سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردسالاری» ثبت شده است

این روزها بحث چند همسری داغ شده. خیلی ها عصبانیند و خیلی ها هم انگار اصرار دارند عصبانی ها را عصبانی تر کنند. کوچک زاده نماینده سابق مجلس که خدا می داند چرا همچین کسی باید نماینده مردم باشد عکس برخی از زنان سرشناس را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده و گفته اینها چون زشتند با چند همسری مخالفند. علی مطهری گفته چند همسری به حل یک معضل اجتماعی می پردازد و اضافه کرده اگر چند همسری  را قبول نکنیم به معنای این است که عده ای از بانوان حق تاهل محروم می شوند چون تعداد بانوان بیشتر از آقایان است.  اینکه عده ای مثل او فکر می کنند که می شود با این توجیهات چند همسری را توجیه کرد نشان از این دارد که دید روشنی از مردم ندارند یا فکر می کنند مردم فقط عده ی خاصی از مردها هستند. علی مطهری همین طور گفته اتفاقاً بشر امروز بیشتر از بشر دیروز به این حکم نیازمند است و  این سوال را در ذهن ایجاد می کند که منظورش از بشر زن ها هم هستند یا نه، و اگر ماجرا برعکس بود و مردها بیشتر از زنان بودند چه راهکاری پیشنهاد می کرد.

 در قرن بیست و یک پیشکش کردن ته مانده ی یک مرد به زن ها با عبارت «محروم شدن از حق تاهل» زننده است. زن ها انتخابگرند و خیلی هاشان ممکن است با اراده و اختیار خودشان نخواهند متاهل باشند و اصلا قرار نیست کسی به هر قیمتی متاهل شود تا سطح تسترون جامعه ذکور را پایین بیاورد. اما زننده تر از آن مردهای معمولی دور و برمان هستند که با شوخی های سخیف و احمقانه به این وضعیت دامن می زنند. مردهایی که مطمئنا هیچگاه قرار نیست زن دوم اختیار کنند اما فکر می کنند باید درباره اش شوخی کنند یا مثل یک خروس سینه جلو دهند و این را یک حق مردانه بدانند.

یک گروه خانوادگی داریم با آدم های معمولی قشر متوسط که فکر نمی کنم مردهایش هیچوقت بخواهند همسر دوم داشته باشند یا شاید هم می خواهند و جرات ابرازش را به صورت جدی ندارند. چند روز پیش  این گروه پر شده بود از همین شوخی های احمقانه. شوخی هایی کاملا زن ستیزانه و آزار دهنده که جرمش به اندازه همان نماینده ایست که علنا از چند همسری با هزار توجیه دفاع می کند.

فکر می کنم باید شروع کنیم و اول از همه تکلیفمان را با همین مردهای معمولی دور و برمان روشن کنیم. بعد هم ببینیم چطور به نمایندگانی رای داده ایم که نه تنها نیمی از جمعیت را جز «بشر» نمی دانند بلکه با آنها سر عناد و ستیز دارند.

۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۲ ۲۰ آبان ۹۸ ، ۲۲:۳۸
سورمه

تبعیض می تواند خیلی خیلی آب زیر کاه باشد. یعنی ممکن است فکر کنیم که اصلا تبعیضی در کار نیست یا انقدر با آن تبعیض زندگی کرده باشیم که باورمان شده باشد زندگی اصلا همین شکلی است و شکل دیگری وجود ندارد یا شکل دیگرش اشتباه، زشت یا عجیب است.

آن شب رفته بودیم مهمانی. سه زوج بودیم و یک مجرد. دوتا از این زوج ها بچه های کمتر از یکسال داشتند. اگر از خود این زوج ها یا از کسانی که از بیرون می شناختندشان می پرسیدید می گفتند به برابری معتقدند و خیلی همه چیز عالی است و تبعیضی در کار نیست. مردها به همسرانشان کمک می کنند و زن ها حقشان پایمال نمی شود و بچه داری بین پدر و مادر تقسیم می شود. از آن آقای مجرد هم اگر می پرسیدید می گفت که به حقوق زنان احترام می گذارد و همه اینها را باور دارد.

