«چند وقت به خود زحمت دادم ریش گذاشتم. امروز خیال کردم مگر در بارگاه خدایی ریش داشتن سبب تغییر تقدیر است، جمعی هستند ریش ندارند و عقل دارند نان شب ندارند، برخی ریش دارند و عقل ندارند و در ناز و نعمت هستند، زحمت بیهوده چرا، دو روز دنیا قابل نیست. ریش را تراشیدم و آسوده شدم.»
پنج شنبه، 4 جمادی الثانیه سنه 1292 قمری
از کتاب روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 5
ببخشید من یه اعترافی بکنم
اونم اینکه من نمیدونم شما آقائید یا خانم . به هر حال وقتی مطلبتون رو میخوندم اولش فکر کردم داستان واقعیه و خودتونو میگید . با خودم گفتم عجب آدمی ..... ولی بعدش که دیدم منبع رو نوشتید تازه فهمیدم زود قضاوت کردم
شرمنده بخشید تو رو خدا
حلال کنید