سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محیط زیست» ثبت شده است

اول اینکه دسترسیم به بیان از اینترنت وای فای از دیروز قطع شده.

دوم، الان فهمیدم احکام بدوی محیط زیستی ها صادر شده. لعنت بهتون که انقدر ترسویید و گذاشتید الان که شبکه های اجتماعی قطعه تا کسی بهتون اعتراض نکنه.

سوم، این زخم ها هیچوقت خوب نمیشه. 

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۰۰:۰۴
سورمه


سال نو مبارک.
این مدت بیشتر از هر کاری خبرهای سیل را مرور می کردم. در مسافرت هم همین وضعیت بود و البته مجبور شدم دیرتر برگردم چون بعضی راه ها بسته بودند. امیدوارم همه دست به دست هم دهیم شرایط را آسان تر کنیم. فکر نمی کنم غر زدن دردی را دوا کند. بهترین این کار شاید این است که غیر از فرستادن کمک های نقدی و غیر نقدی اگر تخصصی داریم که به کار سیل زده ها می آید آستین بالابزنیم و برایشان انجام دهیم یا درباره اش بنویسیم و آگاهی رسانی کنیم. باید تلاش کنیم کمک های نقدی و غیر نقدیمان هم تنها مختص به این روزها نباشد. زندگی سیل زده ها از بین رفته، خیلی ها زمین های کشاورزی و دام هاشان را از دست داده اند که یعنی درآمدشان تحت تاثیر قرار گرفته است. اگر به خودمان تعهد دهیم و هر مبلغی هر چند کم را اما تا چند ماه و به طور مرتب به سیل زده ها اختصاص دهیم کمک بزرگی خواهد بود.
بحث های زیادی در فضای مجازی درباره اینکه دولت باید کمک کند و نه مردم مطرح شده است اما من فکر می کنم هیچ چیز غیر از حال خوش هم وطن نباید برایمان در اولویت باشد همان طور که اگر ما سیل زده بودیم همین انتظار را داشتیم.
مطلب دیگری که زیاد در فضای مجازی می بینم توپیدن به دولت به خاطر سیل است. فکر می کنم می شود به خاطر مدیریت آب، ساخت جاده و مسکن در مسیر رودخانه ها، جاده کشی و زدن تاسیسات نفت در تالاب و عدم رعابت مسائل محیط زیستی به دولت و حتی تمام دولت های پیش از این بسیار انتقاد کرد اما به خاطر سیل، نه. سیل همه جا ممکن است اتفاق بیفتد. در عین حال واقعیت این است که ما مردم هم تفکر محیط زیستی نداریم و این مسائل را جدی نمی گیریم و در الویت هامان جایی ندارند و غیر از محیط زیستی های متخصص که فعلا هیچ جایی در سیستم ندارند و برخی از آنها هم در زندان به سر می برند هر کس دیگری هم اگر در سیستم بود احتمالا همین تصمیم های اشتباه را می گرفت. همین حالا هم برخی می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و بر طبل سدسازی و انتقال آب می کوبند.
 امیدوارم آگاهی ما بیشتر شود، هوشیارتر باشیم و مسائل محیط زیستی جز مطالبات اساسی مان قرار بگیرد و بفهمیم که محیط زیست و توجه به آن روی همه ابعاد زندگی ما تاثیر گذار است. شاید سال 98 را باید سال تلنگر محیط زیستی نامگذاری کنیم.
از کشاورزی سررشته ای ندارم اما با توجه به مشکلات زیادی که برای کشاورزان و دامداران به وجود آمده امیدوارم آنهایی که تخصص دارند  راهکار ارائه دهند که چطور باید این وضعیت را مدیریت کرد. لینک چند مطلب مرتبط درباره سیل و کشاورزی را می گذارم، شاید کسانی باشند که در این مورد سررشته داشته باشند و ترجمه شان کنند یا ایده بگیرند و بیشتر در این باره بنویسند و اطلاع رسانی کنند.
 