در عمل اما آن شب مردها نشستند تمام مدت فیفا بازی کردند و زن ها غذا پختند، میز را چیدند، میز را جمع کردند، ظرف ها را شستند، چای دم کردند و ریختند، هندوانه قاچ کردند و ظرفش را هم گذاشتند جلوی مردها. وقتی هم که یکی از مردها خیلی برای جمع کردن میز اصرار کرد زن ها قسمش دادند که عمرا  بگذارند او میز را جمع کند. 

در تمام این مدت زن ها به طور موازی حواسشان به بچه ها هم بود، باهاشان بازی کردند، شیرشان را دادند، غذایشان را درست کردند، غذایشان را دادند و خواباندندشان. بی انصاف نباشم، مردها هم در زمان های بین دو بازی گاهی با بچه ها بازی کردند. مثلا یکی از پدرها آمد با بچه اش بازی کرد و بغلش کرد و وقتی  بو از بچه بلند شد کفت «اَه اَه» و بچه را داد بغل مادر و مادر بدو بدو رفت پوشک بچه را عوض کند و پدر رفت سراغ ادامه فیفا. 

بعد نشستیم راجع به زندگی های بی تبعیضمان حرف های خوشحال کننده زدیم و این قربان دختر کوچولویش رفت و آن قربان پسر کوچولویش و گقتند ببین چقدر رفتار دخترها و پسرها از بچگی با هم فرق دارد و معلوم است که این پسر است و آن دختر و من داشتم به همه نمایش های اینچنینی  فکر می کردم که ما از ابتدا برای بچه هایمان بازی می کنیم و حتی متوجه اش هم نمی شویم و می گذاریم به حساب تفاوت ذاتی دخترها و پسرها و لابد بعدتر زن ها و مردها.


۲ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۴۱
سورمه

ایسنا: کلیه مقاطع تحصیلی تهران و شهرستانهای استان چهارشنبه تعطیل شد
دستگاه ها موظفند با مرخصی بانوان باردار و مادرانی که فرزند آنها بخاطر تعطیلی در منزل هستند. موافقت کنند.


سوال: چرا فقط «مادرانی که فرزند آنها در منزل هستند»؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۳۳
سورمه

امروز وقتى از اتوبوس پیاده مى شدم مردى رو دیدم که براى صدا کردن زنش از قسمت زنونه اتوبوس مى گفت: پیشت، پیشت! فکر کردم گربه شو داره صدا مى کنه. ولی بعد دیدم یه خانوم از اتوبوس پیاده شد. فکر می کردم این مردا منقرض شده باشن ولی گویا هنوز هستن... 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۶ ، ۲۰:۵۳
سورمه

برخی آداب و رسوم ما در گذشته کاملا نقض کننده حریم خصوصی زنان بوده اند، مانند مجالس شب زفاف. اما امروز هم همچنان حریم خصوصی زنان و حق آنها نسبت به بدنشان مرتبن نقض می شود. یکی از نقض کنندگان این حریم متخصصان زنان و زایمان هستند.
برخی از خانواده ها برای اینکه سندی برای اثبات باکرگی دخترشان داشته باشند قبل از ازدواج برگه ای مبنی بر باکره بودن دخترشان از پزشک می گیرند. غیر از اینکه خود اینکار و مرسوم بودنش چقدر درست است، دوستی که چنین کاری را انجام داده بود برایم تعریف کرد که وقتی وارد اتاق دکتر شد مردد می شود و تصمیم به ترک اتاق می گیرد اما دکتر در اتاق را قفل می کند و مجبورش می کند به معاینه.
به نظر می رسد به دلایلی برخی پزشکان زنان و زایمان که تعدادشان هم کم نیست به زنان و به خصوص دختران مجردی که به آنها مراجعه می کنند به چشم مجرم نگاه می کنند.
دوست دیگری در زمان مجردیش دچار عفونت زنانه شده بود. وقتی از دکتر درباره علت بیماری و چگونگی سرایت پرسیده بود. جواب شنیده بود که : می خوای ببینی از کدومشون گرفتی؟
دوست دیگری اینبار اما متاهل وقتی به مطب دکتر می رود تا چکاپ ساده انجام دهد از پزشک آنچنان برای بچه دار شدن مورد سوال و جواب و فشار قرار گرفت که دست آخر مطب را باچشم گریان ترک کرد.
به نظر می رسد جامعه مردسالاری که از گذشته تا امروز بدن زن را به تصاحب درآورده و خود را مالک آن دانسته امروز نمایندگان برازنده ای به نام متخصص زنان برای خودش پیدا کرده که با همان تحقیری با زن و بدنش رفتار می کنند که در تاریخ رفتار شده است. 
البته مثال هایی که آوردم نسبت به آنچه اینجا خواهید خواند جدی به نظر نمی رسد.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۲
سورمه

