سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۰۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زن» ثبت شده است

zanane emrooz

خبر خوب اینکه «زنان امروز» برگشته است. البته گویا همزمان با نمایشگاه مطبوعات، ولی من تازه دیشب هنگام رد شدن از کنار دک روزنامه فروشی و سرک کشیدن میان روزنامه ها و مجلات دیدمش و چشم هایم برق زد. شماره آبان را خریدم و مشغول خواندنم. 

حس خوبی است، مثل بازگشت دوست سفر کرده و در آغوش گرفتنش.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۴۱
سورمه

حرف می کشد به پوری سلطانی. می گویم خیلی ناراحتم برای مرگش، او هم می گوید ناراحت است  اما بیشتر برای سایه که یکی یکی رفقایش را از دست می دهد. می گوید اکثرن پوری را به خاطر کیوان می شناسند نه به خاطر خودش. می گویم او که خودش خیلی کارها کرد برای این مملکت، مادر کتابداری ایران بود، حتمن خیلی ها این را می دانند. اعتقاد داشت که اینطور نیست. شاید هم درست می گوید، در این دو روز مدام این جمله در خبرها تکرار شده است «زنی که 60 سال برای مردش سیاه پوشید».


حرف کیوان که می شود، می پرسد عجیب نیست زنی را زن کیوان بدانند به خاطر فقط سه ماه زندگی مشترک؟ می گویم کجایش عجیب است؟  می گوید آخر اینطور که سایه در کتابش گفته این ازدواج بیشتر از روی دلسوزی بوده، چون خیلی حرف پشت سر پوری بوده. حسابی عصبانی می شوم و می گویم دیگر ادامه ندهد. نمی فهمم این میل به کوچک کردن زن های بزرگ را و این حسی را که مردها دارند برای اینکه زن ها را «مال» خود کنند و مدام بگویند زن ها بدون مردها هیچی نبوده اند یا نیستند. حالا می تواند ادعای  شستن فروغ فرخزاد باشد یا دلسوزی کیوان برای پوری!


 پوری آزاد بود و کیوان هم، و آدم های آزاد براساس حرف مردم زندگی نمی کنند، بر اساس اصول خودشان زندگی می کنند و آزاد می مانند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۴۵
سورمه

از وبلاگ خرمالوی سیاه:

این روزها دارم فکر می‌کنم پوووووف،چقدر مسخره! یک عمر تمام زنجیرها را پاره کنی ،تمام خطوط قرمز را بشکنی. بعد یک روز بالاخره یک طناب دور تو بپیچد. یک طناب مردانه! مهم نیست که آن مرد روی مهر شکسته نماز می خواند! مهم این است که تو یک کالایی برای آنکه نشانه ای از غیرت یک مرد باشی. نشانه ای از دلاوری اش......حتی مهم نیست که آن مرد را هیچوق نمی‌بینی. او یک طناب کلفت دارد که همه ‌عالم به او اجازه‌ داده‌اند که آن طناب را بپیچد دور هر زنی!


مطلب کامل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۳۶
سورمه

شاید روزی  بیاید که زن ها یاد گرفته باشند وقتی پدر، مادر، برادر، شوهر یا خانواده شان جلوی شان را گرفت داد بزنند و به همه این را بگویند، مثل نیلوفر اردلان که نترسید و گفت که به خاطر نظر شوهرش است که نمی تواند به سفر تیم ملی برود.


بیش از ده روز نگذاشتند زنی به سرکارش برود یا پایش را از خانه بیرون بگذارد.  او از محل کارش مرخصی گرفت به این بهانه که فلان کسش تصادف کرده در شهرستان. همین تماس را هم  با هزار ترفند توانست بگیرد چون موبایلش را هم ازش گرفته بودند.


صدای ما را از ایران می شنوید. می دانید که این چیزها اینجا عادیست ولی ما دوست داریم ادای متمدن ها را دربیاوریم و از آن طرف افغانستان و عربستان  را تحقیر کنیم. 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۰۷:۵۹
سورمه

در مهد قانونی وجود داشته که بچه مریض را نپذیرند و حالا سعی کرده ام سختگیرانه تر از قبل اجرا شود. بدون هیچ نرمشی بچه ای که علائم سرماخوردگی داشته باشد می فرستیم درمانگاه شرکت تا از دکتر گواهی سلامت بگیرد و اگر دکتر گواهی ندهد باید برگردد خانه.