http://agriculture.vic.gov.au/agriculture/emergencies/recovery/farm-and-land-recovery-after-floods

https://www.soils.org/files/science-policy/caucus/briefings/farming-after-flood.pdf

https://www.nrdc.org/experts/ben-chou/floods-droughts-and-agriculture

https://www.oecd-ilibrary.org/agriculture-and-food/mitigating-droughts-and-floods-in-agriculture_9789264246744-en


۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۱۵
سورمه

اینجا اهواز است



این یکی کوهدشت لرستان


به نظر می رسد قرار است صبر کنیم همه مملکت این شکلی بشود و بعد همه با هم بمیریم و از ما بهتران هم تشریف ببرند بلاد کفر.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۰۳:۰۳
سورمه



این یعنی تیشه به ریشه امید مردم زدن. خیلی سخته ببینی همون معدود آدم هایی که دارن کار می کنن و تلاش می کنن و می خوان برای ایران کاری انجام بدن راهی زندان می شن.  ناراحت کننده است که حتی کار کردن تو حوزه محیط زیست هم سیاسی بشه اونم در حالیکه الان بیشتر از هر وقت دیگه ای در این سال ها نیاز به مشارکت مردم احساس می شه اما حالا با دیدن همچین اتفاقی از هر وقت دیگه ای ناامیدتر و سرخورده تریم و مردم هم بیشتر خودشون رو عقب خواهند کشید. 
ناامیدکننده تر از اون اینه که همه اینها زمانی داره اتفاق می افته که فساد در دستگاه های مختلف بیداد می کنه و این انقدر عادی شده که مدام می شنویم «وقتی همه می دزدن چرا من ندزدم» و همه جا پر شده از رشوه بگیر و دزد اما دقیقا دست گذاشته می شه روی دلسوزترین ها و به جای اینکه قدر همچین آدم هایی رو دونسته بشه زندانی می شن. 
چند نفر مثل کاوه مدنی داریم که از اون سر دنیا برگزده ایران برای کمک به مملکتش؟ کاش یه کاری بکنن که بمونه و امیدوار باشه به تغییر تا شاید دیگران هم ببینن و ترغیب شن به برگشت. گرچه با مرگ کاووس سیدامامی کارها خیلی سخت شدن و غصه ها زیاد.
به قول ملک الشعرای بهار: همیشه در پی آزار اهل مملکت‌اند، گمان برندکه این است مملکت‌رانی

*از ترانه محلی صبر گلاره سیما بینا


لینک های مرتبط:
درخواست مشترکت چهار انجمن علمی از رییس جمهور در پی درگذشت کاووس سیدامامی
روایت نماینده تهران از مرگ یک فعال محیط زیست
قوه قضاییه درباره دستگیری فعالان محیط زیست و مرگ دکتر سیدامامی در زندان پاسخگو باشد
توییت کاوه مدنی، معاون سازمان محیط زیست، درباره بازداشت برخی فعالین محیط زیست

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۴۴
سورمه


این روزها نمایشگاه مطبوعات در مصلای تهران برقرار است و فکر می کنم تا حدود یک هفته ی دیگر ادامه دارد. شاید  خودتان مجله خوان و روزنامه خوان هستید و برای دیدن مجله مورد علاقه تان یا استفاده از تخفیف های نمایشگاه قرار است سری به نمایشگاه بزنید.  در نمایشگاه مدام می توانید چای مجانی هم بنوشید و با نویسنده های مورد علاقه تان عکس یادگاری بیندازید. 
اغلب مجلات شماره های قدیم خود را هم در نمایشگاه عرضه می کنند و تخفیف های خوبی هم می دهند. من چندتا از نشریاتی که خودم بهشان علاقه دارم را اینجا معرفی می کنم و غرفه هایشان را هم می نویسم که اگر دوست داشتید سر بزنید. باشد که رستگار شوم.