امروز خبری خواندم با این مضمون که اولین روس.پی خانه دنیا با پرسنل عروسک در بارسلون شروع به کار کرده است. این عروسک ها از جنس سیلیکون هستند و طوری طراحی شده اند که حس لمس یک انسان را به مشتری بدهند. برای شروع چهار عروسک با نژادهای آفریقایی، آسیایی، اروپایی و عروسکی با شمایل کارتون های ژاپنی ساخته شده اند. در زمان ارتباط با این عروسک ها در اتاق موسیقی شهوانی  پخش می شود و تلویزیون های بزرگ فیلم پورن پخش می کنند. 
تیتر یکی از سایت هایی که این خبر را منعکس کرده این است «ارزضای فانتزی ها بدون هیچ محدودیتی». بهشتی برای بعضی آدم ها از جمله آنانی که دوست داشتند خیلی از حرکات فیلم های پورن را امتحان کنند و نمی توانستند یا پارتنرهایشان از اندام ستاره های پورن بی بهره بودند. همه این چهار عروسک سینه های بزرگی دارند، هر طور که از آنها خواسته شود لباس می پوشند،  و برای هر گونه خدمتی آماده هستند. همین طور احساساتی مثل مهربانی، شهوت، خجالت و روشنفکری دارند، احتمالا از هرکدام به میزانی که دل را نزند.
در یکی از خبرها اشاره شده که استفاده از عروسک برای سکس در چین و ژاپن با اقبال خوبی مواجه شده است به خصوص برای آن دسته از مردانی که در نقاط دوری نسبت به خانه خود کار می کنند و در عین حال می خواهند به همسرانشان وفادار بمانند. آیا به واقع چون این «تن» های جدید «عروسک» هستند و نه «آدم» پس ارتباط با آنها خیانت محسوب نمی شود؟ و این روابط تا چه حد می توانند بر زندگی با آدم های واقعی تاثیر گذار باشند؟ این تحقق آرزوها و خیال های جنسی و داشتن عروسک هایی که هر طور که ما می خواهیم لباس می پوشند و رفتار می کنند و فقط در جهت خدمت به ما به وجود آمده اند روان های ما را به چه سمت و سویی خواهند برد؟ یا برعکس، روان های ما به چه وضعیتی دچار شده اند که برای ارتباط محتاج عروسک اند؟
مدیرعامل Realdoll شرکت تولید کنند این عروسک ها، مت مک مولن است که در گفتگو با مجله فوربز گفته آنها از سال 1996 بیش از 5000 عروسک غیررباتیک سکس، به قیمت پنج تا ده هزار دلار فروخته اند. مک مولن می گوید عروسک های جدیدتر غیر از مو و صورت و اندام دلخواه می توانند با شما حرف بزنند، احساس لذت را نشان دهند و نوعی از عشق را به شما ارائه دهند. «نوعی از عشق» عبارت تامل برانگیزی است. عشقی از طرف عروسکی که سعی می کنیم باور کنیم عروسک نیست. عشق از سمت موجود بی جانی که می خواهیم به خود بقبولانیم زنده است. 
به عقب که نگاه می کنیم اینطور به نظر می رسد که انگار حداقل قسمتی از مردان در سرتاسر تاریخ به دنبال نوعی از این سرسپردگی عاطفی و جنسی بوده اند. به دنبال موجودی که هرگز دست رد به سینه شان نزند، بی عیب و نقص باشد، همیشه ستایششان کند و همیشه از رابطه با آنها غرق لذت شود. بین این عروسک های سیلیکونی همه کاره و حوری های بهشتی وعده داده شده چقدر تفاوت هست؟  یا شاید این عروسک ها دوای درد تنهایی مردانی ست که در ارتباط با زن های واقعی دچار مشکل اند، مثل پیگمالیون در اسطوره های یونان یا مهرداد داستان عروسک پشت پرده صادق هدایت، محبتشان را به مجسمه ای ابراز می کنند که برایشان زنده است، آنقدر زنده که باید برای کشتنش تپانچه بخرند.


