سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

زنده به گوری

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ق.ظ

می دانید حالم هیچ خوب نیست. مسخره است که در قرن بیست و یک، رفتارهای عصر حجری ببینی. مردمانی را ببینی که هر روز دخترانشان را زنده به گور می کنند اما به شکل دیگر. حداقل 1400 سال پیش وقتی عرب دخترش را زنده به گور می کرد، نوزاد بیچاره نه از دنیا چیزی دیده بود، نه چیزی می خواست. کار عرب جاهلیت خیلی بهتر بود نسبت به امروز که باید با هزار جور محدودیت و توهین و تحقیر سی و چند ساله بشوی و به موفقیت های بزرگ تحصیلی و کاری برسی اما به دلیلی بی اهمیت خانواده به خودشان اجازه بدهند و بتوانند و جامعه بهشان اجازه بدهد که حتی جلوی خارج شدنت از خانه را بگیرند. شغل، درس و موفقیت هایت را ببوسی و بگذاری کنار و کتابهایت را بریزند دور چون به این نتیجه رسیده اند که مغزت به خاطر کتاب ها اینطور شده. یک طور مریضی که فکر کرده می تواند حق برابر با مردان جامعه داشته باشد. بله تو بیماری که اصلن دنبال درس و کار و پول رفته ای. از اول باید به همان پسرخاله ات که آمد خواستگاری بله می گفتی. به فکر رفتنی؟ چه غلط ها، مگر دختر می تواند همینجور سرش را بیندازد پایین و جایی برود. بمان در اتاقت و حق استفاده از هیچ چیز را نداشته باش تا قدر عافیت را بدانی که ما برای تو چه کردیم و چقدر به تو آزادی دادیم. گذاشتیم درس بخوانی و کار کنی و پول دربیاوری ولی تو بیشتر می خواهی تو استقلال کامل می خواهی و آزادی ولی زن های آزاد ترسناکند و نباید وجود داشته باشند باید شکستشان، تحقیرشان کرد،  تا بفهمند همین چند صباح هم اگر موفقیتی در کار بود برای این بود که منت گذاشتیم و اجازه دادیم وگرنه اگر ما نخواهیم شما زن ها از در اتاق نمی توانید خارج شوید چه برسد به آزاد بودن. اینها برای زنان این سرزمین عین کفر گویی است به خصوص اگر پشتش یک اعتقاد راسخ باشد.

نظرات  (۶)

موفق باشی دوست عزیز

عالی بود
۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۳ فاطیما کیان
به تازگی یک کتاب خوندم "ماهی ها در شب میخوابند" نوشته سودابه اشرفی , موضوع کتابش برمیگرده به همین دختر کشی نسل جدید و دقیقا یک جایی از داستان پدر تمام کتاب های دخترش رو آتیش میزنه چون فکر میکنه دخترش با این کتاباست که اینقدر احمق (بخون روشنفکر) شده , این پستت منو به یادش انداخت
پاسخ:
شاید گرفتم خوندمش.
گرچه الان درگیر یه داستان واقعی هستم و حالم هیچ خوب نیست.
شاید بهتر باشه یه چیز امیدوارکننده تر بخونم.
من با این پست فهمیدم آدم سورمه هم باشد گهگاهی کم می آورد. طاقت بیار رفیق:)
پاسخ:
مرسی عزیزم
۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۷ انانیمس ...
چقدر من بود!
چقدر حس کردم خودم نوشتمش!
چه درد مشترکی!

میذارن تا یه قدمی فتح دنیا بری بعد که عطر رسیدن به هدفت به مشامشون میخوره میگن غلط زیادی! بتمرگ!
در این سرزمین چه عقیده و رفتاری درست است؟!
گشتم نبود، نگرد...
میدونم که وضعیت آزاردهنده ای هستش منتها سعی کن فیلم ها یی که کلا حال وو هواتو عوض می کنه ببینی یا کتاب هایی که آرومت می کنه بخونی. من خودم رو به رمان و ادبیات میارم و کتابهای انتقادی و اجتماعی رو وقتایی که خیلی ناراحتم نمی خونم. ولی یه چند تا سریال و فیلم که حال و هوای زنانه دارند میبینم. در ضمن بیشتر این موجوداتی که هر روزه آزارت میدن خودشون یه جورایی شبیه جوک می مونن. یادم میاد توی یه دوره ای از دست یه سری دور و بریهای بی فرهنگم خیلی آزار دیدم ولی بعد از چند سال که یکیشون رو از نزدیک دیدم تحت تاثیر جو زدگی یا هر چیز دیگه ای اعتراف کرد که اون گروه توی اون برهه زمانی یه جورایی مجذوب سرسختی و توانایی من بودن ولی به روی خودشون نمی آوردن و حتی یه جرایی یکی از تصمیم های من رو همشون توی زندگیشون سعی کرده بودن پیاده کنن. خلاصه خواستم بگم بعضی وقتا که خیلی از اطرافیانت آزار می بینی اینو به خودت یادآوری کن که اینها مضحک تر از اونی هستند که بشه بخاطرشون از خواسته هات دست کشید و از طرفی از نوشته هات معلومه که آدم منتقد و در عین حال مثبت اندیشی هستی. نگذار آدم های ضعیف این خصلت های خوب رو ازت بگیرن.
پاسخ:
مرسی عزیزم
حرف هایت را دوست داشتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">