احتمالا از بقیه مجله هایی که معرفی خواهم کرد کم سن و سال تر است با اینکه نام قدیمی ترین قصه مکتوب جهان را بر خود دارد. گیلگمش را جمعی از ایران دوستان این سرزمین چاپ می کنند. نکته جالب این است که این فصلنامه به صورت فارسی و انگلیسی با مضامین مختلف منتشر می شود.  مجله فارسی بیشتر مردم داخل ایران را مدنظر قرار داده و  مجله انگلیسی سعی می کند ایران و زیبایی ها و رمز و رازهایش را به مردمان خارج از ایران که آشنایی کمتری با سرزمین ما دارند بشناساند. اگر به دنبال مجله ای با مطالب جدی درباره ایران هستید یا اگر دوستانی غیر ایرانی یا دور از وطن دارید که دوست دارید ایران را بهتر بشناسند این مجله می تواند مورد پسندتان باشد و حتی یک هدیه خوب برای دوستانتان.
یک نکته مهم درباره گیلگمش این است که برای چاپ آن هیچ درختی قطع نمی شود چون این نشریه با پودر سنگ تولید می شود.
گیلگمش را می توانید در غرفه 492 که طبقه دوم شبستان است پیدا کنید.


یک نشریه جدی و بین رشته ای با ترکیبی از مسائل محیط زیستی، میراث فرهنگی، جوامع روستایی، توسعه پایدار، معماری، تاریخ و  مباحث دیگر. 
در دنیای امروز قطعا مشکلات ما راه حل هایی بین رشته ای می طلبد و باید برای حل مسائلمان به موارد گوناگون توجه کنیم. بوم با مطالب علمی خود به این نیاز پاسخ می دهد و با کیفیت قابل قبول و عکس های زیبایش لذت خواندن را دوچندان می کند. در نمایشگاه برای خرید شماره های قبلی تخفیف خوبی هم در نظر گرفته است.
بوم را می توانید در غرفه شماره 100، راهرو شماره 6 پیدا کنید.


شاید مثل دو مجله قبلی پر آب و رنگ نباشد یا روی کاغذ گلاسه با عکس های چشم نواز چاپ نشده باشد اما محتوای جذاب و جالبی دارد. گفتگو به فرهنگ و تاریخ و جامعه ایران می پردازد و مطالب مهمی را در این خصوص با شما در میان می گذارد. اگر تاریخچه ی فرهنگی و اجتماعی ایران برایتان جالب است می توانید گفتگو بخوانید. 
غرفه 36، راهرو 5 محل استقرار این مجله است.


اگر مسائل زنان را دنبال می کنید و به دنبال نشریه ای هستید که به صورت تخصصی و ریزبینانه مسائل و مشکلات زنان را در جامعه و قانون و سیاست و فرهنگ و ادبیات و جاهای دیگر دنبال کند این نشریه بسیار زیاد توصیه می شود.
زنان امروز را در غرفه 39 راهرو 6 می توانید پیدا کنید.


اگر به دنبال نشریه محیط زیستی برای نوجوانان  هستید داروگ شدیدن پیشنهاد می شود. یکی از مشکلات ما نبود محتوای بومی  محیط زیست برای کودک و نوجوان است. ما درباره پاندا کتاب بیشتری در کتابفروشی هایمان داریم تا درباره یوز ایرانی اما خوشبختانه نشریه داروگ پا در راه تولید محتوا برای نوجوانان گذاشته است. 
همین جا باید بگویم که نشریه گیلگمش هم به زودی شماره مختص نوجوانش را روانه دکه ها می کند. همه اینها خبرهای خوبی است اما بقیه اش بستگی به مخاطبان دارد که چقدر از این مجله ها حمایت کنند.
داروگ را می توانید در غرفه 4، راهرو1 پیدا کنید.