لینک های مرتبط:
در نیویورک تایمز
در فوربز

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۰۱
سورمه

از دیگران:

شلیک مرگبار پدر به دخترش در وسط خیابان

مرد میانسالی که دخترش را مقابل دانشگاه در شهرستان خوی به قتل رسانده بود دستگیر شد.

به گزارش ایسنا به نقل از «میزان»، ظهر دیروز اهالی بلوار ولیعصر در شهرستان خوی با مردی میانسال در حالیکه اسلحه‌ای به دست داشت روبه‌رو شدند.

مرد خشمگین بعد از اینکه به دانشکده پرستاری رسید، دختر جوانی را هدف دو گلوله قرار داد.

مردم که از دیدن این صحنه شوکه شده بودند قصد داشتند به کمک دختر جوان بروند اما مرد خشمگین ادعا کرد که پدر اوست و کسی حق نزدیک شدن به آنها را ندارد.

در ادامه با اعلام موضوع به پلیس، ماموران در صحنه حاضر و مرد میانسال را بازداشت کردند.

همچنین عوامل اورژانس پس از حضور در صحنه، مرگ دختر جوان را تایید کردند.

با انتقال مرد میانسال به اداره پلیس، او در بازجویی‌های اولیه با اعتراف به قتل دخترش با اسلحه شکاری مدعی شد: چند روزی بود که به رفتارهای دخترم سوءظن داشتم. فکر می‌کردم او با پسر غریبه‌ای ارتباط دارد، برای اینکه آبروی خانواده‌ام را حفظ کنم امروز دخترم را تعقیب کردم و او را با شلیک دو گلوله به قتل رساندم.

پدر دخترکش پس از اعتراف، برای انجام تحقیقات بیشتر روانه زندان شد.

منبع


پ.ن: آفرین به غیرتش واقعن! فقط حیف که دوسالی باید بره زندان. بعد می تونه بیاد بیرون و به ما درس های بیشتری درباره ی غیرتمندی بده.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۲۸
سورمه

ماجرای اعظم را جسته گریخته خوانده بودم. بیشتر تیتر وار. جرات نکرده بودم بروم جزییاتش را بخوانم. می دانستم خیلی ناراحتم خواهد کرد. شماره 18  مجله زنان امروز که آمد درباره اعظم هم مطلب کار کرده بود. نشستم به خواندن. راستش چیزی که به گریه ام انداخت شکنجه های وحشیانه و عجیب غریب شوهر اعظم نبود. چیزی که باعث شد تحمل خواندن ادامه مطلب را  نداشته باشم وساطت پلیس و مسئول کمپ اعتیاد و فشارشان روی اعظم بود که باعث می شود شکایتش را پس بگیرد. حالم بهم می خورد. خیلی دلم می خواهد بدانم الان کجا هستند و از حال اعظم خبر دارند یا نه. از جای سوختگی هایش، از کوفتگی ها و درد بدنش، از زخمهایش چیزی به گوششان خورده؟ دلم می خواهد بدانم حالا هم دوست دارند بیایند پا در میانی؟ می خواهم بدانم آنها که اینجور وقت ها سخنرانی ها در باب بخشش ایراد می کنند بعدش که کتک خوردن ها و آزار و اذیت ها شروع می شود کجا غیبشان می زند. آنها که از بخشش حرف می زنند چرا قبلش از آدم ها نمی پرسند اصلن ماجرا چیست و چه چیزی قرار است بخشیده شود؟ لابد ازشان که بپرسی از جایگاه والای خانواده حرف می زنند و نقش پدر برای بچه ها ولی از خودشان نمی پرسند که پدری که فقط کتک زدن بلد است ممکن است به چه دردی بخورد؟

