سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

دیروز به سالن کنفرانس تئاتر شهر رفتم تا سری به سمینار هفدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی بزنم. حقیقتش غیر از موضوع عروسک ها که برایم جذاب است شاید دلیل اصلی رفتنم کنجکاویم درباره پروفسور مجیدزاده بود. 
پروفسور مجیدزاده را در ایران خیلی ها نمی شناسند ولی شخصیت بسیار مهمی است. کسی که عملیات حفاری کنار صندل جیرفت را انجام داد و در این حفاری ها به این نتیجه رسید که اولین شهرهای بشری نه در بین النهرین که در جیرفت سر برآورده اند. جالب است که گویا خارجی ها بهتر از ما با این نظریه آشنایند.
اما سمینار، فکر می کردم با یک سالن بزرگ پر از جمعیت روبرو خواهم شد، به خصوص که برنامه قرار بود 4 شروع شود و من 5 می رسیدم. اما در طبقه سوم تئاتر شهر با سالن کنفرانس کوچکی مواجه شدم که کامل هم پر نشده بود. توانستم صندلی خالی پیدا کنم و بنشینم، خوشحال از اینکه هنوز پروفسور مجیدزاده سخنرانی نکرده است. در کمال ناباوری امیر سهرابی که خود هم یکی از سخنرانان سمیار بود اعلام کرد که پروفسور مجید زاده به دلیل بیماری نتوانسته اند از پاریس بیایند و مطلب ایشان توسط شخص دیگری قرائت می شود که ایشان هم حفاری های زیادی انجام داده اند و دوست نزدیک یوسف مجیدزاده اند.
وسط صحبت های آقایی که متاسفانه اسمشان یادم نیست چندبار به دلیل دیر شروع کردن مجلس سخن ایشان را قطع کردند تا کمبود وقت را  تذکر بدهند که باعث شد دو نفر از سخنرانان هرکدام 5 دقیقه از وقتشان را به ایشان ببخشند.
همه اینها جلوی دیدگان مهمان های خارجی و از جانب کسانی اتفاق می افتاد که قشر فرهیخته و پژوهشگر ایران محسوب می شوند.
در قسمت دیگری از برنامه باز اعلام شد که سید منصور سیدسجادی هم نتوانسته خودش را به ایران برساند، به دلیل مشکلات کاری و مطلب ایشان را هم آقای سرحدی بیان خواهند کرد. آقای سرحدی گفت تازه ساعت 12 بهشان اطلاع داده اند که باید چنین سخنرانی انجام دهند و از کاستی احتمالی پوزش خواستند.
اتفاق جالب دیگر این بود که وقتی برای پاسخگویی به سوالات زمان داده می شد دوستان به جای پرسیدن سوالاتشان نظرات شخصی و یا مخالفتشان را با نظر سخنران اعلام می کردند که فکر نمی کنم هیچ کجای دنیا به این شکل اتفاق بیفتد!
هنگام سخنرانی امیر سهرابی که راجع به پیدایش حرکت در پیکره های جیرفت در سه هزار سال قبل از میلاد بود بعد از اتمام سخنان او، یکی از افراد مجلس برخاست و ایراد گرفت که چرا از کلمه عروسک در این سخنرانی استفاده شده است. گفت پایین آوردن این پیکره ها در حد اسباب بازی بچه ها کار درستی نیست و این پیکرک ها همگی کارکرد مذهبی داشته اند و اسباب بازی نبوده اند. این بحث چنان بالا گرفت که یکی از مهمانان خارجی اعتراض کرد و گفت چرا هیچکدام از دوستان توجه نمی کنند که چه امر شگفت انگیزی معرفی شده است و آن تاریخ پیدایش حرکت در 3000 سال پیش از میلاد است. وقتی این اعتراض مطرح شد به این فکر می کردم که ما چقدر درگیر اسامی و کلیشه هاییم و به اصل ماجرا توجهی نداریم. مهم برایمان فرق واژه ی پیکرک و عروسک است و ناراحت از آنیم که ارزش های ذهنیمان لحظه ای خدشه دار نشوند، حتا اگر کاملن علمی نباشند. فکر می کردم با این ذهن ارزش گذاری کننده، قضاوت کننده، کلیشه ای و بسته چطور ممکن است تحقیقات ما روشنایی بخش یا آگاهی دهنده باشند؟ آیا نباید به بسیاری از پژوهش هایمان با نگاه تردید بنگریم؟

