سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهروند» ثبت شده است

از 137 زنگ زدن. گویا مامان تماس گرفته بوده تا درباره مدرسه ای که دارن سر کوچه می سازن شکایت کنه. کوچه بن بسته، عرض کمی داره و همین الان هم یک برج بلند آخر کوچه هست پر از آدم و دوتا ساختمون هم در حال ساخته. کوچه برای پارک ماشین ساکنینش هم دیگه به اندازه کافی جا نداره و گاهی باید ماشین رو در کوچه های دیگه پارک کنیم.  خیابون اصلی هم همیشه شلوغه. حالا قراره به این ترکیب فوق العاده یک مدرسه هم اضافه بشه، اونم سر کوچه.
خانم 137 می گه این مدرسه مجوز گرفته. می گم این کوچه همین الان هم خیلی مشکل داره و براش مشکلات کوچه رو توضیح می دم. می گه شهرداری و شورای شهر در جریانن و مجوز دادن. می گم حرف من اینه که چرا مجوز دادن؟ شهرداری نباید همینطور الکی مجوز بده. بعد خانم 137 می گه مجوزها الکی نیستن خانم، بابتشون پول خرج شده. 

بله! جواب درست هم البته همینه. شهر رو برای مردم نمی سازن، برای پول می سازن. جواب همه مشکلات شهر یا حتی کشور هم احتمالا همینه. و به قول خانم 137 همه چیز هم قانونی و مجوز داره. 

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۱۹
سورمه



ساعت چهار و نیم صبح برق رفت. برق که می رود آب هم می رود و گاهی تلفن (مثل امروز) و تقریبا ساعت دو بعد از ظهر بود که برق آمد. جدود ده روز پیش هم این اتفاق افتاده بود و در بعضی مناطق اهواز تا 8 شب همچنان ادامه داشت. علتش خاک نشسته روی ترانس های برق عنوان شد که به دلیل باران و مه به گل تبدیل شده و در ترانس ها مشکل ایجاد کرده است.
من اما نمی توانم اینها را بپذیرم. این چندسال اخیر طوری با مشکل ریزگردها برخورد می شود که انگار مساله جدیدی است. البته در ایران تا وقتی موضوعی به پایتخت کشیده نشود جدی گرفته نمی شود. پدیده خاک هم وقتی دیده شد که پایش به تهران باز شد و گرنه من به عنوان دانشجویی که از سال 81 در اهواز سکونت داشته می توانم ادعا کنم که به چشم خاک را در همان سال ها هم دیده ام. بله خیلی کم رخ می داد اما رخ می داد و اگر برایش از همان زمان برنامه ریزی صورت می گرفت امروز به فاجعه تبدیل نمی شد.
 اما ترانس های برق، کسی نیست که در اهواز زندگی کرده باشد و به یاد نداشته باشد انفجار ترانس ها در زمان های باران های سیل آسای اهواز یا در گرمای شدید را. چیزی که نمی فهمم این است که من به عنوان یک غیر اهوازی که چندین سال در اهواز زندگی کرده و می کند این را فهمیده ام که برق اهواز مشکلی دارد. از 15 سال پیش اینطور بوده و آدم فکر می کند لابد 15 سال برای ارتقا، تعمیر یا بهینه سازی زیرساخت های برق یک شهر کافی باشد. این ها موضوعاتی نیستند که به دولت خاصی مربوط باشند. درد این است که خوزستان استان فقیر یا دور افتاده ای هم نیست. نفت ایران را تامین می کند و یکی از پر تردد ترین فرودگاه های کشور را دارد و مسئولین بارها و بارها به این استان آمده اند. حداقل می توانند مسئولین چنین استانی را از مدیران قدرتمندتر و با تدبیرتر انتخاب کنند. خوزستان همان استانی است که ما برای نجاتش از دست دشمن شهدای زیادی دادیم. آنها که جان دادند تا خاکمان را پس بگیرند از ما انتظار بیشتری برای آباد کردن این خاک دارند. کم کم به سالگرد 30 سالگی اتمام جنگ نزدیک می شویم. 30 سال زمان زیادی است، خیلی زیاد، انهم برای کشوری که فقیر نیست. آنهم برای استانی که شاید وجود نفت زیبایی های دیگرش را برای اغلب ما پنهان کرده ولی دارای طبیعت زیبا، تالاب های مهم، تنوع زیستی بسیار، خاک حاصلخیز و میراث فرهنگی با اهمیت است و البته مردم فوق العاده مهربانی هم دارد. با همه اینها به دلیل سو مدیریت ها و بی تفاوتی ها باید در شرایطی شبه جنگی به سر ببرد، بدون آب و برق و تلفن، در حالی که همه جا پوشیده از خاک است و مردم همه ماسک به صورت دارند. در سال 95 اهواز همچنان جنگ زده است.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۵
سورمه