نشریه های دیگری که دوست دارم اما شناخته شده تر و قدیمی ترند و احتمالا می شناسیدشان از این قرارند: اندیشه پویا (غرفه22، راهرو6)، چلچراغ (راهرو10)، خط خطی (راهرو9)، شهروند امروز (غرفه 203، راهرو20).

اما جای دو نشریه ای را که دوست دارم در نمایشگاه خالی می بینم. اولی نشریه فرهنگ و  مردم است که تا دوسال پیش هم در نمایشگاه مطبوعات شرکت می کرد. نشریه ای بسیار غنی درباره فرهنگ ما ایرانیان در تاریخ، موسیقی، غذا، قصه ها و بسیاری مطالب دیگر. 

دومی نشریه پازن است. نخستین فصلنامه تخصصی پستانداران در ایران با مطالب علمی و عکس های با کیفیت از پستانداران ایران که شاید هیچ کجای دیگر ندیده باشید. 

 توصیه ام به همه دوستان و خوانندگانم این است که نه فقط برای خودتان بلکه برای کمک به پا گرفتن نشریه های تخصصی فرهنگی و محیط زیستی کشور که در حال حاضر از هر طرف مورد بی توجهی دولتی و غیردولتی قرار گرفته اند، یک نشریه خوب و با کیفیت را انتخاب  و به طور منظم خریداری کنید. بخوانید و اگر خوشتان آمد به دیگران هم معرفی کنید یا حتی هدیه بدهید. 
اگر می خواهیم اتفاقی در این سرزمین بیفتد اول از همه باید بیشتر بخوانیم و بدانیم، آن هم نه اخبار کپی پیست شده تلگرام و خبرهای خاله زنکی و عمومردکی اینستاگرام را، بلکه همین مجله های باکیفیتی که یک عده آدم دلسوز و وطن دوست با سختی و خون دل دارند برای ما منتشر می کنند.
 اگر این را هم نمی توانید، گاهی نذر کنید، نذر مجله، و برای خودتان یا دوستانتان یا بچه هایتان مجله بخرید. 
اتفاقی اگر قرار است بیفتد از همین جاهاست احتمالا، از من و شما.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۲۱:۰۷
سورمه

سال ها بعد از مردمانی سخن خواهند گفت که یکی از دلایل انقراضشان ترسیدن از آبروریزی بود. کشوری که دوست نداشت از آسیب های اجتماعیش آماری منتشر کند، مبادا که دشمن بفهمد. و همین شد که در دریایی از اعتیاد، فحشا، ایدز و.. غرق شد و خودش هم نفهمید چطور.

سال ها بعد از مردمانی سخن خواهند گفت که منقرض شدند از بی آبی. در تاریخچه شان نوشته خواهد شد: «با اینکه سال های زیادی از خشک بودن سرزمینشان و در حال اتمام بودن منابع آبی شان خبر داشتند اما مانند یکی از پرآب ترین کشورهای جهان آب مصرف می کردند. مردم این سرزمین حساسیت ویژه ای روی میکروب و تمیزی داشتند و چند برابر مردمان دیگرسرزمین ها برای شستشو از آب استفاده می کردند. ساعت ها در حمام می ماندند و از آب به عنوان جارویی برای برگ ها استفاده می کردند. این مردمان عجیب با وجود اینکه می دانستند خورشید میزان زیادی از آب های سطحیشان را تبخیر می کند و دریاچه ها و رودخانه هایشان در حال از بین رفتن است، مدام سد می ساختند و با وجود اینکه می دانستند پایتختشان در حال نشست است و حتی روی گسل های مرگبار قرار دارد از ساخت و سازهای بزرگ و خالی کردن سفره های زیرزمینی دست نمی کشیدند. آنها واقعن مردمان عجیبی بودند. هنوز علم ما آنقدر پیشرفت نکرده است که از انگیزه های آنان با خبر شویم و بفهمیم چرا با دست خود، خود را از بین بردند.»



۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۷:۵۴
سورمه

دارم بخش هایی از کتاب Women and The Environment را می خوانم. کتاب متعلق به سال 1994 و از سری کتاب های Human Behavior and Environment است.

