سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میراث ما» ثبت شده است


عروسک نوروزی



کفشدوزک


اگر می خواهید با عیدی دادن فرهنگ ایران را هم ترویج کنید و همین طور به محیط زیست ایران یاری رسانده باشید می توانید به موسسه آوای طبیعت پایدار در یوسف آباد و همین طور فروشگاه کفشدوزک در باغ فردوس مراجعه کنید و دست ساخته های مردم محلی مناطق مختلف ایران را خریداری کنید و هدیه بدهید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۱۰
سورمه

عکس ازاینجا

 
چند ماه پیش با ولورین و خانواده سفری داشتیم بهشوشو دزفول. از دیدنی هاچغازنبیلرا دیدیم وکاخ آپادانای شوشوقلعهوموزهاش را. تصمیممان این بود که بعد از اینها برویم داخل شهر ناهار بخوریم.
چغازنبیل یک اثر ثبت جهانی است و خیلی وقت های تعداد توریست های خارجی اش بیشتر از توریست های ایرانی است (درباره مسجد عتیق اصفهان هم این را دیده ام) و کاخ آپادانای شوش هم اثر بسیار مهمی است و با همه این ها فکر می کردیم حتمن رستورانی در شوش هست که در حد و اندازه ی این آثار باشد. یعنی یک توریست بتواند برود آنجا و غذای همین منطقه یا غذای سنتی ایرانی بخورد و لذت ببرد و بفهمد غذای ایرانی یعنی چه. به خصوص که تجربه ی رستوران مستوفی شوشتررا هم داشتیم و حسابی راضی بودیم و فکر می کردیم، خوب شوش که معروف تر است. اما حسابی ناامید شدیم وقتی فقط توانستیم یک رستوران که فقط چلوکباب داشت پیدا کنیم و نه غذای متنوعی در کار بود و نه معماری ایرانی یا فضای دلچسبی. گرچه عدو شاید سبب خیر شد،تا دزفول رفتیم وباغ فلاحت دزفولرا شناختیم که بالای یک پارکینگ 4 طبقه را با ذوق و سلیقه و زیبایی به رستوران روباز همراه با آلاچیق و جوی آب و باغچه تبدیل کرده بودند، ولی بعد آن روز هر وقت اسم شوش را می شنوم دلم می گیرد.
مگر چندتا شهر مثلشوشتوی دنیا هست؟ یا چندتا بنا شبیه چغازنبیل؟
پ.ن:خودم را ملامت می کنم که چرا از راهنمای یک زوج بلژیکی در چغازنبیل نپرسیدیم ناهار را قرار است کجا صرف کنند یا از راهنمای یک اتوبوس چینی. شاید جای خوبی را می شناختند و خوشحالمان می کردند. 
,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۳۸
سورمه

 
خوب! من بالاخره سر کلاس راهنمایان ایرانگردی و جهانگردی نشستم. این سر کلاس نشستن جریان دارد البته.
اولین بار وقتی قرار شد دوره مدیریت فنی آژانس را بگذرانم فهمیدم همچین دوره هایی هم وجود دارند. آن وقت ها به خاطر کاری که داشتم قرار شد بروم دوره مدیریت فنی که البته هنوز هم مدرکش را نگرفته ام! همان جا بود که از روی اسم درس ها به نظرم دوره راهنمایان گردشگری دوره ی خیلی جالبتری آمد ولی خوب به کار من نمی آمد! اما همان دوره مدیریت فنی در علاقمند کردن من به ایران و میراث فرهنگی بی تاثیر نبود. البته من تاریخ دوست داشتم و گاهی کتابی می خواندم اما خیلی چیزها نمی دانستم و البته هنوز هم نمی دانم. به خصوص یکی از اساتید دوره مدیریت فنی ،رضا نیکپور، به نظرم بیشترین تاثیر را روی ما گذاشت و البته ما آن وقت ها اصلن نمی دانستیم او کیست. حتا الان یادم نیست چه درسی با او داشتیم، شاید چیزی شبیه بازاریابی در گردشگری بود، ولی او می آمد و درباره ی چیزهای جالبتر و هیجان انگیزتری حرف می زد و یکبار هم برایمان تور «ری گردی» گذاشت و من تازه آن موقع بود که فهمیدم چقدر از مرحله پرتم!
به هرحال از آنجا سرنخ های دیگری دستم آمد. اولین بار او آدرسسایت علیرضا عالم نژادرا سر کلاس داد و اینطور بود که من فهمیدم تهران را هم می شود گشت! و راجع به«کمیته پیگیری خانه های تهران»حرف زد و من فهمیدم آدم هایی وجود دارند از جنس دیگری که برای این چیزها مبارزه می کنند. بعد باسفرنویس و تورهای شهرام شهریار آشنا شدم و از جاهایی که توی همین تهران خودمان هست و ازشان بی خبریم، متعجب شدم.
همه اینها باعث شدم دلم بیشتر بخواهد، دوست داشتم بیشتر بدانم و بفهمم و بیشتر با آدم هایی از این جنس حشر و نشر کنم. اینجا بود که دلم خواست بروم دوره راهنمایان ایرانگردی و جهانگردی، اما وقتی تصمیم گرفتم که دیگر تهران نبودم. مقیم شهرستانی بودم که با اینکه مرکز استان بود این دوره ها در آن (موقتن) برگزار نمی شد. این بی امکاناتی شهرستان ها خیلی زیاد ناراحتم می کند. وقتی حرف از تغییر مکان پایتخت می شود یا شلوغی تهران و اینکه چرا هیچکس شهر خودش نمی ماند، واقعن خنده ام می گیرد! خوب معلوم است چرا همه می خواهند بیایند تهران وقتی همه چیز اینجاست! اما همان جا هم آدم هایی بودند که در همان بی امکاناتی کار می کردند و یکی مثل من از خودش شرمنده می شد. بامجتبی گهستونیآشنا شدم که یک تنه برای خوزستان و میراثش تلاش می کرد وانجمن تاریانا.آرش نورآقاییرا هم یکی دوبار همانجا دیدم و چقدر در کنار هم دیدن این آدم ها با اینهمه ایده و پشتکار خوشایند بود.
 