سد معبر جرم است. زشت کردن خیابان هم شاید جرم نباشد ولی کار خوبی نیست. کاش یک نفر از شهرداریچی ها بیاید بگوید چرا برای پلمب اماکن مختلف از یک وسیله زیباتر و جمع و جورتر استفاده نمی کنند؟ چرا شهرداری به عنوان نهادی که خود مسئول جلوگیری از سد معبر است بارها و بارها به وسیله ی این بلوک های سیمانی زشت، راه مردم را در پیاده روها بند آورده است؟ اینکه زور شهرداری زیاد است را از خبرهای این چند وقت می توان فهمید ولی یک مقدار حس زیباشناسی جای دوری نمی رود. بالاخره شهر همه مان است. زحمت و هزینه اش هم حتمن کمتر است اگر به جای این بلوک های گنده از نوارهای زرد، نارنجی یا هر رنگی که دوست دارید استفاده کنید مثلا.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۶
سورمه

دیروز باید از مترو تئاتر شهر استفاده می کردم و می رفتم فاطمی و بعد دوباره برمی گشتم تئاترشهر. سفری بسیار نزدیک که در کلان شهر تهران، با این همه ادعا،  باید خیلی راحت انجام شود.

برای دسترسی به مترو تئاتر شهر برای عابری که با تاکسی به چهارراه ولیعصر آمده و آنجا پیاده شده دو راه وجود دارد. مسیر زیادی در کنار خیابان و محل تردد ماشین ها، پیاده روی کند تا بالاخره میله های کنار خیابان تمام شوند و عابر بتواند وارد پیاده رو شود یا به روشی که ممکن است غیر متمدنانه به نظر برسد از زیر میله ها رد شود و برود آن طرف میله ها. من روش دوم را انتخاب کردم.


چند  وقتی است خط 3 مترو (خط آبی کمرنگ)  راه افتاده است و از ایستگاه تئاتر شهر هم رد می شود. خط 3 در ابتدا مسافر بسیار کمی داشت چون بسیاری از مردم هنوز از وجودش آگاه نبودند و به همین دلیل قطارها با فاصله نیمساعت تا چهل دقیقه از هم به ایستگاه می آمدند و خط هم  فقط تا ساعت هشت و نیم شب کار می کرد. در حال حاضر مردم زیادی از این خط استفاده می کنند و ایستگاه های این خط در مکان های پر ترددی چون میدان ولیعصر، خیابان فاطمی و خیابان میرزای شیرازی سر برمی آورند اما در فاصله زمانی بین قطارها هیچ تغییری ایجاد نشده و ساعت کار هم تا همان هشت و نیم شب است.

حالا تصور کنید ایستگاه تئاتر شهر را که به خودی خود شلوغ است و فکر کنید بعد از نیم ساعت نیامدن قطار چه حجمی از آدم در آن جمع می شود و در کنار همه اینها معلوم نیست چرا این ایستگاه انقدر گرم است، انگار از دستگاه خنک کننده در آن هیچ خبری نیست! با همه این اوصاف منتظر می مانم و بالاخره قطار تشریف می آورد و می روم فاطمی یا همان میدان جهاد!

کارم که تمام می شود از نیمساعت بیشتر گذشته است و فکر می کنم قطار بعدی لابد رفته و خیلی باید منتظر بمانم و عجله هم دارم در نتیجه بی آر تی را انتخاب می کنم برای برگشت به تئاتر شهر با این تفاوت که این بار یک کیسه بزرگ و سنگین هم دستم است.