 واضح است که برای مادران شاغل وضعیت سختی است. از طرفی نمی توانند با این قانون مخالفت کنند چون خودشان هم موافقند با جلوگیری از رفت و آمد بچه های بیمار بقیه کودکان هم کمتر سرما می خورند و این به نفع مادر و کودک است و از طرف دیگر نگهداری کودک بیمار و مرخصی گرفتن کار آسانی نیست، به خصوص که بسیاری از این مادران قراردادی هستند و نمی توانند زیاد غیبت کنند. 


بعضی هاشان مادر، مادرشوهر یا خواهری دارند که کمک حالشان باشد اما بعضی هم هیچکس را ندارند و تنها راهشان ماندن در خانه است.


کودک یکیشان  آخر این ماه دوساله می شود. این مدت چند بار با حالت تب دار و سرماخورده آمده و مجبورش کردیم برود گواهی سلامت بیاورد. مشخص شده تب هایش به خاطر دندانش است و نه از سرماخوردگی. صبح با مربی مهد دعوایش شده که چرا برای دوتا سرفه صدایم زده اید و من کسی را ندارم بچه را نگه دارد.  راست می گوید. کسی را در تهران ندارد. هر بار خودش مجبور است مرخصی بگیرد. قراردادی است. سه ماه مرخصی بدون حقوق برای آذر، دی و بهمن درخواست کرده تا فصل سرما بگذرد، موافقت نکرده اند. هر وقت خواسته برای بدحالی کودکش به مهد سر بزند از رییسش غرولند شنیده است که دارد از زیر کار در می رود.


ظهر که برای دادن ناهار به کودکش آمده دیدمش. شروع کرد به تکرار حرف های صبح. بهش گفتم مربی ما وظیفه اش را انجام داده و نباید با مربی ها دعوا کند. کلی حرف زد و حرف زدم. مربی را صدا زدم تا حرف هایشان را باهم بزنند و گلایه هاشان را رو در رو بگویند. آخرش مادر زده زیر گریه. از فشار کار گفته، قراردادی بودن و رییس و همکارهایی که درکش نمی کنند. از سه ماه مرخصی بدون حقوق که ازش دریغ شده و همه کنایه هایی که هر روز باید بشنود.


این روزها خیلی این جمله را می شنوم که «خوب... بشینن خونه بچه شون رو بزرگ کنن». نقش پدرها هیچوقت به میان این بحث ها کشیده نمی شود. بحث قانون کار هم همینطور و ظلم مضاعفی که به نیروی کار زن می شود. هر وقت حرف مادران مهد زده شود در حد دعواهای زنانه و خاله زنکی پایین آورده می شود. نمی فهمم چرا دعوای مردها از نظر دیگران بر سر موضوعات حیاتی قلمداد می شود اما دعواها و دغدغه های زنان در حد پچ پچه هایی که ارزش شنیدن ندارند تقلیل داده می شود. آنچه من هر روز شاهدش هستم فشار زیادی است که به نیروی کار زن ، چه مادر شاغل و چه پرسنل مهد می آید و دست آخر هم اگر به مدیریت ارجاع پیدا کند حرف آخر این است که مهد هزینه ایست که اگر خیلی سر و صدا کنید می بندیمش.جالب است که همه اینها در سرزمینی اتفاق می افتد که گویا نگران کاهش جمعیتش است و دوست دارد جمعیت را بالا ببرد.


دنبال راه حلم.  چیزی به ذهنتان رسید دریغ نکنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۰
سورمه

وقتی درد می کشید باید چه کنید؟ باید بلند شوید و کاری انجام دهید برای کم کردن درد، یا می توانید خودتان را بی حس کنید مثل مسکن خوردن، مخدر مصرف کردن، هر روز سر زدن به به تلگرام و اینستا یا خرید کردن. درستش حتمن همان کار کردن است اما خوب راه سخت تری است. برای عمل کردن باید بیشتر بدانید. گاهی همین بیشتر دانستن حالتان رابهتر می کند چون می فهمید که انقدرها که دیگران بهتان می گویند، عجیب و حساس نیستید و آدم های دیگری هم در دنیا به اندازه شما همین دغدغه ها را داشته اند یا همین قدر عصبانی بوده اند.