حالا بعد از همه اینها، با اینکه کمی نگرانم که انرژی کم بیاورم، بالاخره ثبت نام کردم، و خوشحالم! مثل بچه ای که  مدادهایش را تراشیده، کتاب و دفترهایش را جلد کرده، اسمش را روی کتاب و دفتر و مداد و پاک کنش نوشته و کیفش آماده است برای رفتن به مدرسه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۰۴:۳۳
سورمه

از نابودی تدریجی میراث فرهنگی ایران بدتر دیدن بی تفاوتی مردم تو این زمینه است. خوندن خبرهای سیاسی یا قیمت آجیل یا آکادمی گوگوش یا سریال زمانه خیلی برای مردم جالب تر از حرف زدن یا خوندن درباره ی زیبایی فلان اثر تاریخی یا فلان منطقه ی حفاظت شده یا مشورت برای پیدا کردن یه جای تازه و دیدنی برای سفر کردنه. اگرم کسی بگه مردم پول ندارن برن مسافرت من می گم انقدر تو هر شهری و در شعاع چند 10 کیلومتری همون شهر تو ایران جاهای دیدنی هست که اصلن لازم نیست جای دوری هم برن. اصلن مشکل همینه که مردم دیدنی های دور و بر خودشون رو هم نمیشناسن، منم همه ی دیدنی های ایران رو نمی شناسم ولی حداقل درباره ش می خونم تا بفهمم.
 حالا با همه ی این حرفا دیگه متوجه اعتراض مردم به عرب ها نمی شم که گویا می خوادبادگیربه نام خودش تو یونسکو ثبت کنه (اینجا،اینجاواینجارو ببینید).
 بادگیر از ایران به امارات رفته ولی به هر حال الان جز معماری اون ها هم هست و نمی دونم چرا مردمانی که به داشته های تاریخی خودشون اهمیت می دن باید به ما مردمان بی تفاوت جواب پس بدن.

بادگیری در یزد
یزد

مطمئنن خیلی از شما نمی دونید، همون طور که من هم نمی دونستم، که در استان هرمزگان شهری به نامبستک وجود داره که مردم این شهر در یه بازه ی تاریخی به امارات مهاجرت می کنن و شهر بستکیه رو می سازن و با معماری خودشون بادگیر رو وارد امارات می کنن. الان بستیکه یکی از جاذبه های گردشگری اماراته و ما اکثرمون شهر بستک رو نمی شناسیم. 

بستکیه،دبی
بستکیه،دبی

 البته فحش دادن به اعراب همیشه از خوندن و دیدن و سفر کردن و اعتراض کردن به کسی که واقعن مسئوله به مراتب راحت تره.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۲۴
سورمه

دیشب افتتاحیه المپیک رو تماشا کردم. چقدر باید برای اهالی بریتانیا پر افتخار بوده باشه. چقدر بهشون غبطه خوردم که در تمام این سال ها طوری مفاخرشون روی دنیا تاثیر گذاشتن و به دنیا معرفی شدن که حالا اکثرشون رو ما هم می شناسیم. چقدر دیشب جوون های بریتانیایی باید احساس فوق العاده ای از بریتانیایی بودن بهشون دست داده باشه. کاش ما هم می تونستیم همچین مراسم هایی برگزار کنیم و به خودمون و مفاخرمون افتخار کنیم و به دنیا فخر بفروشیم که چقدر مردمان ما تاثیر گذار و زحمت کش و باهوش بودن. کاش یک روز بتونیم همچین چیزهایی ببینیم، کاش...
پ.ن: تیراندازمون الهه احمدی امروز ششم المپیک شد. واقعن باعث افتخار ماست وجود همچین آدم های زحمت کش و تلاش گری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۲۰
سورمه

وقتی خوندم که رهبر جدید کره شمالی گوشواره و پیتزا رو توی کشورش آزاد اعلام کرده با خودم فکر کردم «چه سرزمین عجیبی، چه چیزهایی توش ممنوعه» 30 ثانیه بعد داشتم به این فکر می کردم که «پس مردمان بلاد کفر هم اینطوری به ما نگاه می کنن، با تعجب و حیرت که «چه عجیب! چه چیزایی تو کشورشون ممنوعه!».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۲۲:۱۹
سورمه