مرتبط:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۱۴
سورمه

ازم می پرسد در این جمع کسی هست که موقعیتش شبیه تو باشد. این را درباره جمعی می پرسد که دوست داشتم باهاشان بروم سفر. جمع همکلاسی هایم که شش ماه باهم دوره راهنمایان گردشگری را گذرانده ایم و روزهای خوشی داشته ایم. برنامه گذاشته اند که بروند مسافرت و من نتوانستم باهاشان بروم به دلیل مسافرت دیگری که برایم الویت داشت. داشتم براش اینها را تعریف می کردم و می گفتم دوست داشتم سفر بعدی را باهاشان بروم چون خیلی بهشان خوش گذشته بود دفعه قبل. اینها را که گفته بودم این سوال را پرسیده بود که در این جمع کسی هست که موقعیتش شبیه تو باشد. وقتی این سوال را پرسید چیز خاصی به ذهنم نرسید، احتمالن سوالش را خوب نفهمیدم. فکر می کنم شاید منظورش گرفتار بودن و شاغل بودن است یا نهایتن متاهل بودن. خوب در این جمع آدم های شاغل و گرفتار و متاهل داریم. می گویم آره هست. بعد واضح تر می پرسد که زن متاهل تنها توی این جمع هست و من می گویم که نه. مرد متاهل تنها هست ولی زن متاهل تنها نه. از سوالش ناراحت شده ام. حس می کنم بهم توهین شده است. خوب من زن متاهلی هستم که ممکن است با جمعی تنها بروم سفر چون همسرم همیشه این امکان را که با من باشد و سفر کند ندارد به خصوص اینکه دوست ندارد با آدم هایی که نمی شناسد جایی برود. حالا به همه این دلایل چون من زن تنهای متاهل هستم نباید سفر بروم؟ اگر زن مجرد تنها بودم هم لابد کسی بود این سوال ها را ازم بپرسد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۶
سورمه

پاسخ من به این مطلب وبلاگ «زنان سرزمین من» طولانی شد و اینجا گذاشتمش:

مهارت هایی که از نظر من برای دختران لازم است (مجرد و متاهل و سنش خیلی فرق نمی کند):

1.اعتماد به نفس، اعتماد به نفس و اعتماد به نفس...  اعتماد به نفس با چه چیز زیاد می شود؟ عمل کردن. مهارت های مختلف یاد بگیرند و خودشان را تا جایی که می توانند در هر زمینه ای قوی کنند، انقدر که از نظر ذهنی بدانند هر وقت لازم باشد می توانند به تنهایی گلیمشان را از آب بکشند بیرون (البته در یک جامعه سالم همه آدم ها باید بتوانند از پس یک زندگی مستقل بربیایند و از خودشان نگهداری کنند ولی چون جامعه ما بیمار است من این توصیه را به خانم های مجرد می کنم فقط!)

2.خودشناسی. بفهمند کی هستند. اگر هیچ بنی بشری در زندگیشان نباشد، اگر هیچکس نباشد که بهشان بگوید چه کنند و چه نکنند، اگر اصلن مردی روی زمین وجود نداشته باشد، با زندگیشان چه می کنند؟ چی دوست دارند؟ دلشان می خواهد چه چیزی به دنیا اضافه یا حتا از آن کم کنند؟ اگر بفهمند فردا می میرند حسرت انجام چه کارها و دیوانه بازی ها و سفرهایی بر دلشان می ماند؟

3. استقلال مالی داشته باشند. کار پیدا کردن البته در این دوره به خصوص برای زن ها سخت شده ولی ممکن است. زن بالای سی سال (با اغماض البته) باید پول دربیاورد چه مجرد باشد چه نباشد. وگرنه در این جامعه ضد زن، خیلی وقت ها باید از چیزها یا آدم هایی که می خواهد بگذرد. فداکاری مادربزرگان ما خیلی وقت ها به خاطر ایثار بیشترشان نبوده است، بلکه چاره ی دیگری غیر از سوختن و ساختن نداشته اند.

