سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه


عروسک نوروزی



کفشدوزک


اگر می خواهید با عیدی دادن فرهنگ ایران را هم ترویج کنید و همین طور به محیط زیست ایران یاری رسانده باشید می توانید به موسسه آوای طبیعت پایدار در یوسف آباد و همین طور فروشگاه کفشدوزک در باغ فردوس مراجعه کنید و دست ساخته های مردم محلی مناطق مختلف ایران را خریداری کنید و هدیه بدهید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۱۰
سورمه

 دیروز خانوادگی تشریف بردیم و با تکرار به هر دو لیست رای دادیم و خیلی هم لذت بردیم از فضایی که بر حوزه رای گیری حاکم بود. جو حوزه مثل جو کلاسی بود که شاگردها همه بر علیه معلم بداخلاقشان دست به یکی کرده اند تا یک جوری از کار برکنارش کنند. همه چند تا لیست با خودشان آورده بودند و مدام حواسشان بود کسی بی لیست یا بی خودکار نماند. همه هوای هم را داشتند. کاش بگذارند مردم اینجوری باشند، هوای همدیگر را داشته باشند و حالشان خوب باشد و بخندند و حس کنند تصمیمشان موثر است. کاش این راه نفس کشیدن حالا حالاها باز بماند. کاش این امید را از مردم نگیرند تا بفهمند می توانند این سرزمین را بهتر و بهتر و بهتر کنند.


*قسمتی از شعر سید علی صالحی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۰۳
سورمه

دوستم را که خاطرتان هست. همان که برادرش در خانه زندانیش کرده بود؟ برادر مذکور این بار کار را به جایی رساند که دوستم از ترسش دو روز است خانه نرفته.

امروز رفت دادگستری که ببیند از نظر حقوقی چه کاری می شود در این مورد انجام داد. اول خانم مشاوری را بهش نشان داده اند و دوستم رفته سیر تا پیاز ماجرا را برایش تعریف کرده. خانم مشاور چه گفته؟ گفته «سعی کن زیاد مدرک تحصیلیت رو جلوی برادرت عنوان نکنی تا حساس نشه».
بله خانم های عزیز. پیشرفت نکنید. اگر هم خدای نکرده از دستتان در رفت، ادای پیشرفت نکرده ها را دربیاورید تا خدای نکرده برادرتان قاطی نکند و اجازه بدهد از خانه بیرون بیایید و به پیشرفتتان ادامه دهید. حتا اگر چهل سالتان بود باز هم اینها را فراموش نکنید. نه! نه! تادم مرگ یادتان باشد.

دوستم که حسابی عصبانی شده در مرحله بعد در همان دادگستری یک مشاور حقوقی بهش نشان داده اند گفته اند برو پیش این آقا از نظر قانونی راهنماییت کند. این یکی هم وقتی دوستم ازش پرسیده قانون این وقت ها چه می گوید و من چه کاری می توانم در این وضعیت بکنم بهش گفته «خانم اینجا که سوئد نیست». بله و من می خواهم این جمله را به عنوان با معنی ترین مشاوره ی حقوقی کل دوران ها قاب کنم بزنم به دیوار اتاقم.


پ.ن: تنها ارگانی که تا به حال خیلی خوب حرف های دوست مرا شنیده و بهش کمک کرده شماره فوریت های اجتماعی 123 بوده که اینجا سه چراغش را روشن می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۵۵
سورمه

برای دانستن مراکز فروش مجله لاکپشت پرنده در تهران و شهرستان ها و همین طور خبرهای لاکپشتی به اینجا سربزنید.

اینهم آدرس تلگرام لاکپشت پرنده که شما را از اتفاقات لاکپشتی آگاه می کند.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۲۲
سورمه

دومین شماره لاکپشت پنده منتشر شد
برای انتخاب کتاب، فیلم موسیقی و اسباب بازی و بازی های کامپیوتری برای کودکانتان می توانید حسابی از آن کمک بگیرید.



نشست بررسی ابعاد اجتماعی فرهنگی اوتیسم
فردا سه شنبه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران



نمایش تشپ کال
نمایشی بر اساس داستانی از رولد دال بر بام خانه هنرمندان



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۵
سورمه


شهرکتاب آنلاین یک سری بسته کتاب و آلبوم های صوتی پیشنهاد کرده تا به جای سررسید، امسال اینها را بهم هدیه بدیم. فکر خوبیه.


