ایرانی هوای اب و باد و خاک و آتش را بیشتر داشته باشد ولی نمی دانم در این چهل پنجاه سال چه اتفاقی برایمان افتاد که همه چیز یادمان رفت. کاریزهایمان را فراموش کردیم و به جایشان سد ساختیم. بادگیرهایمان یکی یکی فروافتادند. از حوض در خانه هیچکداممان خبری نیست. نمی دانیم هشتی چیست و از ارسی سر در نمی آوریم. حتا خیلی از ساختمان ها امروز حیاط ندارند چه برسد به باغچه.

خیلی از داشته هایمان را فراموش کردیم و چیز زیباتری هم جایگزینش نکردیم. حداقل بعضی از ما خانه قدیمی پدربزرگ و مادربزرگمان را دیده ام ولی برای نسل بعد فقط می شود قصه اینها را تعریف کرد، البته اگر قصه ای یادمان بماند.


پیوند:
می توانید اینجا عکس های چند خانه قدیمی را ببینید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۹
سورمه


«عروسک سازی جزو رشته های صنایع دستی نیست و در نمایشگاه صنایع دستی تهران نمی تواند شرکت کند». اینها نظر کارشناس مسئول صنایع دستی خراسان جنوبی است. نمی دانم با اینهمه زحمتی برای پروژه عروسک ها کشیده شده و تلاش برای ثبتشان و ثبتشان در میراث ملی ناملموس و حالا تلاش برای ثبت جهانی، این حرف ها و این طبقه بندی ها چقدر می تواند منطقی باشد.
اصل خبر را اینجا بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۸
سورمه



بنای دیگری که در زنجان ازش بازدید کردیم، رختشویخانه زنجان بود. دلیل وجودی بناخیلی جالب و نوعدوستانه بود.  شهردار آن زمان زنجان، شخصی به نام علی اکبر خان توفیقی بوده که زمین این بنا را خریداری کرده و دو برادر به نام های مشهدی اکبر معمار و مشهدی اسماعیل بنا این بنا را ساختند.




دلیل ساخت این بنا به وجود آوردن مکانی بود که زن ها بتوانند دور از سرما رخت های خود را بشورند که چنین موردی در هیچ جای دیگر ایران دیده نشده و در نوع خود شاید عجیب هم باشد.




رختشویخانه زنجان در حال حاضر به موزه مردم شناسی تبدیل شده.


پیوند مرتبط:
رختشویخانه زنجان در دالاهو

فیلم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۹
سورمه


در زنجان عمارتی هست به نام «ذوالفقاری» که مرمت شده و امروز موزه باستان شناسی زنجان است. در این موزه آثار مختلفی نگهداری می شود.


 از هیجان انگیز ترین این آثار یکی نمونه پارچه هایی است که به دوران ساسانی باز می گردد و می توانید بافت و رنگ آنها را ببینید. پارچه هایی متعلق به هزار و پانصد سال پیش!


اما هیجان انگیزتر از پارچه ها مردان نمکی هستند، به خصوص مرد نمکی شماره چهار که سالم ترین مرد نمکی است. 
داستان این است که در معدن نمک چهرآباد، در زمان حفر معدن جسدی پیدا می شود. گمان بر این بوده که این جسد تازه کشته شده است. به هر حال کار متوقف می شود و بعد از بررسی مشخص می شود که این جسد متعلق به...

متعلق به دوره هخامنشی است! فوق العاده نیست؟
این جسد به شکلی خشک شده که دست هایش حائل صورتش قرار گرفته و پنجه هایش نیمه باز است. حتا ناخن های این جسد سالم هستند. شاید جالبتر از آن لباسی است که بر تن این مرد دیده می شود و می تواند نشان دهد پوشش در آن زمان به چه شکل بوده است. این مرد 16 سال داشته و بر اساس لباس و گوشواره ای که بر گوش دارد گمان می رود از طبقه بالای جامعه بوده و نمی تواند یک کارگر معدن باشد.


پیوندهای مرتبط:
 منسوجات مردان نمکی
مردان نمکی روایتگر تاریخ کهن
موزه باستانشناسی ذوالفقاری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۶
سورمه