4. قانون مدنی ایران را بخوانند. می دانم این یکی شاید کمی عجیب باشد ولی از نظر من خیلی مهم است. اکثر زن های ما نمی دانند با قانون فعلی ایران اگر ازدواج کنند بسیاری از حقوق مدنی خود را از دست می دهند. زن مجرد در ایران می تواند تنها و بدون اجازه به خارج از کشور سفر کند، زن متاهل نمی تواند. زن مجرد برای کار، تحصیل و زندگی در شهرهای دیگر نیاز به اجازه کسی ندارد، زن متاهل دارد. اگر زنی در ازدواجش اشتباه کرده باشد به راحتی نمی تواند خودش را از آن ازدواج رها کند چون حقی برای طلاق ندارد، زن مجرد که مجرد است دیگر. و بچه که بحث جدا و پر سوز و گدازیست که واردش نمی شویم. بروید بخوانید خودتان.

5. در آخر زن ها چه مجرد باشند چه نباشند، چه کوچک باشند چه بزرگ،  زندگی برایشان پر است از باید و نباید و بکن و نکن. راه حل مهم این است که قوی باشیم و به دنبال تشکیل دادن جامعه های کوچک از همفکرهایی شبیه خودمان که روانشناسان بهش می گویند «حمایت اجتماعی». برای خودمان حمایت اجتماعی فراهم کنیم. آدم هایی که بهمان قوت قلب بدهند، نه اینکه هر روز از صبح تا شب مشغول ویران کردن و دست گذاشتن روی نقطه ضعف هایمان باشند و چیزهایی که نداریم را بهمان یادآوری کنند.  آدم هایی که دوستمان دارند و برتری هایمان را به زبان می آورند و تشویقمان می کنند که پیش برویم. بقیه را هم تا آنجا که می شود از زندگیمان بریزیم بیرون.




۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۸
سورمه

دروغ، دروغ، دروغ!

من انگار تازه فهمیده ام دنیا چطور می چرخد. انگار تازه با ساز و کار جهان آشنا شده ام. بنزین دنیا، دروغ است. بدون دروغ، زمین دیگر دور خودش نمی چرخد. تازه فهمیده ام آدم ها مثل آب خوردن دروغ می گویند و مثل آب خوردن قسم دروغ می خورند حتا به جا عزیزترین کسانشان، حتا به جان بچه هایشان.


اما می دانید، اگر قرار باشد کسی را ملامت کنم احتمالن زن خدماتی شرکت را که از روی ترس دروغ می گوید و جان بچه هایش را قسم می خورد ملامت نمی کنم. گرچه از نظر من آدم ها همیشه باید از پایمال شدن شخصیتشان بیشتر از از دست دادن کارشان بترسند اما باز هم لعنتم را به کسانی می فرستم که آدم ها را تحقیر شده و ترسو می خواهند.


لعنتم بر کسانی است که از انسان صاحب حق و باعزت نفس می ترسند و آدم هایی را برای انجام کارها انتخاب می کنند که تو سری خور و عاجز باشند تا بتوانند اقتدار پوشالیشان را حفظ کنند؛ و چقدر در 8 سال سیاه این سال های ایران، به خصوص چهار سال آخرش، مدیران این چنین در جای جای مملکت زیاد شدند. کوتوله هایی که برای ریاست کردن نیاز به آدم های کوچک یا کوچک کردن آدم ها داشتند و هنوز تاثیر مخربشان باقی است. کوتوله هایی که تا بودند از بیرون ریختن انسان های صاحب حق و دانش و توانایی و احترام از سازمان ها و دانشگاه ها و صنایع دریغ نکردند و آنها را با کوتوله هایی شبیه خودشان جایگزین کردند و هنوز ایران سرزمین کوتوله هاست و خدا می داند روزی باز سرزمین بزرگان خواهد بود یا نه. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۰
سورمه