در روان شناسی مبحثی هست به نام روان شناسی محیط که به بررسی تاثیر محیط بر انسان و بالعکس می پردازد. در واقع مدعی است که ما و محیط بر هم تاثیر می گذاریم. معماری فضاهای مختلف، طبیعت، صدا، نور و تغییرات محیط همه بر ما و روانمان موثرند. اما این کتاب انحصارن به محیط و زن پرداخته است. چیزی که در کتاب برایم جالب است تاریخچه هاست. اینکه زن ها در تاریخ تا چه حد می توانسته اند از محیط استفاده کنند و این توانایی یا عدم توانایی در استفاده از محیط چه تاثیری بر زندگی شان داشته است، تاثیراتی که گاه تا امروز ادامه دارد.

در واقع وقتی کتاب را می خوانید به مسائلی پی می برید که ممکن است تا به حال به آنها فکر نکرده باشید یا به نظرتان مهم نیامده باشند. مثلن آیا قوی بودن هوش فضایی در مردان نسبت به زنان ممکن است ارتباطی به استفاده وسیع تر آنها از محیط اطراف و آزادی بیشترشان برای دوری از خانه داشته باشد؟ یا چه شد که غربیان روزگاری به این نتیجه رسیدند که مدارسشان مختلط باشد در حالیکه زمانی پیش از آن آموزش دختران برایش اهمیتی نداشت.

این مقدار باریک بینی اروپاییان در تاریخشان، مکتوب کردن چیزهای کوچک، و تحقیقشان نسبت به همه چیز باعث می شود تا حد زیادی بفهمم چرا ما انقدر عقب هستیم. واقعیت این است که ما هیچوقت تا این حد به شناخت خود نزدیک نشده ایم یا برایش تلاش نکرده ایم که بعد بخواهیم تغییری ایجاد کنیم. حتی بسیاری از اثار مکتوبی که ما را با گذشته خودمان آشنا می کند به دست غیرایرانیان نوشته شده است. ما به طور کلی ملت نویسایی نبوده ایم.  در واقع بسیاری از تغییراتی هم که در دوران مختلف ایجاد کرده ایم صرفا کپی برداری و بدون هیچگونه پشتوانه تحقیقاتی و بررسی تاریخی و کاملا سلیقه ای بوده است.

بخش کوچکی را که ترجمه اش را در اینجا می گذارم راجع به تاریخچه استفاده پسران و دختران از محیط و مدل تربیتی آنان است که بیشتر  آن به قرون وسطا باز می گردد.


مدل محیطی پسران: دوری از خانه

پس از اتمام مدرسه، پسران شهری به مدرسه هایی دور از خانواده هایشان فرستاده می شدند. در رم پسران شانزده ساله به خانواده دیگری برای آموزش نهایی رفتار اجتماعی سپرده می شدند. طبقه نجیب زادگان در قرون وسطا آن دسته از پسرانی را که برای زندگی در ارتش انتخاب شده بودند در هفت سالگی به  خانواده های دیگر می سپردند. پسرانی که برایشان زندگی در صومعه مقدر شده بود حتی زودتر از این سن به کلیسا سپرده می شدند.. خانواده های مرفه حداقل تا آخر قرن نوزدهم پسرانشان را به مدارس شبانه روزی دور از خود می فرستادند. تجار و صنعتگران پسران خود را برای شاگردی کردن به کارگاه صنعتگران دیگر می فرستادند.

ترک کردن خانه تقریبا همیشه با بحران همراه بود، احساس غربت و تنهایی. مک لاگلن (1974) هنگامی که به جدایی زودرس کودکان از خانواده هایشان در جامعه قرون وسطا اشاره می کند خاطراتی از اوردیک ویتالیس نقل می کند که به وسیله پدرش به صومعه ی نرماندی سپرده شده بود:

«پس پسری ده ساله ، من، از کانال انگلیس گذشتم و به نرماندی تبعید شدم، کاملا ناآشنا، هیچ کس را نمی شناختم... مانند یوسف در مصر زبانی را می شنیدم که هیچ چیز از آن را نمی توانستم بفهمم.»

