سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب با موضوع «آدم ها» ثبت شده است

بعضی ها در زندگیشان به تنهایی به اندازه صدها نفر کار کرده اند. ایرج افشار یکی از آنهاست. بسیاری از مقاله‌ها و کتاب‌های به دردبخوری که باعث شناسایی و حفظ فرهنگ ایران شده‌اند به کوشش او جمع آوری یا نوشته شده است.

آدم از خودش خجالت می‌کشد.

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۳:۳۱
سورمه

بیش ترین آسیب اما در زمان ظل السلطان (پسر ناصرالدین شاه) حاکم قاجاری اصفهان، بر چهل ستون وارد شد. به دستور این مرد بی کفایت، بسیاری از نگاره ها، با ضربه های تیشه مخدوش و لایه ای از گچ پوشانده شد؛ آیینه های ستون های ایوان ها و دیواره ها فروریخته شد و درها و پنجره های نفیس منبت کاری، گره چینی و خاتم کاری آراسته با شیشه های رنگی بنا، برای استفاده در کاخ شخصی حاکم به «عمارت مسعودیه» ی تهران منتقل گردید.
البته جای شکرش باقی است، در مقایسه با کاخ های دیگر صفوی نظیر آیینه خانه، هفت دست و نمکدان که توسط ظل السلطان کاملاً ویران شدند، این بنا شانس بیش تری برای ماندگاری به دست آورد.

از کتاب معماری ایران جهان در سپهر فرهنگ ایران، دکتر نوری شادمهانی، نشر مهکامه

عکس: تصویر کاخ آیینه خانه اصفهان که امروز دیگر وجود ندارد.

پ.ن: تعداد ظل السلطان ها این روزها خیلی زیاد شده با این تفاوت که حداقل ظل السلطان یک چهل ستون رو باقی گذاشت یا قسمت هایی از اون رو کند و توی خونه خودش استفاده کرد!امروز فقط بکوبیم و صاف کنیم جاش مجتمع تجاری بسازیم.

این روزها خبر خانه های منطقه دوازده تهران یا خانه پدر خلیج فارس (معین التجار) و خیلی خبرهای دیگه نوید آینده ی بی هویت تری رو میده.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۱
سورمه

«چند وقت به خود زحمت دادم ریش گذاشتم. امروز خیال کردم مگر در بارگاه خدایی ریش داشتن سبب تغییر تقدیر است، جمعی هستند ریش ندارند و عقل دارند نان شب ندارند، برخی ریش دارند و عقل ندارند و در ناز و نعمت هستند، زحمت بیهوده چرا، دو روز دنیا قابل نیست. ریش را تراشیدم و آسوده شدم.»

پنج شنبه، 4 جمادی الثانیه سنه 1292 قمری
از کتاب روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 5

