برای اینکه از نگرانی درباره این پست درتان بیاورم باید اطلاع بدهم که بالاخره توانستیم بچه گربه ها را با هزار ترفند به مادرشان برگردانیم. البته سه روز طول کشید که سه روزش دقیقا افتاده بود توی تعطیلات شرکت ولی راننده آمبولانس های شرکت که در تعطیلات هم به صورت شیفتی کار می کنند، با هم هماهنگ کرده بودند که هر کدام سر شیفتشان دوبار به بچه گربه ها شیر بدهند تا زنده نگهشان دارند. خدا را شکر که حاصل این تلاش جمعی ختم به خیر شد و این حس خوب هم با من ماند که به اندازه ی آدم های بی فکر و بی عاطفه، آدم های حساس و خوش قلب هم یافت می شود.