 در حقیقت یوسف که به آن اشاره شده آشکار می کند که در قرون وسطا رسم فرستادن پسر به بیرون خانه دارای جایگاهی اسطوره ایست. نه تنها یوسف، بلکه بیشتر شخصیت های انجیل که باعث وقوع تغییرات تاریخی شدند (مانند ابراهیم، یعقوب، موسی، ییفتاح، ساموئل، سائول و داوود) در کودکی و نوجوانی مجبور به ترک خانه پدریشان شدند.

ریشه های این اسطوره ها در پس احتیاجات اولیه روان شناختی یافت می شوند. بتلهم (1976) وقتی به بازتاب جدا کردن پسران از خانه در قصه های پریان و  افسانه ها اشاره می کند، به ما می گوید:

در بیشتر داستان هایی که دو برادر در آن حضور دارند، یکی به دنیای بیرون می رود و با خطر دست و پنجه نرم می کند در حالیکه دیگری... به سادگی در خانه می ماند. در بسیاری از قصه  های اروپایی برادری که خانه را ترک کرده است به زودی خود را در جنگلی تاریک و عمیق می یابد که حس می کند در آن گم شده است و از چهارچوبی که در خانه والدینش به دست آورده، دست می کشد در حالی که هنوز ساختاری درونی را برای خود نساخته است، ساختاری که تنها می توان تحت تاثیر تجربه های زندگی بدان دست یافت. اینجا مانند بسیاری از قصه های پریان بیرون رانده شدن از خانه برای «کسی شدن» است. پیدا کردن خود نیاز به دور شدن از حصار خانه دارد، تجربه ی دردناکی که دارای خطرات روان شناختی بسیار است. این فرایند رشد، غیرقابل فرار است، دردی که با کودک ناشاد از مجبور شدن به ترک خانه به نماد تبدیل شده است.

 لزوم ترک خانه برای رسیدن به معیار مرد شدن است که در بسیاری از فرهنگ های دیگر هم یافت می شود. بفو (1986) به پس زمینه اجتماعی فرهنگی رشد کودک در ژاپن اشاره می کند: «آنها می گویند برای یک انسان بالغ شدن، باید از برنج دیگری خورد، یعنی باید از خانه دور شد. جایی زندگی کرد که احترام به دیگران و تحمل سختی های مادی و روانشناختی ضروری باشد»

 دور از خانه و دور از همدردی والدین، پسر نه تنها ساختار رفتاری مستقل و تفکر واقعی  را می آموزد بلکه استقامت و تحمل را فرا می گیرد.

مردم شناسانی که به تحقیق مردانگی در جامعه های نانویسا پرداخته اند دریافتند که پسرها برای رسیدن به مرحله بلوغ آدابی داشته اند که حداقل دارای یکی از فاکتورهای زیر را بوده است:

تحقیر دردناک به وسیله مردان بزرگسال در جامعه، آزمودن تحمل و مردانگی، جدا شدن از زنان، عمل جنسی، یا تغییر محل اقامت  که پسر را از مادر و خواهرانش جدا کند.