شانزده، هفده ساله که بودم زیاد به معنای دنیا فکر می کردم، به مذهب و به دلیل آفرینش. نتیجه خوبی نداشت، غیر از اینکه گاهی حس کنم مغزم درد می گیرد و چیزی جز گیجی نصیبم نمی شود. دانشگاه که رفتم همان ترم اول باید فلسفه و منطق می خواندیم. من تا آن زمان هرگز سمت فلسفه نرفته بودم، شاید چون از دور ترسناک و پیچیده به نظر می رسید. اما درس فلسفه و استادش باعث شدند بفهمم فکر کردن به معنی زندگی کار دیوانه واری نیست. بعد از آن در کتاب های فلسفه دوستان زیادی پیدا کردم که هر کدام می خواستند به نوعی به سوال معنای زندگی پاسخ دهند. مهم نبود که هر کدام جوابش با دیگری فرق داشت، مهم تفاهمی بود که با هم داشتیم در فکر کردن به معنای زندگی.


چند وقت است مغزم از یافتن جواب برای وضعیت زنان در ایران درد گرفته است و به رسم جوانی رفته ام سراغ کتاب تا کمی خودم را تسکین بدهم و جالب است که جواب های خوبی هم گرفته ام. غیر از اینکه دورنمای  مسائل زنان در ایران خوب به نظر نمی رسد اما ما به ریسمان هایی برای بهتر کردن حالمان، امید بخشیدن به خودمان و پیدا کردن راه هایی برای ایجاد تغییرات هرچند کوچک نیاز داریم.


فکر می کنم وقتش باشد نیروی عصبانیتم را جایی ببرم و از آن راهی بسازم، حتا اگر خیلی باریک و کوتاه باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۲:۲۴
سورمه

خوب... فکر می کنم شاید یک توضیح راجع به پست قبل لازم است.


دوستی دارم که زن موفقی است. سی و چند ساله است. در یک شرکت بزرگ کار می کند و شرکت به کار اونیاز دارد ، بس که کارمند خوبی است. با سواد است. باهوش است. تحصیلات بالایی دارد. برای رسیدن به جایگاهش خیلی تلاش کرده و از خیلی سدها عبور کرده است چون غیر از محدودیت های جامعه و محل کار یک خانواده سنتی داشته است.

حالا به یک دلیلی که از نظر من و احتمالن بسیاری از شما خیلی کوچک و خنده دار است در خانه زندانی شده و از تمام فعالیت های اجتماعی محروم شده است و متاسفانه من چون دوستش هستم و یکی از اعضای خانواده نیستم نمی توانم کمکی بهش بکنم. 

خوب از نظر من این مسخره است یا خیلی کلمات بدتر از مسخره می توانم برایش به کار ببرم. اینکه ما هیچ نهادی در این مملکت نداریم که از چنین زن هایی که تعدادشان اصلن کم نیست دفاع بکند و به جایش یک عالم نهاد داریم که مدام بخواهد به محدودیت های زنان اضافه کند. اینکه به راحتی در هر سن و موقعیت اجتماعی می شود جلوی موفقیت و مسیر یک زن را سد کرد و برایش مزخرف ترین دلایل را آورد.

این روزها حس غالبم این است که هیچ چیز هیچ وقت درست نمی شود.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۰۸:۳۹
سورمه

