وضعیت زنان جامعه روستایی در حال تغییر است و زنان تولیدکننده دارند به زنان مصرف کندده تبدیل می شوند.
مثلن در جاجرود زنان به ما می گویند که کارگاه را ساعت 10 صبح بگذارید چون ما قبل از آن خواب هستیم. خودشان می گویند تا نیمه شب برای دیدن سریال های ماهواره ای بیدارند.
ما نمی توانیم از تاثیر تکنولوژی اجتناب کنیم، یعنی باید بپذیریم که اگر ماهواره به روستا هم رسیده این سبک زندگی است که در حال تغییر است.
در حال حاضر جامعه شهری ماست روستا را نمی خرد، می گوید بهداشتی نیست. وقتی استانداردها و موازین بهداشتی را به مواد غذایی می آوریم، آرام آرام جامعه شهری از مصرف مواد غذایی روستایی فاصله می گیرد.زنان روستایی تقصیری ندارند اگر از مولد بودن و کار تولیدی فاصله گرفته اند، برنامه ریزی درستی برای آنها وجود نداشته است. من تجربه ای را در روستایی در یکی از کشورهای توسعه یافته دیدم. محصول اصلی این روستا شیر بود. آنها دامداری شان را مکانیزه کرده بودند و گروهی از زنان آموخته بودند که چطور شیر را پاستوریزه کنند و مجوز بهداشتی دریافت کرده بودند و محصولشان را به صورت بهداشتی بسته بندی می کردند و با قیمت بالاتری نسبت به لبنیات صنعتی می فروختند.
ما نباید بگذاریم تنوع فرهنگی مان که الان در حال کم شدن است از بین برود. مثلن در روستایی کار می کردیم که در همه خانه ها یک جاجیم بسیار زیبا وجود داشت. این جاجیم به عنوان سفره برای خمیر نان استفاده می شد و چون کاربرد دیگری نداشت تولید هم نمی شد. اینها هیچ کدام برای فروش ساخته نمی شدند. در واقع بسیاری از وسایلی که به عنوان صنایع دستی می شناسیم وسایل کاربردی بوده اند که حالا به دلیل تغییر الگوی زندگی کاربرد دیگری ندارند و آنهایی ساختشان زمان بر است و زحمت زیادی دارد دیگر تولید نمی شوند. ما باید کاری کنیم این تنوع فرهنگی حفظ شود ولی این کار باید با تغییر بعضی محصولات و بازاریابی صحیح برای آنها انجام شود.
اینها بخش هایی از صحبت های میترا البرزی منش و مهدیه مصطفی پورشاد از فعالان محیط زیست با ماهنامه زنان امروز (شماره 4/شهریور 93) بود. این خانم ها تجربیات متعددی از کار با زنان جوامع محلی دارند.
پ.ن 1: چطوره از مجلس بخوایم یه طرحی هم برای جمع کردن ماهواره در روستاها و مجبور کردن زنان روستا به بافتن جاجیم و فروش ماست بده.
پ.ن 2: تقابل آدم هایی مثل این زنان فعال محیط زیست با مثلن آدم های مجلس آدم رو به فکر فرو می بره. کاش آدم هایی که در پست های آنچنانی هستن از قدرتشون به جای تخریب برای آبادی استفاده می کردن. حتا اگه یه کم فکر می کردن هم کافی بود، یه کم فکر فقط.
پ.ن 3: همیشه مقابله با بدیهیات مشکل آفرین می شه. وقتی تکنولوژی تا روستاها هم رفته و به جای تلاش برای استفاده از این تکنولوژی مدام باهاش مبارزه می شه خیلی چیزها از بین می ره. نتیجه اش همینه که داریم همین فرهنگ نیم بندمون رو هم به طور کامل از دست می دیم چون به جای پررنگ کردن تفاوت ها و تنوع فرهنگی و استفاده از اون ها مدام به فکر جنگ با فرهنگ های جاهای دیگه ی دنیاییم. همین می شه که خیلی از مردم ما به جای اینکه مسحور زیبایی های فرهنگ خودمون یا تلاش برای بازآفرینی اونها و معرفی خودشون به دنیا باشن، مسحور زیبایی ها یا حتا نازیبایی های فرهنگ های دیگه می شن. ما به جای پرورش صلح مدام در حال پرورش جنگیم.
این مقابله با تکنولوژی امروز یا مقابله با آزادی زن ها مثل زمانیه که با مدرسه های جدید میرزا حسن رشدیه مبارزه می شد و روی مکتب خانه ها تاکید می شد. اون موقع هم مدرسه لابد دجال بود و تهاجم فرهنگی و چه و چه. همون موقع ها بود که مردم نمی ذاشتن دخترهاشون درس بخونن. فکر می کردن سواد زن رو خراب می کنه یا به چه دردش می خوره یا اصلن مگه مغز زن ها کشش داره برای درس خوندن. چند وقت پیش که همکار خانومم داشت درباره ی اینکه زن ها تو رانندگی ضعیف تر هستن و باید این واقعیترو پذیرفت حرف می زد داشتم به این فکر می کردم که یه موقعی هم می گفتن به طور کل دخترها قابل آموزش نیستن و سواد فقط به درد مردها می خوره. احتمالن اون موقع هم زنی مثل همکار من بوده که بگه مغز زن ها قابلیت یادگیری نداره و باید اینواقعیترو قبول کرد.
وزندگی ما شده با این واقعیت ها جنگیدن... البته خیلی وقت ها هم واقعیت رو شکست دادیم...
,,,,