پسر در فرهنگ غربی برای مدت کوتاه از خانه دور نمی شد بلکه برای چند سال طولانی چنین اتفاقی می افتاد.همین طور او به حاشیه شهر نمی رفت بلکه به موسسه یا خانه ای می رفت که در سطح بالاتری نسبت به خانه یا شهر خودش قرار داشت. تا در آنجا در معرض جامعه ای متفاوت با سنت ها، ایده ها، سبک زندگی و رفتار متفاوت قرار گیرد. عموما پسری که از خانه جدا می شد در سن تفکر انتزاعی قرار داشت. در این سن او مجبور بود خود را با محیط جدید منطبق کند،  تا با ارزش ها و مفاهیم فرهنگ دیگر همانندسازی کند و آنها را با آنچه در گذشته درونی کرده است یکپارچه کند. بعد از این یکپارچه سازی مفاهیم و ارزش ها، پسر بر اساس قوانین سنت های پدری  به خانه برمی گردد، نه تنها به عنوان یک فرد بلکه به عنوان یک انتقال دهنده فرهنگ. او حالا مردی است در اواخر بیست سالگی یا اوایل سی سالگی که با دختری نوجوان ازدواج می کند آن هم تنها بعد از آنکه خود را از نظر حرفه و درآمد تثبیت کرده باشد.

پیوند مرتبط:

قسمت دوم این مطلب



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۶
سورمه

حتمن تا حالا به گوشتان رسیده که ۱۹ سرباز در تصادف اتوبوس از بین رفتند و ۳ محیط بان در درگیری با شکارچیان کشته شدند. این اتفاقات دل آدم را تا اعماق جان می سوزاند. نه فقط به خاطر ۲۲ نفری که در این سه روز از بین ما رفته اند بلکه به این خاطر که می دانم باز هم این اتفاقات تکرار خواهند شد. یک چیزهایی در مملکت ما دیگر «اتفاق» یا «حادثه» نیست، بلکه رنگ روزمرگی به خود گرفته است. چیزهایی هم جنس مرگ.
برای این مردان وطن که از دستشان داده ایم واژه شهید را به کار می برند. من حس می کنم در این به کار بردن  رنگی از تزویر و دروغ نهفته است چرا که همان هایی که این واژه را به کارمی برند شاید از همه مقصرترند.
چرا مردان جوان ما باید درست وقتی که از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند و پر از امید و آرزو برای آینده اند به بیگاری دوساله کشیده شوند. دوسالی که قرار است ته مانده ی عزت نفسی را که در مدارس تا حد زیادی ازشان گرفته شده به طور کامل ازشان بگیرد. کار بهتری نیست که در این دوسال به اینهمه مرد جوان سپرده شود؟ ما در خیلی از ارگان ها مثل همین محیط زیست کمبود نیرو داریم ولی دریغ. دوسال کار بی مزد، دوسال وقت گذرانی آلوده به تحقیر.
بماند که فرهنگ ما هم انگار اعتراضی به همه اینها ندارد. هنوز این جمله را می شنویم که «باید بروی سربازی تا مرد شوی» انگار آنها که سربازی رفته اند خیلی مرد شده اند و کسی نیست بپرسد که اصلن «مرد شدن» یعنی چه.
در کنار همه اینها و شاید مهمتر از همه فرهنگ رانندگی مان است و همه کلیشه هایی که از «دست فرمون خوب» در ذهن هایمان وجود دارد. در این دیار هر که تندتر برود، لایی بکشد، بیشتر خلاف کند، بیشتر جلوی دیگران بپیچد، دست فرمان بهتری دارد و آنکه با احتیاط تر و قانونمندتر رانندگی می کند راننده خنگ تری است و باعث تصادف! شاید ما امروز دلهایمان سوخته باشد و واقعن ناراحت سربازهای جوانمرگمان باشیم اما در واقع ما همه در این واقعه مقصریم. به دلیل همه اعتراض هایی که به رانندگی های بد نکرده ایم و همه قانون شکنی هایمان. واقعیت این است که استفاده از اتوبوس شخصی برای سربازهای وطن یک عرف است و نه یک اتفاق  یا قانون شکنی که فقط اینبار افتاده باشد. واقعیت این است که اگر حتی یکبار اتوبوس های تعاونی ها را سوار شده باشید، سوار کردن مسافرین بین راهی، چرت های راننده، سبقت های غیرمجاز و سرعت های عجیبشان را دیده اید. اینها جدید نیستند، واقعیت های هر روزه اند، آنقدر عادی که حتی بهشان اعتراض نداریم، پس به خودمان دروغ نگوییم.
درباره محیط بان های مظلوم سرزمینم هم همین ماجرا جور دیگری رخ داده است. سال هاست که خلا قانونی واضحی در اینباره وجود دارد و داعیه داران قانون و عدالت که برای بسیار کوچکتر از این اتفاقات گریبان ها چاک داده اند در این سال ها سکوت اختیار کرده اند. در این سال ها محیط بان های زیادی  نه تنها قربانی شکارچیان که قربانی  قانون و قانونگذاری این مملکت شده اند. محیط بانان اگر به شکارچیان شلیک کنند باید راهی زندان و اعدام شوند و اگر شلیک نکنند خودشان خواهند مرد. این بازی دوسر باخت را فقط شکارچیان برای آنها تدارک ندیده اند، قانون هم شریک جرم بوده است و مایی که سکوت کرده ایم. 
امیدوارم اینهمه تلفات حداقل باعث ایجاد جنبشی «دائمی» تا زمان برطرف شدن خلاهای قانونی  وضعیت محیط بانان و نظارت و رسیدگی بیشتر بر وضعیت سربازان شود. کاش حالا که از جان مردممان هزینه می شود حداقل کمی آگاه شویم. 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۵
سورمه