یک پیشنهاد دیگر برای عیدی می تواند روزشمار کودکی باشد که امسال با رنگ و بوی محیط زیستی آماده شده و حتمن مثل همیشه با کیفیت و جالب است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۹
سورمه


این مدت در شرکت اینترنت نداشتم و البته انقدر هم سرم شلوغ بود که پیگیری نکردم برای وصل شدنش. سرم که خلوت شد پیگیری کردم و دیدم احتمالن طول می کشد. اینترنت نوترینو همراه اول هم ماشالا انقدر سرعت بالا بود که استفاده ازش اعصاب فولادی می خواست. خلاصه متوسل شدم به ایرانسل. یک سیم کارت اعتباری ایرانسل داشتم از دوسال پیش که خیلی کم ازش استفاده کرده بودم. انداختمش روی تبلتم و شارژش کردم و یک بسته اینترنتی هم فعال کردم. روز اول کار کرد مثل هواپیما، البته هواپیمای درست حسابی. خلاصه کلی تاسف خوردم که چرا تاحالا به همراه اول پول اینترنت داده بودم نه به ایرانسل. فردایش آمدم شروع کنم به جولان دادن در سایت های مختلف که دیدم تبلت محترم اصلن آنتن ایرانسل را هم نشان نمی دهد چه برسد به اینترنت. خلاصه زنگ زدم پشتیبانی ایرانسل و فرمودند که چون شما مدت زیادی از این سیم کارت استفاده نکرده ای مالکیتتان لغو شده! گفتم خوب نمی شد این لغو مالکیت و محو شدن آنتن ایرانسل از روی تبلت قبل از اینکه سیم کارت را شارژ کنم و بسته بخرم اتفاق می افتاد که فرمودند الان هم اگر بخواهید می توانید شارژ کنید ولی مالکیتتان لغو شده و سیم کارت را گذاشته ایم برای فروش!


راستش فکر می کنم سازمان های مختلف در ایران راه های درآمدزایی جالبی دارند که می توانند در مقیاس جهانی برای دوستداران تجارت و کسب وکار کلاس بگذارند. ما هم استفاده می کنیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۰
سورمه

برای 1888 پیام گذاشتم درباره شخصی های میدان ونک که کرایه 2000 تومن رو 5000 تومن می گیرن و حتا تاکسی هم نیستن و تعدادشون هم زیاده. زنگ زدن و گفتن ماشین های شخصی در حیطه وظایف شهرداری نیست و کاری نمی تونن بکنن و هر اتفاقی هم بیفته مسئولیتی ندارن. گفتن یک زمانی قرار بوده وزارت کشور به این موضوع ورود کنه که این هم بعدن منتفی شده.

به نظر می رسه مسائل زیادی هستند که متولی مشخصی ندارند و مواردی  هم وجود دارند که چند سازمان باهم متولی اند و کار در هر دو مورد به خوبی پیش نمی ره. حتا وقتی می خواهید اعتراض کنید، معلوم نیست به کجا باید اعتراض کرد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۳
سورمه

از اینترنت شماره ای پیدا کردم برای مشاوره حقوقی رایگان. زنگ زدم. پرسیدم اگر دختری 30 ساله را پدر یا برادرشدر خانه زندانی کنند یا محدودیت های زیادی برایش قائل شوند چه کار می تواند بکند. گفتند هیچکار. قانونی در این مورد نداریم. می تواند برود تنها زندگی کند و اگر بعد برایش مزاحمت ایجاد کردند به جرم ایجاد مزاحمت می تواند شکایت کند.
چطور می شود درباره زندانی کردن آدم ها در خانه قانونی نداشته باشیم؟

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۵۲
سورمه

آدم باید سعی کند فراموش نکند، شاید هم باید سعی کند فراموش کند، دقیقن نمی دانم! فقط چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم که چطور ما که مردمانی هستیم که می گویند حافظه تاریخی خوبی نداریم در استادیوم داد می زنیم (البته برادران ما به نمایندگی از ما داد می زنند!) شیش تاییا!