می دانید حالم هیچ خوب نیست. مسخره است که در قرن بیست و یک، رفتارهای عصر حجری ببینی. مردمانی را ببینی که هر روز دخترانشان را زنده به گور می کنند اما به شکل دیگر. حداقل 1400 سال پیش وقتی عرب دخترش را زنده به گور می کرد، نوزاد بیچاره نه از دنیا چیزی دیده بود، نه چیزی می خواست. کار عرب جاهلیت خیلی بهتر بود نسبت به امروز که باید با هزار جور محدودیت و توهین و تحقیر سی و چند ساله بشوی و به موفقیت های بزرگ تحصیلی و کاری برسی اما به دلیلی بی اهمیت خانواده به خودشان اجازه بدهند و بتوانند و جامعه بهشان اجازه بدهد که حتی جلوی خارج شدنت از خانه را بگیرند. شغل، درس و موفقیت هایت را ببوسی و بگذاری کنار و کتابهایت را بریزند دور چون به این نتیجه رسیده اند که مغزت به خاطر کتاب ها اینطور شده. یک طور مریضی که فکر کرده می تواند حق برابر با مردان جامعه داشته باشد. بله تو بیماری که اصلن دنبال درس و کار و پول رفته ای. از اول باید به همان پسرخاله ات که آمد خواستگاری بله می گفتی. به فکر رفتنی؟ چه غلط ها، مگر دختر می تواند همینجور سرش را بیندازد پایین و جایی برود. بمان در اتاقت و حق استفاده از هیچ چیز را نداشته باش تا قدر عافیت را بدانی که ما برای تو چه کردیم و چقدر به تو آزادی دادیم. گذاشتیم درس بخوانی و کار کنی و پول دربیاوری ولی تو بیشتر می خواهی تو استقلال کامل می خواهی و آزادی ولی زن های آزاد ترسناکند و نباید وجود داشته باشند باید شکستشان، تحقیرشان کرد،  تا بفهمند همین چند صباح هم اگر موفقیتی در کار بود برای این بود که منت گذاشتیم و اجازه دادیم وگرنه اگر ما نخواهیم شما زن ها از در اتاق نمی توانید خارج شوید چه برسد به آزاد بودن. اینها برای زنان این سرزمین عین کفر گویی است به خصوص اگر پشتش یک اعتقاد راسخ باشد.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۰۸:۴۰
سورمه

این روزها تبعیض را زیاد در محل کار حس می کنم. می بینم که چطور نابلدی ها،اعتراض ها و بدرفتاری های همکاران مرد تحمل می شود اما اعتراض یک همکار زن غرغر زنانه تلقی می شود یا اشتباه کوچکش به این نتیجه گیری بزرگ می رسد که با زنان نمی توان و نباید کار کرد و همه اینها به این نتیجه گیری بزرگتر که زنان نباید کار کنند. جالب است که  می توانیم به خودمان اجازه دهیم که به راحتی حق کار کردن را از جماعتی فقط به دلیل نوع خلقتشان بگیریم.


امروز  به این مطلب برخوردم و با توجه به حال و روز این چند وقت ترجمه اش کردم. این مقاله احتمالن نشان می دهد همه جای دنیا آسمان کم و بیش همین رنگ است با این تفاوت که یک جا اصل مساله زیر سوال است و هر روز برایش کار علمی و عملی انجام می شود و هرگز کسی نمی تواند به این صراحت هر روز و حتا هر ساعت حق کار زنان را به طور کلی زیر سوال ببرد و در جای دیگر حکومت، قانون، جامعه و خانواده همداستان می شوند تا حق آدم ها را ازشان بگیرند و در مغزشان اینطور فرو کنند که درستش همین است و ذات زندگی و زن ها و مردها و خلقت این است و همه چیزهایی که لابد شما بهتر از من می دانید و هزاران بار شنیده اید.


 
سکسیسم در محل کار شما زنده و سالم است


این تابستان مثل قبل دخترم را چندین بار با خودم سرکار بردم. همکار(زن)  به تفاوت برداشت همکاران نسبت به زمانی که او فرزندش را سرکار آورده بود اشاره کرد (ما هر دو پروفسور کالج هستیم در نتیجه عجیب نیست که وقتی در دفترمان مشغول تحلیل داده هستیم فرزندمان با کامپیوتر بازی کند). اما وقتی من دخترم را سر کار بردم افراد زیادی فکر کردند کار قشنگی است و وقتی همکارم این کار را کرد آن را «نامناسب» دانستند (با این منطق که «چرا این زن بلد نیست نگهداری از بچه اش را مدیریت کند»). این جریان باعث شد به انواع شایع دیگر سکسیسم که به طور مرتب در محیط کار اتفاق می افتد فکر کنم.