چند وقتی است نوارهای نارنجی و سیاه شهر تهران که حصار محوطه های کارگاهی ساختمانی بود جایشان را به رنگ های آبی و سفید داده اند و مزین شده اند به جمله «آسمان آبی، زمین پاک». رنگ آبی و سفید البته آرامش بخش تر از نارنجی و سیاه است. نارنجی و سیاه هشداری در خود داشت انگار. بله آبی وسفید آرامش می آورد، آرامش خوب کاذب.

تناقض جالبی است که درخت ها را می خشکانیم و از بین می بریم و برای ساختن آپارتمان ها و برج ها و پاساژها، روی حصارهای کارگاهایمان می نویسیم آسمان آبی، زمین پاک.

یک پدیده ی جدید این سال ها «جریمه» است. شما هر کاری می توانید بکنید به شرط آنکه جریمه اش را بدهید. رشوه و زیر میزی لازم نیست، اسمش الان شده است «جریمه». درخت ها را قطع کنید، در خیابان های باریک و تنگ برج بسازید، ساختمان های قدیمی را تبدیل به پاساژ کنید، پاساژها را بدون پارکینگ بسازید، فقط یادتان نرود جریمه اش را بدهید . می شود یک تیر و چند نشان برای شهرداری!نه؟ ما هم البته به کارمان می رسیم، مثلن وارد محدوده طرح ترافیک می شویم، خانه مان را می سازیم، از همه مهمتر پول روی پول می گذاریم و سود می بریم. یک بازی برد_برد واقعی!

ما آنقدر برج خواهیم ساخت تا از آسمان چیزی باقی نماند و بعد سقف آسمان را هم حصار می کشیم و رویش می نویسیم «آسمان آبی، زمین پاک». آبیش می کنیم، به یاد آسمانی که روزی می شناختیم.


پیوندهای مرتبط:

داستان سکوت درختان

حصارهای کارگاهی، آسمان آبی زمین پاک

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۵۲
سورمه

دیروز دکتر کاوه مدنی استاد امپریال کالج لندن در اهواز به سخنرانی درباره مساله آب در ایران پرداخته است. خواهشم این است که این دو لینکی که می گذارم بخوانید. فکر می کنم همه مان موظفیم آگاهیمان را در رابطه با آب و مسائل محیط زیستی ارتقا دهیم تا باهم بر وضعیت فعلی فائق آییم. اما بدون آگاهی حرکت کردن می تواند اوضاع را بدتر و پیچیده تر کند.


بحران آب در کشور با تفکر سازه ای حل نمی شود


اعتراض به مادرکشی در کارون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۸
سورمه