سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

شهریور ماه من است. ماه به دنیا آمدن خودم و بعضی از عزیزترین هام. از اول شهریور حالم خوب است تا آخرش. انگار که ایام شهریوریه برای من پر از لذت و جشن باشد. اینکه محرم افتاده وسطش هم چیزی را عوض نمی کند. به هر حال محرم هم برای من پر از نوستالژی های شیرین است. مثل نذری گرفتن ها، مسجد رفتن های بچگی، شربت زعفران خوردن ها، دیگ های  همسایه مادربزرگ که در سرتاسر خیابان چیده می شد و صبح فردا  قیمه امام حسین اختصاصی می آوردند در خانه مادربزرگ، به رسم همسایگی. سیاه پوشیدن ها، سینه زدن ها، پشت سر هیئت راه رفتن ها که در همان بچگی هم بیشتر شبیه یک مراسم لذت بخش بود تا عزاداری و غمی تویش نبود. نوحه هایش هم زیبا بود حتی، نه مثل حالا که صدای دوبس دوبس نوحه گوش و روان را می خراشد.

اما شهریور، ماه من. ماهی که هوا انگار بویی دارد و حالی که مدام می گوید پاییز زیبا نزدیک است. رنگی شدن خیابان ها را نوید می دهد. آفتاب و باد بازی می کنند توی ایوان، روی میز ِداخلِ ایوان سایه روشن است. حتی پرنده ها انگار حالشان بهتر است. گرما دیگر نفس گیر نیست، مطبوع است. و هر روز امید باران هست. به پایانش هم که نزدیک می شوم سیل تبریک ها و آدم هایی که از دور و نزدیک بهم می گویند به فکرم هستند و دوستم دارند حالم را خوبتر می کند. یادم می اندازد توی این دنیا تنها نیستم، «مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست»، خیلی چیزهای خوب دیگر هم هست، مثل دوست های خوب و خانواده مهربان.

شهریور یک امشاسپند زرتشتی است. امشاسپندان از صفات پاک اهورا مزدا هستند. شهریور کدام صفت است؟ شهریاری، پاسدار فَر و پیروزی شهریاران دادگر و یاور بینوایان و دستگیر مستمندان. اما هیچکدام اینها هم که نباشد شهریور را فقط به خاطر خودم دوست دارم. به خاطر همه آنچه که در این سال ها تحربه کرده ام و همه دوستانی که مثل سرمایه اندک اندک دور خودم جمع کرده ام و شهریور مرا به یاد همه آنها می اندازد و همه این سی و چند سال زندگی.

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۵۳
سورمه

 

دور و برمان تازگی ها بچه های کوچک زیاد شده اند. نسل ما یکی یکی شاید باتاخیر دارند پدر و مادر می شوند. پدر و مادری کردن دوست هایم را رصد می کنم و تاثیری که بچه هایشان از هر حرف و حرکتشان می گیرند. می بینم هر حرف و حرکت کوچکی چطور توسط بچه ها تقلید می شود. حتی در بچه های بزرگتر می بینم که طرز حرف زدن و لحنشان شبیه  پدر  یا مادرشان شده.

 یکی از بچه های دور و برمان که تازه یکسالش تمام شده شب ها خیلی دیر به خواب می رود چون شغل پدرش طوری است که خیلی دیر به خانه می آید و بچه بیدار می ماند تا پدر را ببیند و با او بازی کند و بعد بخوابد. من فکر می کنم به بعدها که ممکن است این عادت در بچه بماند و مثلا بچه دیگر بشود آدم بزرگی که دوست دارد شب ها بیدار بماند و صبح ها بخوابد. بعد به این فکر می کنم که هزاران مورد این شکلی هست که در دو سال اول زندگی برایمان اتفاق افتاده و ما به آن عادت کرده ایم و الان اصلا تصوری نداریم که فلان عادت یا فلان روش چرا در ما به وجود آمده و شاید هیچوقت هم نتوانیم بفهمیم و بعد احساس ترس می کنم.

انسان اینطوری است، از بی کنترلی بر زندگیش می ترسد. توی یکی از کتاب های دانشگاه آزمایشی بود که فرد را هیپنوتیزم می کردند و بهش می گفتند وقتی از هیپنوتیزم بیرون آمد برود پنجره را باز کند. فرد از هیپنوتیزم خارج می شد و می رفت پنجره را باز می کرد. بعد انگار چیزی درونش بهش می گفت چرا پنجره را باز کردی؟ و شاید این سوال می ترساندش که باید دلیلی وجود داشته باشد. او برای اینکه احمق به نظر نرسد یا حالش بهتر شود یک دلیل بی خودی می آورد، مثلا می گفت هوا گرم است یا خفه است، تا حس کند روی این لحظه کنترل دارد، حس کند خودش به خواست خودش پنجره را باز کرده یا در واقع تصور اینکه دلیلی دیگری داشته باشد برایش ممکن نبود یا دلش نمی خواست فکر کند که ممکن است بی دلیل یا تحت تاثیر چیزی که نمی داند چیست کاری را انجام داده باشد.

همه ما اینطور هستیم. در روز هزاران کار انجام می دهیم که ممکن است دلیلش تربیت پیش از دوسالگی، ژنتیک یا یک خاطره  فراموش شده در ضمیر ناخودآگاهمان باشد. اعتقاداتی داریم که ممکن است با هیچ منطقی جور در نیایند و معلوم نیست از کجا بهشان رسیده ایم اما در زندگیمان جاری اند و حتی یک لحظه فکر کردن به اینکه اینها ممکن است اصلا انتخاب ما نباشند و از جایی وارد زندگیمان شده باشند که نمی دانیم کجاست ترسناک است. این بی اختیاری روی زندگی ما را آسیب پذیر و شکننده می کند. به نظر می رسد خیلی وقت ها بیشتر از آنکه فکر می کنیم هیچ جیز در دستمان نیست ما اما مدام تلاش می کنیم پیش خودمان احمق به نظر نرسیم و برای خودمان و زندگیمان دلایل بهتر و قانع کننده تری دست و پا کنیم.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۱۶
سورمه