چند وقت پیش با مامان رفته بودیم شهرکتاب مرکزی. واقعن هر دومان داشتیم به این فکر می کردیم که قدیم ها چقدر چیزها وجود نداشت و الان وجود دارد. مثلن مامان یک تقویم کوچک با نقاشی های بچگانه برای خودش برداشت و گفت از این چیزها قدیما نبود. و من دارم به مداد رنگی های چینی زمان خودم فکر می کنم که فرت فرت نوکشان می شکست و همیشه برایم سوال بود این مداد سفید به چه دردی می خورد دقیقن. آن وقت ها یکی از آرزوهایم مداد رنگی 24 رنگ بود، مارک استدلر، با این جعبه های فلزی. فکر نکنم کاملن به آرزویم رسیده باشم. به 24 رنگ و جعبه فلزی رسیدم  اما با مارک لیرا.

آن وقت ها توی دبستان یک دختری همکلاسیم بود که نقاشیش خیلی خوب بود. کلاس می رفت و با مداد رنگی نقاشی هایی می کشید که همان موقع می دانستیم عمرن ده سال دیگر هم از اینها بکشیم! مداد رنگی هایی داشت که نگو. یک همکلاسی دیگر داشتم که یک جامدادی فوق العاده داشت. از این دکمه ای ها که هر کدامش را می زنی یک دری باز می شود. برا آن وقت ها خیلی خفن بود. آن روزها البته هنوز کلمه «خفن» وجود نداشت تا آنجا که یادم هست! این همکلاسیم باربی هم زیاد داشت، انواع و اقسام. من یک دانه هم نداشتم (دلم برای خودم کباب شد). البته همان سال مامان رفت یکی برایم خرید. هم دوستش داشتم هم نه. آخر موهایش کوتاه بود و من دلم موبلند می خواست. روی یک ماه سوار بود. فکر کنم مامان از همان وقت ها برایش مهم بود اسباب بازی های غیر فرهنگی برایمان نخرد! باید ازش بپرسم.

اما از گذشته یکی از سخت ترین قسمت هایش گوش دادن به موسیقی بود. البته منظورم در قیاس با الان است. اگر یک آهنگی را دوست داشتی باید می زدی عقب تا دوباره گوش بدهی. زیاد هم این کار را انجام می دادی احتمالن نوارش درمیامد و باید با خودکار درستش می کردی. وای به حال اینکه می خواستی مثلن متن یک آهنگ خارجی را داشته باشی. من که آن وقت ها خودم سواد انگلیسیم قد نمی داد (الان هم نمی دهد) باید می دادیم یکی که زبانش خوب بود گوش کند و برایمان پیاده کند. یادم هست تایتانیک که آمد دبیرستان بودم. متن آهنگش روی کاغذپاره ها دست به دست می شد. آن وقت ها همه چیز در دبیرستان ما ممنوع بود. این رد و بدل شدن موسیقی ها و متن آهنگ ها همه یواشکی بود. کتاب غیر درسی هم ممنوع بود. راهنمایی بودم که تب «بامداد خمار» همه را گرفته بود و ما هم یواشکی توی مدرسه بامداد خمار می خواندیم. الان فکر می کنم خیلی کتاب های بهتری برای خواندن وجود داشت ولی خوب همیشه هر چه ممنوع تر است جذاب تر است.

نسبت به آن وقت ها «اپلیکیشن شیزم» یک معجزه به نظر می رسد! من آن وقت ها آرزویم این بود که بفهمم فلان آهنگ قدیم در فلان نوار کاست متعلق به کیست و چه می گوید. الان چنین آرزویی خنده دار است. شیزم به چشم بهم زدنی جواب سوالم را می دهد!

دوستی می گفت آرزو دارد زمان قاجار زندگی می کرد. گفتم آن موقع ها سخت بوده برق نبوده، جاده نبوده، اینترنت، آب لوله کشی، گاز، کولر و... گفت آدم ها به همه چیز عادت می کنند، ما چون قرن بیست و یک را دیده ایم به نظرمان سخت می آید، اگر آن موقع زندگی می کردیم برایمان عادی بود. شاید کسانی که صد سال بعد می آیند هم فکر کنند که ما چقدر گناه داشتیم که در این کمبود امکانات زندگی می کردیم. به نظرم راست می گفت.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۱
سورمه