نمی دانم این چه نیازی در بعضی مردهای ماست که از صبح که از خواب بیدار می شوند باید زن های دور و برشان را بکوبند. خیلی زیاد می بینم که بعضی مردها از هر فرصتی استفاده می کنند تا زن ها را کاملن زیر سوال ببرند و از جامعه و کار و زندگی بیندازند بیرون. البته حکومت هم همیشه در صدد این امر بوده است. از ممنوعیت تماشای والیبال برای زنان تا عدم استخدام آنها در بسیاری از مشاغل و سهمیه بندی کردن رشته های دانشگاهی تلاش روشن حکومت برای بیرون ریختن زن ها از اجتماع بوده است و شاید این تلاش های واضح  اینطور باعث گستاخ تر شدن برخی از مردهای ماست.


جایی که در آن کار می کنم یک کارخانه است با حدود 2000 نفر پرسنل که اکثرشان مرد هستند. این کارخانه یک مهدکودک دارد برای نگهداری از بچه های پرسنل زن. بچه ها 20 نفر هستند و امکانات مهد بسیار کم و محدود است. تنها پرسنل کارشناس به بالا حق استفاده از مهد را دارند و زنان کارگر از چنین حقی برخوردار نیستند. با همه این اوصاف مردانی در مجموعه هستند (از جمله رییس مهدکودک) که هر جا می نشینند از لزوم بسته شدن این مهد حرف می زنند. حرفشان این است که چه لزومی دارد ما مهدکودک داشته باشیم، زن باید بنشیند خانه بچه اش را بزرگ کند و در نهایت به اینجا می رسند که اصلن چرا ما باید زنان را استخدام کنیم که بعد برایشان مهد دایر کنیم؟ با وجود اینهمه مرد بیکار اصلن استخدام زنان اشتباه است.


در تاکسی یا حتا ماشین دوست و آشنا و فامیل تا زنی در خیابان بد رانندگی می کند این جمله آشنا به گوش می رسد که زن ها اصلن باید بنشینند خانه و رانندگی را چه به زن. آخرین بار این را از مردی توی تاکسی شنیدم که می گفت بهترین قانون عربستان ممنوع کردن رانندگی برای زن ها بوده است.


دو هفته است می روم کلاس زبان. معلم کلاس از هیچ شوخی ضد زنی فرو گذار نمی کند. از اینکه حتمن ضمیر she  را برای منشی به کار ببرد و ضمیر he را برای دکتر و بپرسد «مگر دکتر زن هم داریم» یا وقتی کلمه مادر شوهر را به انگلیسی به کار می برد بگوید «که روی سرتان جا دارد» یا بهترین شغل را برای زنان خانه داری بداند و بگوید فقط مرد ایرانی می تواند ماها را تحمل کند تا خیلی چیزهای ریز و درشت دیگر.


من ندیده ام زن ها با این ممارست و پیوستگی مردها را تحقیر کرده باشند و گریه آور این است که گاهی زن ها هم به این حرف ها بها می دهند یا به این شوخی ها می خندند.
می توانم تاثیر تربیت در خانواده و جامعه مردسالار را درک کنم اما شاید انتظار مقاومت و آگاهی بیشتری در برابرش دارم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۷
سورمه

با آقای مدیر صحبت خندوانه دیشب شد. کلی از ریما رامین فر تعریف کرد و گفت بامزه است برعکس شوهرش که حال آدم رو بهم می زنه. دلیل بهم خوردن حال آقای مدیر بوسیدن دست ریما رامین فر توسط امیر جعفری بود. گفت معنی نداره مرد جلوی اینهمه آدم دست زنش رو ببوسه. دست پدر و مادر اشکال نداره ولی اینکارا رو برن خونه خودشون بکنن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۰
سورمه

