قرار است برویم به یک جشن نامزدی. پسرها زودتر رفته اند و دخترها دارند آماده می شوند هنوز که بعد بروند. یکی از پسرها زنگ می زند به یکی از دخترها و می گوید فضای جشن سنگین است و ممکن است با لباس هایی که دخترها می خواهند بپوشند همخوانی نداشته باشد و شاید معذب شوند با آن لباس ها بیایند. بعد موبایل یکی دیگر از دخترها زنگ می زند و پسر آنور خط به شوخی و جدی می گوید بپوشید و بیاید!
دخترها بهشان حسابی برخورده و ناراحتند. بعد یکی از دخترها خطاب به بقیه می گوید: من موندم اگه حالا مهمونا لباساشون کمتر از ما بود اینا زنگ می زدن بگن بِکَنید که حالا می گن بپوشین!