ما اخیرن بحثی پیرامون لباس مناسب برای کارکنان دانشجو داشتیم. تمرکز آن کاملن روی دانشجویان زن و زمان هایی بود که آنها لباس «نامناسب» می پوشند. قطعن پسرها و دخترها هردو می توانستند لباس های کاملن غیر رسمی و معمولی برای کار انتخاب کنند، اما ما اینجا راجع به لباس های تحریک آمیز از نظر جنسی حرف می زنیم، و این تنها درباره زنان است. هیچوقت مردی را «فاحشه» صدا نمی زنند.


همکاران من از تحصیلات عالی برخوردارند و حرفه ای رفتار می کنند. آنها احساس قدرت می کنند و اکثرشان می توانند هنگام خشم رک و بی پرده باشند. اما وقتی همکاران زن کم تحمل، جسور یا زودرنج اند تغییر کوچکی اتفاق می افتد. اغلب به راحتی با مردان با  واژه هایی مانند «متکبر»، «بدخلق» یا «غیرعادی» کنار می آیند اما همانطور که همکارم در درس جنس و جنسیت می گوید معادلی برای کلمه «سلیطه» برای مردان وجود ندارد.


رشته ای از پژوهش ها راجع به رهبری وجود دارد که نشان می دهد چطور رهبران زن و مرد متفاوت درک می شوند، و حقیقت این است که زنان در مقام رهبر باید به  استانداردهای بالاتری برسند. در نتیجه زنان کمتری به رده های بالا دست می یابند.


اغلب مواقع می بینم که همکاران زن متهم به رفتار بد یا نامناسب  می شوند در حالیکه همتایان مرد آنها همان رفتارها را انجام می دهند و به راحتی با آنها مدارا می شود. باید تایید کنم که «امتیاز مرد بودن» اغلب بر چشم انداز من سایه می اندازد و من این تفاوت های کوچک (و نه چندان کوچک) که سکسیسم باعث آنهاست را نمی بینم. اما همه ما باید نسبت به  رفتارمان آگاه تر باشیم و  برای داشتن برخورد برابر با زن و مرد تلاش کنیم.


رونالد ای. ریجیو

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۵
سورمه

در راستای این پست فاطیما چند روز پیش اتفاق جالبی در یکی از گروه های تلگرام افتاد. در گروهی عضو هستم که بیشتر اعضاش مادرانی هستند که فعالیت ها و رویدادها و اطلاعات علمی درباره بچه ها را به اشتراک می گذارند. یکی از مادرها آمد و با ناراحتی اعتراف کرد که دخترش استعداد بسیار زیادی در ادبیات داشته است به طوریکه بدون اینکه خانواده بدانند چقدر شعر حفظ است، رفته و در مسابقات حفظ شعر منطقه اول شده. انشاهایی می نوشته که مادر باید به مدرسه می آمده و توضیح می داده که هیچ دخالتی در نوشته شدن این انشا ها نداشته. اینها را گفت و اعتراف کرد که در این سال ها مدام به دخترش گوشزد کرده که مواظب درس های اصلی مثل ریاضی باشد و ادبیات درس متفرقه است. گفت عذاب وجدان زیادی دارد چون فکر می کند اشتباه کرده و کسی را که می توانسته روزی به نویسنده ی بزرگی تبدیل شود به سمتی سوق داده که نهایتش بشود یک دکتر یا مهندس معمولی. می دانید دلم برای مادر سوخت. 

دخترک امسال می رود کلاس هشتم. برای مادر نوشتم به نظرم اصلن دیر نیست و کلی کارگاه نویسندگی و یک عالم مسابقه و اتفاق های جالب برای نوجوانان هست که می تواند بگردد و به دخترش معرفی کند و علاقه سابق را دوباره در وجود دخترک زنده کند. بهش «کتاب کوچک داستان نویسی» فریدون عموزاده خلیلی را معرفی کردم و چندتا لینک از مسابقه ها و رویدادهای داستان نویسی براش گذاشتم و توصیه کردم کتاب های خوب برای دخترکش بخرد. امیدوارم اینها حال مادر را بهتر کند. مادری که نمی خواهد زیر آرزوهای دخترش فندک بگیرد.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۳
سورمه