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۹
سورمه


از احمد محمود کتابی خوانده اید؟ اصلن احمد محمود را می شناسید؟
دیروز دوستی سوالی برایم فرستاد درباره رمان همسایه های احمد محمود. گفت سوالی در یک شبکه اجتماعی مطرح شده و حرف هایی علیه احمد محمود و کتاب هایش گفته شده و خودش چون همسایه ها را نخوانده بود متوسل به من شده بود که بگویم این حرف ها درست است یا نه.
نکته جالب ماجرا این بود که نه کسی که آن حرف ها را مطرح کرده بود کتاب را خوانده بود و نه این دوستی که می خواست پاسخ حرف ها را بدهد!
من فکر کردم چه به سر ما آمده که فکر می کنیم با تجربه دیگران می توانیم جواب هم را بدهیم یا اصلن باید حتمن جواب بدهیم. از چنین گفتگوهایی چیزی هم عاید کسی می شود؟
سوالات این دوست سه مورد بود: 1. آیا کتاب همسایه ها بعد از انقلاب مجوز چاپ داشته است؟ 2.آیا کتاب همسایه ها حاوی مضامین غیراخلاقی یا پو.ر.ن است؟ 3.آیا در سراسر کتاب سیاه نمایی موج می زند؟
اینکه ما با بهترین آثار سیاسی اجتماعی مملکتمان اینطور تا می کنیم و چنین برچسب هایی بهشان می زنیم، اینکه همسایه ها و مدار صفر درجه ناشناخته می مانند یا اگر درباره شان حرف زده می شود از طرف کسانی است که لای این کتاب ها را باز نکرده اند و فقط برای هم شاخ و شانه می کشند فاجعه است.
از مجلس و وزارت ارشاد گرفته تا عموم مردم داریم مدام از فیلم ها و کتاب های ندیده و نخوانده حرف می زنیم و مدام با هم دعوا می کنیم. در واقع با هم دعوا داریم و این آثار را بهانه ی دعواهایمان کرده ایم، چه کتاب همسایه های احمد محمود باشد یا فیلم قصه های رخشان بنی اعتماد.
لازم است اینجا یادآوری کنم که آدم هستیم؟ که قرار است مغزی داشته باشیم و با آن فکر کنیم و انتقاد کنیم و به نتیجه برسیم؟ 
لازم است بگویم یکبار بیشتر زندگی نمی کنیم؟ بگویم ادبیات و فیلم و نقاشی و ... هنر هستند برای رنگین تر کردن و غنی تر کردن این زندگی تکرار نشدنی؟
پس چرا وقتمان را در این بحث ها تلف می کنیم؟ بحث بر سر چیزی که خودمان تجربه نکرده ایم و نمی دانیم چیست. انگار کسی به ما گفته باشد گل چیست بدون اینکه ما گل را دیده باشیم، بوییده باشیم از رنگش لذت برده باشیم و بدانیم چه شکلی است، بعد با یک نفر دیگر که او هم هیچ وقت گلی را ندیده و نبوییده راجع به گل بحث کنیم و توی سر و کله هم بزنیم! و البته این وسط چیزی که فراموش می شود و ما هرگز لذت تجربه اش را به دست نمی آوریم همان گل است.
لطفن هر وقت مشغول بحث راجع به هر چیزی هستید چند ثانیه دست نگه دارید و ببینید اصل بحث درست است و واقعن دعوا سر چیست. ببینید هیچ کار بهتر و مفیدتر و جالب تری نیست که انجام بدهید.
بیشتر کتاب بخوانید و بیشتر فیلم ببینید و تا خودتان نخوانده اید و ندیده اید حرف هیچکس را قبول نکنید. شما به دنیا آمده اید که خودتان بفهمید و تجربه کنید و اگر اینطور زندگی نمی کنید به خودتان و به دنیا خیلی بدهکار خواهید بود.
پیوند:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۲
سورمه



این تصویر اثر کمال الدین بهزاد است که برای قسمتی از خمسه نظامی کشیده شده. این اعتقاد وجود دارد که با استفاده از این نگاره می توان بعضی ناگفته ها درباره معماری ایران را درک کرد.


پیوند مرتبط:
کاخ خورنق در نگاه نظامی و بهزاد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۳
سورمه

در سفر به قزوین و زنجان با خانومی آشنا شدیم که رییس شورای ده الولک بود. این خانوم تاثیر خیلی مثبتی روی من داشت. راهی که طی کرده باید خیلی سخت بوده باشه. جالب بود که دهیار این ده هم  زن بود.
 یک مساله که برام جالب بود زنگ موبایل خانوم رییس شورا بود. این خانوم می گفت که زنگ موبایلش رو نمی تونسته تحمل کنه و موبایلش رو مدام سایلنت می کرده تا اینکه به ذهنش می رسه یکی از صداهایی که در طبیعت می شنوه و دوست داره رو به عنوان زنگ موبایل انتخاب کنه. در نتیجه الان موبایلش موقع زنگ زدن صدای جیرجیرک می ده.
به تبعیت از اون منم دارم فکر می کنم صدای بلبل خرما رو انتخاب کنم یا دیدومک.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵
سورمه


لینک مرتبط:

مجید خسرو انجم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۷
سورمه


 کتاب تازه ای که این روزها خوانده ام و دو روزه هم تمامش کردم، «برای این لحظه متشکرم» بود. البته هر اتفاقی را باید از چشم دیگرانی هم که آن اتفاق بهشان مربوط است دید اما «والری تریرویلر» (که فامیلش برای من سخت است) با نوشتن این کتاب کاری کرده کارستان و جناب «اولاند» را با خاک یکسان کرده تا حدودی.
«برای این لحظه متشکرم» خاطرات والری بانوی اول سابق فرانسه است که همین بانوی اول بودن او هم پدیده س تازه ایست از این نظر که او با اولاند ازدواج نکرده بود.
روزی اولاند و والری برای «سگولن رویال» همسر اولاند و مادر چهار فرزند او داستان ساز شدند و چند سال بعد «ژولی گیه» بازیگر فرانسوی و اولاند برای والری. والری سکوت کرد اما ضربه ی نهایی را با نوشتن و انتشار این کتاب وارد کرد و کتاب واقعن خواندنی است. 
پ.ن: ولورین معتقد است والری تریرویلر باید می گذاشت این کتاب را نزدیک انتخابات فرانسه منتشر می کرد.
پیوند مرتبط:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۳
سورمه