13 ساله اینجا کار می کنه. دیپلمه و سی ساله و مذهبیه. همیشه خیلی اضطراب داره. خیلی راحت می شه با حرف زدن از قرارداد ترسوندش و رییس قبلیش خیلی اینکار رو باهاش کرده و انگار همه می دونن اگر خواستن به خواسته شون برسن از این طریق می تونن.
قبلن یه بار ازدواج کرده. شوهر سابقش عصبی بوده و دست بزن داشته. حدود شش سال باهاش زندگی کرده و بعد جدا شده. بعد طلاق ذهنیتش این بوده که باید با یکی مثل خودش ازدواج کنه چون اگه با یه مرد ازدواج نکرده ازدواج کنه همیشه بهش سرکوفت خواهد داد. در نتیجه خواستگارای ازدواج نکرده رو مدام رد کرده. 


چند وقت پیش یکی از همکارا یکی از آقایون شرکت رو بهش پیشنهاد می ده. مردی که تازه جدا شده و یه دختر هفت ساله داره. دخترک با مادرش زندگی می کنه. همه از این مرد تعریف می کنن و می گن مرد خوبیه.


از مرد خوشش میاد ولی تصمیم می گیره این بار زود تصمیم نگیره و زیر بار عقد نمی ره. قرار می شه صیغه محرمیتی خونده بشه تا همدیگه رو بیشتر بشناسن ولی به خاطر جو مسموم شرکت این ارتباط رو اعلام می کنن چون فکر می کنن که اگه کسی بیرون ببینتشون براشون بد می شه.


همه چی خوب بوده تا اینکه زن سابق مرد اعلام می کنه ممکنه بخواد ازدواج کنه و دخترک رو به مرد بسپره. مرد مشوش می شه. از همکار ما می خواد که کارش رو ول کنه و دخترک رو بزرگ کنه و اگر این کار رو نکنه مرد مجبوره بره دهاتشون تا اونجا با کمک مادرش دخترش رو بزرگ کنه. اینجاست که تردید می افته به جون همکار ما. برای یکی از همکارها که خیلی بهش اعتماد داشته، قصه رو تعریف می کنه. همکار مذکور هم بهش می گه بهتره هر طوری هست این مرد رو ازدست نده چون شنیده که آقای فلانی و بهمانی (روسای همکار ما) گفتن که اگه این بار هم خانم فلانی تو رابطه اش شکست بخوره ما قراردادش رو تمدید نمی کنیم.


حالا این همکار اومده پیش من و ازم می پرسه بهتر نیست بره با مدیرمون صحبت کنه و موقعیتش رو توضیح بده و بگه اینها یه صیغه محرمیت بیشتر نخوندن که فقط برای آشنایی بوده و با این شرایط نمی تونن ادامه بدن؟ از طرفی به شدت نگران حرف همکارهاست که می خوان بگن فلانی آدم بسازی نیست.


پ.ن 1: اینهمه عادی بودن تجاوز به حریم شخصی یه آدم وحشتناکه. اینکه یه زن مطلقه فکر کنه برای یه اشتباه باید تا آخر عمر تقاص پس بده و حق نداره با هر کس که خوشش اومد ازدواج کنه و ازدواج نکرده ها حق دارن بهش سرکوفت بدن، اینکه مردی که بچه داره به جای اینکه خودش مسئولیت بچه اش رو بپذیره و از قبل برای همچین موقعیتی فکر کرده باشه و بعد تصمیم به ازدواج گرفته باشه از همسر جدیدش بخواد شغلش رو رها کنه تا بچه ی اون رو بزرگ کنه، اینکه آدم ها تو جامعه جوری رفتار می کنن که یه زن مطلقه همش بخواد به آبروش فکر کنه و همه چیز رو توضیح بده و آسه بره و آسه بیاد که کسی حرفی نزنه، اینکه کسی که باید محرم راز و شنونده درد دل آدم باشه و خوبی آدم رو بخواد اینطور آدم رو از حرف و تصمیم مردم بترسونه  و اینکه انقدر این دخالت ها تو زندگی طبیعی شده که همکار ما کاملن باور داره که اگه تو این ارتباط شکست خورد ممکنه قراردادش تمدید نشه و می خواد درباره یه امر کاملن خصوصی با مدیر صحبت کنه، اینا فاجعه است ولی هر روز اتفاق می افته و همه در این تجاوز با هم همدستن.