وقتی ماجرای اعظم را می خواندم از  خشونت مردی که از انسانیت بویی نبرده است گریه ام نگرفت از بی مسئولیتی خودمان گریه ام گرفت از بی مسئولیتی جامعه و قانونی که انگار برای زن ها و بچه ها نیست و مثلا به نفع نهاد خانواده است، خانواده ای که گاهی زن ها و بچه ها درش کتک می خورند، تحقیر می شوند و حتی می میرند ولی باز هم در و همسایه نمی روند ببینند چه خبر است چون آنچه درون خانواده می گذرد به کسی مربوط نیست، فقط به مرد خانواده مربوط است لابد و در مسائل خصوصی نباید دخالت کرد.  بالاخره در قانون ما مرد صاحب اختیار زن و بچه اش است، نهایتن می کشدشان، چند وقتی می رود زندان و بعد همه چیز فراموش می شود. سر کسی برای دردسر درد نمی کند. بعد هم خودمان را توجیه می کنیم که: لابد قضیه ناموسی بوده و همه چیز تمام می شود، بی اهمیت و مختصر.

اعظم توانسته بود با هر بدبختی که بود از شوهرش شکایت کند ولی از شکایت منصرفش کردند. یکبار دیگر  هنگام کتک خوردن توانسته بود به همسایه پناه ببرد و پلیس خبر کند ولی پلیس برش گردانده بود خانه و گفته بود «بیا خانم برو سر زندگیت. قول داده دیگه کتکت نمی زنه». دوست دارم بدانم همه آنها که اعظم را به درون خانه ای می فرستادند که سخت ترین شکنجه ها را در آن دید حالا کجا هستند؟ وجدانشان درد که نه، حداقل کمی خراش برداشته است؟

اعظم هیچ کاری بلد نیست. هیچ مهارتی ندارد که بتواند پول دربیاورد. شغلی برایش وجود ندارد. هیچ کس را ندارد که ازش حمایت کند. این ماجرا اگر رسانه ای نمی شد هنوز هم هیچ کس را نداشت. بهزیستی تازه بعد از رسانه ای شدن ماجرا و حرف های مولاوردی سراغ این زن آمده است.

و  هنوز در جامعه ما  به زن ها می گویند بنشینید خانه و کار نکنید چون مرد نان آور خانواده است و رییس خانواده. ولی هیچ نمی گویند وقتی رییس خانواده  توی خانه شکنجه تان می کند چه کنید؟ اگر هیچ کس را نداشتید از کجا خرج زندگی را بدهید؟ از آن بدتر اگر کسی را داشتید و او معتاد و خشن و متوهم بود به کجا پناه ببرید؟ اصلا جایی برای پناه بردن هست؟

اگر این ماجرا رسانه ای نمی شد احتمال مرگ این زن بسیار زیاد بود. شاید آنوقت بعضی ها وجدانشان بیشتر درد می گرفت که باعث مردن زنی شده اند. اما دیگر سودی نداشت. شاید حالا هم سودی نداشته باشد برای زنی که از درون مرده است.