 
ما در معماری شهری خودمان انسان را فراموش کرده‌ایم. همیشه ماشین اولویت داشته است؛ آن‌هم ماشین در حال حرکت. نه حتی ماشینی که پارک شده باشد. برای همین است که حتی پارکینگ‌هایمان نابسامان است. ما در کوچه‌ها مجبوریم ماشین‌هایمان را دوبله پارک کنیم. شماره موبایل بگذاریم تا اگر نفر پشتی خواست برود، زنگ بزند و از ما بخواهد بیاییم ماشین را جابه‌جا کنیم. جایگاه انسان در این موقعیت کجاست. 
حتی اقوام خودم به من گفتند پل چشم‌انداز آنهایی را که از اتوبان مدرس عبور می‌کنند، خراب کرده است. سؤال من این است جز کسانی که در حال رانندگی آن‌هم با سرعت بالا هستند، چه کسی آن دره را می‌دید؟ همه جای این شهر حق با راننده است. چه اشکالی دارد یک جا، حق با آدم پیاده باشد که برود و از منظره لذت ببرد. تجربه انسانی در فضاهای ما لحاظ نشده است. در پل طبیعت این کرامت انسانی لحاظ شده است. اگر بتوانیم باز هم فضاهایی بسازیم که ماشین و موتور به هیچ‌وجه نتوانند از آن عبور کنند خیلی‌خوب است. یکی که بخواهد با ویلچر یا کالسکه بچه قدم بزند یا حتی عبور کند در این شهر با مشکل جدی روبه‌رو است. 
 
اینها حرف های لیلا عراقیان معمار پل طبیعت با روزنامه شرق است. پل طبیعت در یکی از مسابقه های معتبر معماری دنیا به نام A+ شرکت کرد و برنده شد و حالا شرق سراغ معمار جوان پل رفته و پای صحبتش نشسته.
عجیب نیست که بدانید فقط دو عکس توانستم در فضای مجازی از این معمار زن جوان پیدا کنم. چه اهمیتی دارد؟ مهم این است که به پل طبیعت نگاه کنید و یادتان بیفتد معمار آن یک زن جوان خوش فکر است.
 
پیوندهای مرتبط:
مصاحبه لیلا عراقیان معمار پل طبیعت با شرق
 
,,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۵:۳۹
سورمه


ببینید، در داستان دو مقطع مهم است، آغاز و پایان. پایان و تاثیرگزاری آن باید چنان باشد که خواننده وقتی کتاب را بست بتواند همچنان با داستان باشد و آن را در ذهنش ادامه دهد. یعنی اگر کتاب را بست و دیگر درباره آن فکر نکرد و برایش تمام شد، رمان موفق نیوده است. کتاب موفق وقتی بسته شد در ذهن خواننده ادامه پیدا می کند. خواننده با آدم های داستان درگیر می شود و درباره شان فکر می کند.
-----------------------
من معتقدم که می شود ساده نوشت-دقت کنید:ساده، نه مبتذل- می شود ساده بود و از استحکام برخوردار بود و تکنیک را هم رعایت کرد و به خوش فرمی و معماری داستان هم اندیشید.
-----------------------
به هر حال در مورد تکنیک، سعی دارم که نگاهم به تکنیک سازان و تکنیک پردازان غربی نباشد. دوست دارم اگر تکنیکی هست ابداع خودم باشد.
-----------------------
متعهد بودن به آن معنا که مدافع و مبلغ جریانی خاص باشد از نظر من قابل قبول نیست. تعهد را در این حد می پذیرم که نویسنده به خودش و به جامعه دروغ نگوید و نگاهش به جهان-دست کم- برای خودش مشخص باشد و به عبارت دیگر جهان بینی داشته باشد.
-----------------------
حکایت حال، گفتگو با احمد محمود، لیلی گلستان، انتشارات معین
,,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۰۴:۱۷
سورمه