پ.ن 2: این وضعیت شرکت ناخودآگاه من رو یاد دبیرستانمون می ندازه. قوانین غیر منطقی و دخالت ناظم های مدرسه در همه چیز حتا شخصی ترین مسائل. فکر می کنم اون مدارس که البته تا حد زیادی والدین رو هم کنار خودشون داشتن، دقیقن هدفشون تربیت آدمایی مثل همکار ما بود. آدم های همیشه مضطربی که برای خودشون حقی قائل نباشن و فکر کنن برای هر حرکتشون که از دید جامعه مورد تایید نیست باید توضیح بدن.


پ.ن 3: امیدوارم نسل جدید رو آگاه تر به حقوقش تربیت کنیم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷
سورمه

پریشب یکی از دوستان راجع به یکی از پیرزن های فامیلشان حرف می زد. می گفت پیرزن در سن 70 سالگی تصمیم گرفته اسلام را بگذارد کنار و مسیحی شود. داشتیم فکر می کردیم اگر برعکسش اتفاق افتاده بود و زنی 70 ساله از مسیحیت به اسلام روی آورده بود حتمن برنامه ماه عسل دعوتش می کرد ولی حالا لابد به عنوان یک زن دیوانه بهش نگاه می کنند.
همه مان توافق داشتیم که خیلی باید زن جالب و شجاعی باشد که در 70 سالگی تغییر مذهب داده و چیزی به این بزرگی را در زندگیش عوض کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۴
سورمه

بعد از دو ساعت و نیم تاخیر هواپیمای نفت که البته یک ساعت و نیمش از قبل به وسیله اس ام اس اعلام شده بود، سوار هواپیمای فوکر 100 شدیم و تا اهواز یک ساعت خودمان را باد زدیم چون هیچ وسیله سرمایشی در هواپیما روشن نبود. یک ساعت از گرما پختیم. غیر از یکی دو نفر هیچکس اعتراض نکرد. البته رفتار مهمانداران فوق العاده عالی بود که من کمتر دیده بودم. بسیار مودب بودند و مدام عذرخواهی کردند. ولی هواپیمایی که نقص فنی دارد و به این موضوع واقف است و به همین دلیل هم تاخیر دوساعته دارد که البته برای اینکه مسافران بلیطشان را کنسل نکنند با زرنگی  همه گیر اکثر شرکت های هواپیمایی، تاخیر را کمتر از دو ساعت اعلام می کند، چرا باید اجازه پرواز داشته باشد؟
بعد از رسیدن به فرودگاه اهواز، دست ولورین را که منتظرم بود کشیدم و با خودم بردم اتاقک هواپیمایی نفت و اعتراض کردم که این چه وضعی است. ولورین از من بیشتر عصبانی شده بود. مرد متصدی گفت نامه بنویسید و اعتراض خود را مکتوب کنید. در همین حین چند نفر دیگر از مسافران هم آمدند و اعتراض کردند. مرد متصدی را مجبور کردند زنگ بزند به رییسش و با رییس هم تلفنی حرف زدند. چند نفری هم ول کردند و رفتند. من ماندم و دو آقای دیگر و ولورین. اعتراض را مکتوب کردیم و پای برگه را امضا کردیم. دیشب می خواستم برگردم تهران. ولورین رفت سراغ اعتراضمان را بگیرد. گویا دوستان هواپیمایی نفت کلی از این پیگیری شگفت زده شده بودند. گفته بودند نامه را فکس کرده اند تهران، دفتر هواپیمایی. شماره دفتر مرکزی را گرفتیم که خودمان هم تلفنی پیگیری کنیم.
نمی دانم بهترین کار در چنین مواقعی چیست ولی کاش مردم بیش از اینها اهل اعتراض و پیگیری بودند. مطمئنم اعتراض جمعی می توانست تاثیر زیادی داشته باشد.