نمی دانم کی قرار است زمانش برسد که هر پیوند متعفنی را خانواده ننامیم و بفهمیم که قرار نیست هر چه اجدادمان می کردند بکنیم. شاید وقتش رسیده کمی از مغزهایمان استفاده کنیم و فقط تکرار کننده حرف هایی که شنیده ایم نباشیم. عوض کنیم این فرهنگ پوسیده را که به فردیت آدم ها و خصوصن زن ها بهایی نمی دهد و به زور در فضایی که نمی خواهند نگهشان می دارد. شاید زمانش رسیده که بفهمیم زن و مردی که پدری و مادری کردن بلد نیستند همان بهتر که در کنار فرزندانشان نباشند، چرا که می توانند از هر غریبه ای برای فرزندشان خطرناک تر باشند.

 کاش روزی برسد که فقط وقتی حاضر شدیم در قبال ستمدیده ای مسئولیت بپذیریم، حرفش را بشنویم، کمکش کنیم و تنهایش نگذاریم و بعد از اینکه  حس کردیم ممکن است ذره ای بتوانیم خودمان را جای او بگذاریم، به خودمان اجازه بدهیم درباره بخشش دهان باز کنیم. کاش روزی برسد که هر جا ظلمی دیدیم فارغ از مصلحت اندیشی ها اعتراض کنیم. کاش روزی برسد که به هر زن و مردی اجازه بچه دار شدن ندهند. کاش روزی برسد که برای زنی که سیاه و کبود شده، بدنش سوخته و هزار یک بدبختی کشیده است، جدا شدن و خلاصی از باعث و بانی این بلاها انقدر سخت و طولانی و پر از اما و اگر نباشد. کاش روزی برسد که اعظم ها دیده  شوند، کسی به فکرشان باشد و پناهی داشته باشند.

و کاش روزی برسد که جرم آزار انسان از فکر کردن سنگین تر باشد.

 پیوندهای مرتبط:

اعظم زنده است

نگاهی به زمینه ها و بازدارنده های فاجعه های مشابه اعظم

شوهر اعظم: من بی گناهم

بی تفاوتی جامعه و مسئولان به افزایش خشونت


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۱
سورمه

دوستم را که خاطرتان هست. همان که برادرش در خانه زندانیش کرده بود؟ برادر مذکور این بار کار را به جایی رساند که دوستم از ترسش دو روز است خانه نرفته.

امروز رفت دادگستری که ببیند از نظر حقوقی چه کاری می شود در این مورد انجام داد. اول خانم مشاوری را بهش نشان داده اند و دوستم رفته سیر تا پیاز ماجرا را برایش تعریف کرده. خانم مشاور چه گفته؟ گفته «سعی کن زیاد مدرک تحصیلیت رو جلوی برادرت عنوان نکنی تا حساس نشه».
بله خانم های عزیز. پیشرفت نکنید. اگر هم خدای نکرده از دستتان در رفت، ادای پیشرفت نکرده ها را دربیاورید تا خدای نکرده برادرتان قاطی نکند و اجازه بدهد از خانه بیرون بیایید و به پیشرفتتان ادامه دهید. حتا اگر چهل سالتان بود باز هم اینها را فراموش نکنید. نه! نه! تادم مرگ یادتان باشد.

دوستم که حسابی عصبانی شده در مرحله بعد در همان دادگستری یک مشاور حقوقی بهش نشان داده اند گفته اند برو پیش این آقا از نظر قانونی راهنماییت کند. این یکی هم وقتی دوستم ازش پرسیده قانون این وقت ها چه می گوید و من چه کاری می توانم در این وضعیت بکنم بهش گفته «خانم اینجا که سوئد نیست». بله و من می خواهم این جمله را به عنوان با معنی ترین مشاوره ی حقوقی کل دوران ها قاب کنم بزنم به دیوار اتاقم.