بی ار تی یک وسیله فوق العاده می تواند باشد! ولی نیست. چون جمعیت متقاضی بسیار زیاد است و تعداد اتوبوس کم. نیمساعت فاصله زمانی بین قطارهای مترو هم مزید بر علت می شود که مسافران زیادی از مترو به سمت بی ارتی ها سرازیر شوند. غیر از اینکه سر فاطمی خود به خود شلوغ است و جایی است که خط اتوبوس و ماشین از هم قابل تفکیک نیست و کسانی هم که از اتومبیل استفاده می کنند دچار مشکل می شوند.

خلاصه با اینکه بعد از مدتی انتظار 3 اتوبوس با هم در ایستگاه بی آرتی می ایستند برای آنهمه جمعیت فقط یکی از اتوبوس ها که خودش پر از جمعیت است درهایش را باز می کند. من خیلی بی فرهنگ خودم را هل چپان می کنم توی اتوبوس. با آنهمه آدم که مثل کمپوت کنار هم ایستاده اند و آنهمه ترمزی که راننده می زند، به خصوص در میدان ولیعصر که باز از خط مخصوص اتوبوس خبری نیست، بیچاره می شوم تا برسم.

اینبار با آن کیسه گنده که دستم است نمی توانم از لای نرده ها بروم آنطرف و مجبور می شوم کنار خیابان کلی پیاده بروم تا به انتهای نرده ها برسم. نرده های کنار پارک دانشجو در خیابان انقلاب تا خیابان بعد از ولیعصر ادامه دارد و من واقعن نمی فهمم چرا! حسابی پشیمان می شوم که چرا از لای نرده ها نرفتم آنطرف. بالاخره می رسم! بالاخره!

این حرف را قبلا هم زده ام و مدام تکرارش خواهم کرد که تهران شهری است برای ماشین ها، و نه آدم ها. شهری که اتوبانش را با کلی خرج دو طبقه می کند اما به ناوگان حمل و نقل عمومیش نمی افزاید و سه سال است که خط3 مترویش یا خط پرندش قرار است افتتاح شود و حالا هم که خط3 راه افتاده اوضاعش به این گونه است. تهران شهری است که برای آنکه خدای نکرده آدم ها مزاحم حال ماشین ها نشوند، آنها را به زیر زمین می فرستد و دورتا دور ایستگاه های مترو یکی از پر ترددترین پیاده روهای شهر را حصار می کشد تا نکند یک وقت حال راننده های ماشین های شخصی بد شود. با این وصف نمی دانم چه کسی و چطور فکر کرده است ممکن است روزی تهرانی ها ماشین های شخصی شان را کنار بگذارند و از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند. چرا باید چنین کنند وقتی غیر از زحمت، ناراحتی و خستگی چیزی برایشان ندارد؟ وقتی با آنها که ماشین ندارند انقدر غیرمنصفانه و ناعادلانه رفتار می شود؟ و داشتن ماشین شخصی انقدر تشویق می شود؟

در تهران مترو وسیله ایست که حتی جوان ها هم به سختی و با ناراحتی می توانند از آن استفاده کنند چه برسد به بچه ها، سالمندان، زنان باردار و افرادی با ناتوانی های جسمی. به خصوص اینکه غیر از همه اینها گاه به گاه بر می خوریم به پله برقی های خاموش و کلی پله برای بالا و پایین رفتن.

یک دلیل همه اینها احتمالا آن است که آنان که باید برای این وضع فکری بکنند خودشان از وسایل نقلیه عمومی استفاده نمی کنند و این مشکلات را نمی بینند. در نتیجه بیشتر به فکر تردد ماشین های شخصیشان در ترافیک تهران و وصل کردن شمال و جنوب و شرق و غرب شهر با انواع اتوبان هستند تا به فکر مترو و تاکسی و اتوبوس.

ناامیدی من از تغییر این وضعیت یک سمتش هم به خود مردم برمی گردد. مردمی که ساده ترین حقوق شهروندی خود را نمی شناسند و همه چیز را به راحتی می پذیرند و فقط زیر لب غر می زنند و خشمشان را سر هم خالی می کنند. مردمی که نمی دانند کسی حق ندارد با آنها اینطور رفتار کند و اینطور نادیده شان بگیرد. مردمی که به زیر زمین فرستاده شده اند اما انگار خودشان خبر ندارند چرا...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۰۱
سورمه