پ.ن 1: با همه این احوال هنوز به نظرم هواپیمایی نفت اوضاعش از اغلب هواپیمایی ها بهتر است، به خصوص از ایران ایر که در بدی رقیب ندارد.
 من در این دو سال که مدام در مسیر تهران اهواز در حال ترددم، تنها در هواپیمایی نفت شام گرم ایرانی دیده ام، بقیه شرکت ها، چیزهایی را به عنوان شام به شما می خورانند که دقیقن معلوم نیست چه هستند.
به هر حال امیدوارم اگر فرداروز توافق هسته ای حاصل شد، تاثیرش را روی هواپیمایی کشوری ببینیم، فعلن که مدام ما را به تحریم ها حواله می دهند.

پ.ن2: سایت فرودگاه مهرآباد اطلاعات پرواز ورودی و خروجی را روی خود دارد و از نظر من خیلی مفید است. برعکس اطلاعات فرودگاه اهواز که کارمندانش مثل یک نوار ضبط شده کلمه «نمی دانم» را تکرار می کنند. راه جدید ما این است که برای فهمیدن میزان تاخیر پرواز از اهواز، آن پرواز را از سایت مهرآباد چک می کنیم که از تهران راه افتاده است یا نه. البته این راه فقط وقتی پرواز قبلی از تهران باشد جواب می دهد.

پ.ن 3: الان چک کردم و دیدم فرودگاه اهواز هم اطلاعات پروازهای ورودی و خروجی را روی خود دارد. به نظر می رسد سایتش از کارمندانش اوضاع بهتری داشته باشند. البته بدون امتحان کردن اصلن نمی شود مطمئن بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۴
سورمه

 دو مرد داشتند برایم توضیح می دادند که حجاب قانون کشور است و خوب یا بد باید رعایت شود. یکی شان تعریف کرد که خانه فلان خانم نویسنده بودند و این خانم تا زمانی که عکاس درخواست کرده عکسی بگیرد بی حجاب بوده اما بعد از درخواست عکاس یک شال روی سرش می اندازد. وقتی با تعجب عکاس روبرو می شود می گوید که این قانون مملکت است و باید رعایت شود. این دوست هدفش از تعریف این داستان این بود که بگوید ببینید فلان زن نویسنده فرهیخته این قانون را قبول دارد و شما هم به قانون احترام بگذارید.


خوب من فکر می کنم اینکه این خانم نگذاشته ازش عکس بگیرند ربطی به قبول داشتن قانون نداشته و فقط از دردسر جلوگیری کرده است. چه کسی می گذارد هنگام نقض قانون ازش عکس بگیرند به خصوص که فرد معروفی هم باشد؟ 


قطعن عجیب نیست که نیمه ای از جمعیت که قانون به نفعش نوشته شده و کمترین محدودیت را برایش در نظر گرفته از رعایت قانون حرف بزند. همان طور که در زمان تبعیض نژادی در آمریکا حتمن بیشتر اعتراض کنندگان به تبعیض نژادی سیاهان بودند، نه سفیدان. احتمالن سفیدان فکر می کردند رعایت کردن قانون که کاری ندارد و این قانون مملکت است. احتمالن رزا پارکس برای سفیدها یک زن کله شق نقض کننده قانون بیشتر نبود که از حدش حسابی تجاوز کرده بود.


متاسفانه آدم ها توانایی همدلی و نگاه کردن از چشم یکدیگر را ندارند.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۹
سورمه