پ.ن: تنها ارگانی که تا به حال خیلی خوب حرف های دوست مرا شنیده و بهش کمک کرده شماره فوریت های اجتماعی 123 بوده که اینجا سه چراغش را روشن می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۵۵
سورمه


در مهمانی بحثی شروع شد درباره اینکه زن ها به هم رحم نمی کنند و اگر مردها به زن ها خیانت می کنند مقصر زن هایی هستند که می دانند این مرد زن دارد یا در رابطه است  اما باز هم رهایش نمی کنند. بعد یکی از دوستان  اتفاقی که برای خودش افتاده بود تعریف کرد. دوست پسرش به قول او، شیطنتی را با دختر دیگری شروع می کند و مدام دوست ما را می پیچاند و می گوید جلسه دارد. دوست ما هم کم کم بو می برد که خبرهایی هست و می رود آن زن دیگر را پیدا می کند، داستان را برایش تعریف می کند و ازش می خواهد خودش را بکشد کنار. آن زن دیگر مدتی بعد با دوست ما تماس می گیرد و می گوید نمی تواند خودش را کنار بکشد و وابستگی مالی به این مرد دارد و بهتر است دوست ما خودش را بکشد کنار.

حالا دوست ما چه کسی را مقصر می داند و از دست چه کسی عصبانی است؟ آن زن دیگر، و نه دوست پسر خودش. کار دوست پسرش شیطنت است ولی کار آن زن دیگر دزدیدن دوست پسرش است. جالب است که هر دو زن از آن دیگری می خواهد خودش را کنار بکشد و خودش در چنین رابطه ای بماند. هر دو زن از این دروغ نرنجیده اند و آن را شیطنت مردانه قلمداد کرده اند و اصلن مرد را وارد این داستان نکرده اند و انگار از او هیچ توقعی ندارند.

فکر کنید من با دختر دیگری دوست هستم و خیلی هم دوستان خوبی هستیم. بعد از مدتی می فهمم دوستم دیگر با من مثل قبل نیست و از بودن با من به هر دلیلی لذت نمی برد و دوست دیگری پیدا کرده. آیا می روم با آن دوست دیگر حرف می زنم که دست از سر دوست من بردار؟ آیا فایده ای دارد؟ آیا دوستی ما هرگز مثل قبل خواهد شد؟

حالا اگر این دوست من به جای دختر، پسر باشد و ماجرا به جای یک دوستی ساده یک دوستی عمیق یا یک رابطه زناشویی باشد تفاوتش چقدر است؟

سوال بزرگتر این است که وقتی دو نفر به هم متعهد می شوند یا پیمانی می بندند وقتی به هر دلیلی این تعهد شکسته شد از خودشان باید بیشتر متوقع باشند یا از دور و بری هایشان؟ و چرا ما زن ها، خیانت مردها را به کلماتی مانند شیطنت تقلیل می دهیم و انتظاری از او نداریم اما از زن دیگری که با ما هیچ پیوند و دوستی و مراوده ای نداشته به صرف اینکه زن است اینهمه متوقعیم؟ غیر از این است که ما ته ذهنمان به مرد اجازه خیانت می دهیم و برای زن مقابل یا حتا خودمان  حقی قائل نیستیم؟

چرا هیچوقت با خودمان فکر نمی کنیم که این شیطنت ها اگر وجود دارند معطوف به زن خاصی نیستند و ما تا همیشه باید به دنبال مرد زندگیمان بدویم تا مبادا زنی او را از ما بدزدد. چرا مردها را به موجوداتی بی مغز و بی اراده تقلیل می دهیم که  انتظار هیچ تعهدی نباید از آنها داشت و خود را در شرایط عدم امنیت همیشگی قرار می دهیم؟

به نظرم برعکس خیلی از ارزش ها و اخلاقیات که تا حدود زیادی نسبی هستند، اعتماد نسبی نیست. یا وجود دارد یا ندارد و اگر وجود نداشته باشد رابطه تا همیشه خواهد لنگید و به جای آرامش، فقط اضطراب به ما تزریق خواهد کرد. شاید بهتر باشد برای خودمان احترام بیشتری قائل باشیم و از کسانی که به ارتباطشان با ما تعهد ندارند  بخواهیم از زندگیمان بروند بیرون، نه اینکه برای دوباره به دست آوردن ته مانده شان تلاش کنیم و بعد هم انگشت اتهاممان را به سمت همجنسانمان بگیریم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
سورمه